گروه‌های تروریستی سرسپرده آمریکا و وابستگان آن‌ها هستند

Chapari1شهید داریوش چاپاری در 25شهریور سال 1328 در شهر سنندج در خانواده ای شافعی مذهب و پرجمعیت متولد شد. او تا مقطع چهارم دبستان به ادامه تحصیل پرداخت و بعد از آن مدتی در مکتب خانه درس خواند. وی بعلت مشکلات اقتصادی مجبور شد درس را رها کند و به کسب و کار بپردازد. به این ترتیب مدتی شوفر راننده بود، سپس در یک شرکت راهسازی مشغول به کار شد.

 

با شروع فعالیت های مردم علیه رژیم ظالم پهلوی او نیز به صفوف انقلابیون پیوست و در مبارزات انقلاب نقشی فعال داشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، زمانی که گروهک های معاند نظام کردستان را تصرف کرده بودند همراه عده ای از دوستانش به فرماندهی شهید بروجردی سازمان پیشمرگان کرد را تشکیل داده و برای آزادسازی شهرشان اقدام کرد.

 

در طی سال های مبارزه شهید چاپاری دو مرتبه مورد سوء قصد گروهک های ضدانقلاب قرار گرفت؛ اما جان سالم به در برده و به مقام جانبازی نائل گشت. وی به خاطر مشکلات جسمی که برایش پیش آمده بود ارتباطش را با سازمان پیشمرگان کمتر کرده و به زندگی روزمره روی آورد.

 

او در سال 1352 ازدواج کرد که حاصل این ازدواج 5 فرزند است.

 

وی سرانجام در تاریخ 26آذر1384 در حالی که به سمت مغازه اش در حرکت بود از پشت سر مورد هدف گلوله عناصر گروهک تروریستی پژاک قرار گرفته و به مقام والای شهادت دست یافت.

حاشیه نگاری تیم سرگذشت پژوهی بنیاد هابیلیان با پسر شهید چاپاری:

متنی که در ادامه می خوانید بخشی از مصاحبه تلفنی با پسر شهید چاپاری است:

«پدرم سال 1328 در شهر سنندج در خانواده ای پرجمعیت متولد شد. پدربزرگم پست چی بود و از سرشناسان سنندج. پدرم تا چهارم دبستان درس خواند و سپس به رسم آن زمان چند سالی به مکتب خانه رفت. به خاطر شرایط خانوادگی اش خیلی زود وارد بازار کار شد. او که به رانندگی علاقه زیادی داشت مدت زیادی شوفر راننده بود و در سن 15 سالگی رانندگی را بطور کامل یاد گرفت به همین دلیل در یک شرکت راه سازی در سنندج مشغول کار شد.

از دوران کودکی پدرم اطلاعات زیادی ندارم به همین علت بیشتر به فعالیت های ایشان اشاره می کنم.

پدر و مادرم سال 1352 ازدواج کردند. با اینکه مذهب پدرم شافعی بود؛ اما با خانمی ازدواج کرد که شیعه و از سلاله پاک حضرت زهرا سلام الله علیها بود. با این حال در تمام مدت زندگی شان هیچ مشکلی نداشتند. در حقیقت این دشمنان اسلام هستند که قصد دارند با تفرقه افکنی میان اهل تسنن و شیعه به مقاصد شوم خود برسند. والدینم بعد از ازدواج صاحب 5 فرزند شدند. زندگی شان خیلی عادی و روزمره می گذشت. پدرم کم کم در کارش پیشرفت کرد و توانست مغازه ای در سنندج بخرد.

زمانی که قیام مردم علیه رژیم پهلوی آغاز شد مردم کردستان مانند سایر مردم کشور از ظلم شاه و خاندانش به ستوه آمده و خواستار براندازی رژیم پهلوی بودند. پدرم در راهپیمایی ها حضور فعال داشت آنقدر که پایین کشیدن مجسمه شاه از میدان انقلاب فعلی توسط ایشان و با همکاری مردم انجام شد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی کردستان جولانگاه گروهک های مخالف نظام شده بود و مردم امنیت نداشتند به همین علت پدرم و تعداد دیگری از فعالین انقلاب به کرمانشاه رفته و به فرمانده سپاه وقت آنجا که شهید بروجردی بود درخواست رسیدگی به موضوع را دادند و از طرفی برای همکاری هم اعلام آمادگی کردند.

شهید بروجردی پس از پیگیر موضوع، سازمان پیشمرگان کردستان را فعال و پدرم را به عنوان فرمانده عملیات سازمان پیشمرگان معرفی کرد. به این ترتیب پدرم و سایر دوستانش به کردستان برگشته و خیلی نظام مند علیه گروهک ها به مبارزه پرداختند. لازم به ذکر است که آن زمان سنندج دست گروهک ها افتاده بود و مدتی طول کشید تا شهر آزاد شد. با آزادسازی سنندج پدر و دوستانش که نذر کرده بودند به حرم مطهر امام رضا شرفیاب شوند به سمت مشهد حرکت کردند.

Chapariطی سال های فعالیت پدرم گروهک های ضدانقلاب 2مرتبه به قصد ترور به جان ایشان سوءقصد کردند؛ اما به لطف خداوند موفق نشدند ایشان را به شهادت برسانند. با این حال وی دچار نقص عضو شد و به مقام رفیع جانبازی نائل آمد. با شرایط جسمی که برایشان پیش آمده بود فعالیت هایش را در سازمان پیشمرگان کم رنگ تر کرده و زندگی عادی را از سر گرفت. آن زمان ایشان نمایندگی فروش ایران لنت در 3 استان کردستان، کرمانشاه و آذربایجان غربی را به خود اختصاص داد.

خدا را شکر در تمام مدتی که پدرم فعالیت می کرد مادرم با ایشان بسیار همراه بود و سختی تربیت و سرپرستی بچه ها را به دوش می کشید. هر چند آن زمان ما در خانه پدربزرگ پدری مان زندگی می کردیم؛ اما با این حال بزرگ کردن بچه ها زحمت داشت.

پدرم انسان مقتدر و دلسوزی بود. به یاد ندارم کسی از ایشان کمکی خواسته باشد و او دست رد به سینه فرد نیازمند زده باشد. مردم شهر می دانستند اگر مشکل و گرفتاری برایشان پیش می آید باید سری به مغازه ایشان بزنند و یقین داشتند حتی اگر او نتواند تمام کارشان را انجام دهد حتما بخشی از مشکل را حل می کند.

ارتباط و اخلاق خوب پدر با اقوام آن ها را نیز جذب کرده بود و ما همیشه جمعه ها در خانه مهمان داشتیم. علاوه بر ارتباط خوب با بزرگتر ها ایشان رفتار خوبی هم با بچه ها داشت. زمانی که در سازمان پیشمرگان فعال بود من خیلی کم سن و سال بودم. آن زمان پدرم مسلح بود. روزی به خانه آمده و مشغول استراحت بود. عادت داشت اسلحه اش را بالای سرش بگذارد چون ممکن بود ضدانقلاب به منزلمان هجوم آورند، برای همین سعی می کرد آمادگی اش را حفظ کند. زمانی که خوابش برد من آرام اسلحه را برداشتم و کنجکاوانه آن را واکاوی کردم که ناگهان گلوله ای شلیک شد. پدرم از خواب پرید و بعد از اینکه اطراف را بررسی کرد متوجه شد من با رنگ پریده کنارش ایستاده ام! سریع مرا در آغوش گرفت. تمام اعضای خانواده وارد اتاق شدند. همه ترسیده بودند و من بیشتر از بقیه! نگران بودم. فکر می کردم پدر حتما مرا دعوا می کند، اما او مقداری آب به من داد و نوازشم کرد.

زندگی ما خیلی عادی و معمولی می گذشت. 26آذر 1384 بود. همراه پدرم به مغازه رفتیم. آن زمان من و برادرم با پدرمان کار می کردیم. او بعد از اینکه مغازه را باز کرد برای انجام چند کار بانکی از مغازه خارج شد، سپس به قهوه خانه ای نزدیک رفت. ساعتی از رفتن پدر گذشته بود. من جلو در مغازه ایستاده بودم و پدر را دیدم که از دور به سمتم می آید. حدود سه متر مانده به مغازه فردی از پشت سر به او شلیک کرد و هنگامی که ایشان در حال افتادن بود گلوله دیگری به سرش شلیک کرد و پا به فرار گذاشت. به سمت پدرم دویدم. همراه برادرم و به کمک مردم او را سریعا به بیمارستان رساندیم؛ اما تلاش پزشکان فایده ای نداشت و پدرم به شهادت رسید.

بعد مدتی گروهک تروریستی پژاک این عملیات جنایتکارانه را به عهده گرفت و این در حالی بود که پدر من هیچ فعالیت خاصی نداشت و مانند یک شهروند معمولی زندگی می کرد. در حقیقت این گروه های تروریست سرسپرده آمریکا و وابستگان آن ها هستند و قصد دارند با ترور افراد سرشناس در مناطق مختلف بین مردم رعب و وحشت ایجاد کنند و مردم را از ادامه همراهی با نظام منصرف کنند؛ اما این خیالی باطل است مردم ما با تمام وجود حامی نظام مقدس جمهوری اسلامی هستند و این خون شهیدان است که درخت نظام را آبیاری کرده است.


مطالب پربازدید سایت

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

فرزند شهید آستانه پرست در دیدار با دبیرکل بنیاد هابیلیان خواستار شد:

باید انتقام خون شهدای ترور از منافقین سفاک گرفته شود

مروری بر جنایات گروهک تروریستی منافقین؛

ترور شهید عشرت اسکندری بر سر سفره صبحانه

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

مروری بر جنایات گروهک تروریستی منافقین؛

ترور شهید عشرت اسکندری بر سر سفره صبحانه

فرزند شهید آستانه پرست در دیدار با دبیرکل بنیاد هابیلیان خواستار شد:

باید انتقام خون شهدای ترور از منافقین سفاک گرفته شود

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان