خطوط کلی منافقین در زمینه سرقت موتور و ماشین

Scan Jeld

اعترافات مرتضی ناصح‌پور درباره ترور یک کارگر موتورسوار

در جهت عملیات باید هر مانعی که به هر شکل جلو واحد عملیاتی را میگیرد از بین برد. این یک خط کلی بود و اما در مورد وسایل نقلیه خطوط و رهنمودهای بسیاری داده شده بود. از نظر سازمان مسئله به این شکل بوده است که برای انجام عملیات احتیاج به موتور و ماشین بوده است. این وسائل نقلیه باید از کجا آورده شود؟ از طرف مردم به چه صورت ؟بصورت سرقت. خط سرقت موتور و ماشین برای انجام عملیات از همان بعد از سی خرداد سال 60 داده شده بود. کم کم در طول تکامل این خط نیز رهنمودهای تازه تری میرسد. در سال 61 در مرداد ماه این رهنمودها به ما رسیده بود. گفته شده بود که ما خون میدهیم و مردم هم باید موتور بدهند، یعنی زور و اجبار در دادن وسیله نقلیه به کار برده میشد. سازمانی که دم از آزادی میزد حالا برای سرقت موتور رهنمود میدهد که باید مردم موتور بدهندو در این کار اجبار است. حال هر کس به هر دلیلی که قصد ندادن موتور و ماشین را داشت چه بلایی بر سرش میاید؟اول در مورد رهنمودهای سرقت موتور بطور کلی میگویم بعد بعد به این مسئله میرسیم. طبق خطوط و ضوابط سرقت موتور را که بصورت بولتن نظامی داخلی مخصوص واحدهای عملیاتی بوده است ذکر میکنم. هنگام سرقت موتور در کوچه ها و خیابانها پرسه میزنیم. اولین موتوری که مشاهده شد باید جلویش را بگیریم.

 برخورد با آنها باید به صورت قاطعانه باشد. بعد از دادن ایست، آنها را از موتور پیاده می کنیم و به حالت دستها بالا به کنار دیوار یا ماشین می بریم و بعد در آنجا بازرسی بدنی انجام می گیرد. در این مورد در مورد ندادن موتور یه اینکه کسی سوئیچ موتور را بر ندارد ببرد و جهت ندادن موتور آن را دور بیاندازند (نمونه هایش بوده کخ بعدا می گویم) باید مواظب بود که صاحب موتور، موتور را دستکاری نکند که موتور خفه شود و روشن نگردد. حتما باید موتور را روشن تحویل گرفت تا مطوئن بود که سالم است. در مورد خود شخص نیز مسائی ریز گفته شده باشد که باید دقت کرد که عکس العملی از خود نشان ندهد. حمله نکند و یا در درجه اول اقدام به فرار با موتور ننماید، و یا پیاده شروع به فرار کردن نکند. سر و صدا و مخالفت نکند و مسائل ریز دیگر که درج شده بود و در مقابل هر یک هم البته راه و روشی پیش گرفته بودند و راه حلی داده بودند. بعد از این کارها فرد صاحب موتور را باید حتما بازرسی بدنی می کردیم که باز در مورد بازرسی بدنی آموزشهای تئوری داده شده بود. زاویه تیر و کلاً فن علم بازرسی بدنی بوده است. بعد از این کارها اگر صاحب موتور وسیله ای همراه داشت بخصوص ساک و یا کیف بزرگ باید حتما آن را می گشتیم و بد آن را تحویل می دادیم. از طرفی از خود صاحب موتور اسم و آدرس و شغل پرسیده می شد که برای شغلش هدف این بود که اگر از افراد وابسته به رژیم و نهادهای انقلابی بود ترور شود. هدف از گرفتن اسم و آدرس هم در جهت پس دادن موتور بوده است که البته این هم علتی داشت که بعدا توضیح می دهم. در اوایل که سرقت موتور و ماشین صورت می گرفت سازمان برای اینکه استفاده تبلیغاتی از این وسیله بکند و در کل در جهت حفظ منافع سازمانی قدم بردارد موتور را پس می داد. یعنی تنها علت پس دادن موتور یکی حفظ وجهه کاذب سازمانی بوده است و یکی هم استفاده ار آن بطور غیر مستقیم والا دلش برای مردم نمی سوخته است. این از اهداف پس دادن موتور و ماشین در اوائل فاز نظامی. بعدا که کم کم سازمان رشد و تکامل می کرد در اثر برخورد با واقعیات مجبور به نشان دادن چهره واقعی خود شد. در سال 61 کم کم که متوجه شد که این مردم در مقابل سازمان می ایستند و پیرو خط کلی که نتیجه گرفته شد بدنه نظامی رژیم یعنی همان مردم رو در روی سازمان قرار دارند و تمام ضربات که خورده است توسط مردم است، چهره اصلی خود را نشان می دهد. در مورد مردم عادی که خطوطش را قبلا گفتیم و معلوم است هر کس فقط چون عکس امام داشته است ترور می شود که نمونه هایش را ذکر کردم. اما در مورد سرقت موتور نیز رهنمود همگام با خط کلی رشد کرده بود و از اینجا دیگر گرفتن اسم و آدرس جهت پس دادن موتور نبوده است بلکه قصدهای دیگری در کار بوده است گکه بازگو می کنم. اول اینکه وقتی اسم و آدرس را از صاحب موتور می گرفتیم به وی می گفتیم که موتور را تا فردا یا پس فردا پس می دهیم. با این کار قصد داشتیم که در ذهن وی مسئله را اینطور جا بیاندازیم که موتور را ما پس می دهیم. از طرفی استفاده تبلیغاتی را هنوز به شیوه دیگری به کار می بردیم قبلا با دادن موتور تبلیغات بین مردم می شد که موتور را گرفتند و بعد پس دادند که بخصوص توسط نیروهای هوادار و خود افراد تشکیلاتی بین مردم شدید تبلیغات می کردند. البته هدف اصلی را نمی گفتند. ولی حال با ندادن موتور قصد استفاده تبلیغاتی به شکل دیگر را داشتیم. صاحب موتور بعد از گفتن اینکه موتور را پس می دهیم منتظر می شد ولی می دید که خبری نیست و موتور نیامد و بعد توسط نیروها و جو تبلیغاتی کلی هم در سطح جامعه اینطور پخش می شد که افراد واحد با چه زحماتی درگیر هستند و آنها دارند خون می دهند با این برنامه در ذهن صاحب موتور مسروقه اینطور القاء می شد که بله افراد واحد رفته اند و حتما درگیر شده و کشته شده اند و احساس تاسف می کرد که جوانند و کشته شده اند. یعنی در اصل استفاده کردن از احساسات مردم و برانگیختن آن در جهت کمک به سازمان از اهداف ندادن موتور بوده است.

هدف دیگری که از ندادن موتور داشتیم این بود که می گفتیم وقتی که موتور به شهربانی و آگاهی و دیگر مراکز مربوطه جهت پیدا شدن موتور خود می رود و با این کار اولا این مراکز را شلوغ می کنند و نمی گذارند به کار اصلی خود برسند و از طرف دیگر به جهت شلوغی و نارسائی های احتمالی مردم در کل و صاحب موتور ناراضی می شوند، و نارضایتی پیش می آید. یعنی با این کار به غیر از تبلیغات و استفاده از خود موتور قصد بوجود آوردن نارضایتی و شلوغ کردن ادارات دولتی مد نظر بوده است. بله این علت ندادن موتور به افراد و مردم عادی بوده است که هیچ گونه مقاومتی انجام نداده اند و موتور خود را داده بودند و در عوض ما که به راحتی یعنی تنها و تنها با یک تلفن، با یک دو ریالی و در عرض یک دقیقه می توانستیم موتور را به صاحبش بعد از انجام کار پس دهیم، این کار ساده را با اینکه راحت می توانستیم، انجام نمی دادیم. اینها مردم عادی بودند و مگر نه اینکه ما دم از خلق و کمک به آنها می زدیم پس چرا این کار را نمی کردیم.  علت روشن است هدف فقط سازمان و فقط آن بوده است نه مردم، یعنی همه چیز فدای سازمان و رهبران آن بوده است. این خیانتی آشکار به مردم بود و این فقط مقابله با آنهایی بود که موتور را بی هیچ مقاومت می دادند. حال ببینیم سازمان با افرادی که در جهت دادن موتور عکس العملی از خود نشان می دهند چه برخورد و موضعی داشته است. بله شیوه های بازرسی بدنی هم مشخص بود. ولی برخورد کلی در تکامل این رهنمودها در مرداد  ماه سال 61 به این صورت بوده است  : اول اینکه گفته شده بود که خشن و قاطعانه برخورد شود. بعد از ایستادن موتور و اینکه بگویی من منافق خلقم موتور را بری عملیات احتیاج دارم فورا پیاده شو ! اگر صاحب موتور کمی مکث می کرد و پیاده نمی شد با حالت دیگری که چند طریق بود مجبور به پیاده کردن وی از موتور می شدند. یکی از این طریق که دوباره همراه با تهدید ضرب و شتم هم صورت می گرفت و با قنداق تفنگ و ته دسته کلت و با خشونت وی را مجبور به پیاده کردن می کردند و طریق دیگر گذاشتن اسلحه روی سر وی و تهدید و شمارش کردن جهت پیاده شدن وی از موتور بود. قبلا احتمال صحبت هم بود و گاهی واحدی صحبت هم می کرده است ولی در تکامل خود دیگر جای صحبت و حتی گوش دادن به حرفهای وی نبوده است که با این طریق وی را پیاده می کردیم که البته گاهی فرد پیاده هم نمی شده است که به دلائل مختلف بوده است. در این صورت وی را به شهادت می رساندیم. یعنی بعد از 3 بار اخطار کردن و یا شماردن تا 3 وی را شهید می کردیم. حال در این بین مسئله ای باقی می ماند که باید دقت کرد. اولا ببینیم چه کسانی از موتور استفاده بیشتر می کنند. بطور قطع همه می دادند کارگران و طبقه مستضعف بیش از همه از موتور استفاده می کنند. بعد هم بیائید حساب کنید وضعیت کارگرها به چه صورت است. شاید یکی سواد نداشته باشد و یا در مقابل تهدیدهای ما گیج شود و تا بخواهد برای جریان را حلاجی کند و بفهمد که چیست، دیر شده است و مورد هدف ما قرار می گیرد و گاهی هم هستند جوانانی که نمی توانند زیر حرف زور بروند و در مقابل این طور برخورد یعنی یعنی یکی هم سن او یا کوچکتر از او بیاید و با تهدید به او زور بگوید. مسلما وی هم زیر بار زور نمی رود و در نتیجه باعث شهید شدن وی می شود. ببینید تمام اینها که ذکر می کنم نمونه هایش بوده است و با دلیل است و خود از نزدیک با آن روبرو بودم. از طرفی در اینجا می بینید که من به رژیم و حکومت هم کاری ندارم فقط مسائل کلی در مورد افراد کل جامعه و مردم و برخوردهای انسانی فیمابین است که می گویم، که در سازمان یک ذره از آن شرف انسانیت حتی برخوردار نبوده است و کلیه حقوق حتی حداقل انسانی را به راحتی زیر پا می گذاشته است. ببینید چطور دم از کارگر و مردم می زده است ولی در پشت پرده چطور بطور منافقانه با آن کارگر و مردم برخورد می کرده است. به چه صورت از تمام چیزهای موجود در جهت حفظ سازمان استفاده کرده و برایش مردم اصلا اهمیتی نداشته است.

حال اگر با این شیوه ها فرد پیاده می شد بعد باید چه مراحلی را پشت سر می گذاشت؟ اگر افراد پیاده شدند که گفتم قبلا بر نداشتن سوئیچ موتور، خاموش نکردن آن و دستکاری موتور لازمه اش بوده است که با انجام هر کدام از اینها فرد مورد هدف قرار می گرفت حال بدون این مسائل، فرد از موتور پیاده می شود بعد باید چه کاری کند؟ جهت بازرسی بدنی وی را کنار دیوار یا کنار ماشین انتقال می دادیم. به چه صورت؟ بازهم با همان حالت خشونت و تندی و همراه با تهدید و عجله کردن بوده است. اگر در این بین باز کسی عکس العملی طبیعی یا غیر طبیعی، با اراده یا بی اراده انجام می داد مورد هدف قرار می گرفت و خلاصه اگر کوچکترین مقاومتی از خود نشان می داد شهید می شد. البته مقاومت از دید هر فرد فرق می کرد و قانون و ضابطه ای نداشت فقط اگر حس می شد که مقاومت می شود وی را می زدیم. مثلا یک نمونه اگر کسی ف کارگری شوخی می کرد بابا بروید آن موتور را بردارید و بروید و چند قدمی حرکت می کرده و عادی رفتار می کرده مورد هدف قرار می گرفت (برخورد کارگرها و مردم عادی به این صورت است) یا یکی عکس العملی طبیعی نشان می داد و مثلا اسلحه ها را در جلوی روی خود می بینید و بطور غیر ارادی دستش بالا می رفته و جلوی صورتش می گرفته مورد اصابت گلوله قرار می گرفته است. این هم در این مورد. حال اگر کسی می رفت و آماده برای بازرسی بدنی می شد در انجا هم هر عکس العملی باعث شهید شدن می شد و نیز اگر مدرکی یا چیزی بدست می آوردند که فرد به یک شکلی مستقیم یا غیر مستقیم در نهادهای انقلابی فعالیت داشته باشد نیز که مشخص است چه برخوردی می شده است. از طرفی گرفتن کارت موتور هم جزو ضوابط بوده است که حتما باید این کار صورت می گرفت. بعد از این کارها موتور سرقت می شد و از محل دور می شدیم که بعد از آنهم ضوابطی بود جهت عوض کردن شکل موتور و پلاک و ... که باید صورت می گرفت. این یک خلاصه و مطلب کلی در مورد رهنمودهای داده شده از طرف سازمان جهت سرقت موتور و ماشین بوده است. حال یک مسئله جالب است که نشان دهنده مقاومت سراسری مردم در ندادن موتور و ماشین به سازمان است. سازما ندم می زند که ما این خطوط را در اثر تجربه بدست آورده ایم و در اثر آن خونهای زیادی هم داده ایم که این مطلب را درست می گوید. حال اگر به ریز خطوط و رهنمودهای داده شده در مورد سرقت موتور و ماشین دقت کنیم متوجه می شویم که هرکدام از آنها نشان دهنده مقاومت مردم است. وقتی می گوید که اگر کسی موتورش را خاموش کرد یا سوئیچ آن را برداشت حتماً ترورش کنید خوب نمونه اش قبلا حتما بوده است که این خط داده شده است و تا به آخر به این شکل است. هر خطی در نتیجه همین مقاومتهای مردم داده می شده و در اثر همان هم بوده است که الان (سال 61) دیگر هدف اصلی مردم کوچه و بازارند و دشمن و عامل اصلی ضربه ها و شکست های خود را آنها می بینند و خطوطش در نهایت به اینجا می رسد که مردم کشی راه بیاندازد.

انگیزه من در این جنایت کسب وجهه در تشکیلات بود

اما انگیزه های شخصی در این مورد : مسائل ریز بسیار است که وقتی فکرش را می کنی باعث این می شود که بیشتر تنفر از خود پیدا کنی که بخاطر چه چیزهایی بیهوده ای دست به جنایت می زدیم. در چهارچوب کلی همان انگیزه هایی بوده که اول ذکر کردم و در این موارد خاص هدف و انگیزه یکی همان وجهه و شخصیت کاذب بدست آوردن در درون تشکیلات و بین نیروهای هوادار بوده است. که این نه این که مسئله کوچکی باشد باشد بلمه عمق فلاکت را نشان می دهد که فقط بخاطر غرور و کبر دست به جنایت بزنیم. از طرف دیگر موتور و موتور سواری نیز خود این عامل را تقویت می کند. در آن موقع وقتی بعد از آن برنامه ها که با اسلحه داشتی و به آن صورت که موتور را سرقت کردی، وقتی سوار موتور می شوی و حرکت می کنی فکر می کردیم که آره تمام چیزها در حاکمت و دست ماست. نگاههایی که به اطراف می انداختیم و یا چهره افرادی که ما را نگاه می کردند و همه و همه فقط نشان دهنده احساس غرور و کبر بوده است بطوری بود که واقعاً انسان فکر می کند آن شخصیت کاذب چیست و انسان یادش می رود که همان بنده ناتوان خداست. بهرحال انگیزه همین بوده. فقط ارضاء همان هوای نفس و شخصیت کذایی بدست آوردن بوده است.

شرح جنایت

این جنایت در روز 13/6/63 ساعت 5/10 -  11  صبح در خیابان بوستان سعدی هاشمی -  نرسیده به خیابان نواب صفوی -  صورت می گیرد. طرح آن به این صورت بوده است که ما در خانه تیمی بودیم. یک مغازه قنادی در خیابان نواب نرسیده به خیابان امام خمینی شناسایی شده بود که آن مغازه تعدادی عکس داشت و برای ترور آن نقشه ریخته می شده است. طرح آن ریخته می شود که در کل بصورت همان جنایت قبلی بوده است و فقط به علت داشتن عکس قرار بود وی را شهید کرده و اموالش را سرقت کرده و مغازه را با بمب ضربه ای (فانوس) منفجر کنیم. طرح کلی ریخته و مسئولیتها مشخص شده بود. در ضمن این کار برنامه سرقت موتور هم یکی از کارهایی بوده است که آموزشهای کلی آن قبلا به من بعد از ورود به قسمت نظامی داده شده بود و مرتب هم یادآوری می شد و بولتن داخلی آن هرچند وقت یکبار خوانده می شد و کلا مسئله سرقت موتور عادی و حل شده بود. به همین منظور یعنی ترور فرد قنادی از خانه تیمی خارج شدیم. برنامه در جهت مقابله با مردم در هنگام سرقت موتور هم که قبلا گفتم. مدتی در خیابانهای فرعی در آن منطقه جهت سرقت موتور پرسه زدیم و بعد از مدتی در خیابان بوستان سعدی وارد شدیم به علت ترس در آن موقع یعنی در حدود 2 ساعت موفق به سرقت نشده بودیم تا اینکه موتوری پیدا شد و با شک و ترس تصمیم به سرقت گرفتیم. وسط خیابان موقعی که وی نزدیک شد هر دو اسلحه هایمان را کشیدیم و به او ایست دادیم. بعد از توقف وی که در کنار یک ماشین پارک شده هم بوده است نزدیک شدیم. وی مردی 30 -  35  ساله با ته ریش بود و موتور هوندای 125 قرمز رنگ هم داشت. تیپ وی هم معمولی بود و به کارگرها می خورد. نزدیک شدیم و بعد از اینکه گفتیم ما منافق خلقیم و موتور را برای عملیات می خواهیم پیاده شود !! وی نیز بدون حرفی و مقاومتی پیاده شد و فقط یک جمله گفت و پیاده شد. او گفت بابا من کارگرم ولم کنید بروم که ما گفتیم پیاده شود. او هم پیاده شد  کنار موتور ایستاده بود و فاصله ما با او حدود 5/0 متر بود. 2 تا اسلحه از این فاصله کم به طرف او نشانه رفته بود حالا خشم و کینه در چهره های ما نمایان بود. وی گویا از ماهیت منافقین باخبر بود که بی دلیل دست به جنایت می زنند. بعد از آن هنوز نگفته بودیم که عقب برود و ما فقط مقداری نزدیکتر به موتور شدیم و اسلحه نیز به او نزدیکتر شد. وی سلاح ها و قیافه های ما را می دید. با نزدیک شدن ما بی اختیار وی یک دستش را (دست راست) بالا آورد و به جلوی صورتش برد و در همان حال می گفت که نزنید. موتور را ببرید نزنید. در این موقع ما هم چون فکر کردیم که وی قصد حمله و خلع سلاح ما را دارد دیگر فرصت ندادیم و از همان فاصله نیم متری هر کدام دو سه تیر به طرف او شلیک کردیم. 5 -  6  تیر به ناحیه شکم و سینه او اصابت کرد گلوله های کلت 45 و رولور بود که وی که تقریبا وسط ماشین قرار داشت بر اثر اصابت گلوله ها حدود 2 متری عقب عقب رفته بود و پشت ماشین به زمین می افتد. در آن حال من سوار موتور شدم و محمدرضا فرد دیگر واحد به بالای سر او رفته و تیر خلاص را می زند بعد از محل دور می شویم. در حین فرار به طرف ما تیراندازی می شود که محمدرضا زخمی می شود و از دستپاچگی و هول شدن ما موقع رفتن و پیچیدن به کوچه یک تیر هم خود محمدرضا به پای خودش می زند (بی احتیاتی و عجله کاری و هول شدن) و او زخمی می شود که بالاخره به خانه تیمی بر می گردیم. این خلاصه و کل جریان بود که صورت گرفت. به این ترتیب این خط سازمانی تحقق پیدا می کند و کارگری به شهادت می رسد.

شهید گفت: من کارگرم

در رابطه با خود شهید در طول زمانیکه ما جلو موتور را گرفتیم نکات حساسی بود که لازم است دوباره گفته شود. بعد از اینکه ما به شهید ایست دادیم و او توقف کرد ما به او گفتیم که ما منافق خلقیم و موتور را برای عملیات لازم داریم. بدون حرف زدن و فوری پیاده شو ! که البته نفرمان اسلحه به طرف وی گرفته بودیم. او نگاهی به ما کرد و در حالیکه بی خبر از همه جا بود به ما گفت بابا ولم کنید بروم من کارگرم ! در مقابل این حرف ما که خشن تر و بی رحم تر از این حرفها بودیم با تهدید اسلحه گفتیم پیاده شود و حرف نزن که وی هم با زور اسلحه پیاده شد. وی کنار موتور ایستاده بود و در این موقع ما نزدیکتر به وی شدیم. قصد داشتیم که وی را به عقب، کنار دیوار ببریم و بازرسی بدنی کنیم و قبل از اینکه این حرف را بزنیم وی که قیافه های ما را دیده بود و می دانست که بی دلیل به طرف او شلیک خواهیم کرد و در کل از ماهیت منافقین باخبر بود و از آنجایی که او یک کارگر بوده است عکس العملی طبیعی از خود نشان می دهد و دست راستش را بالا می آورد و جلوی سر و صورتش می گیرد و در آن حال می گوید که نزنید نزنید موتور را ببرید و نزنید و با تکرار این حرف مقداری هم عقب رفت ولی از آنجایی که ما با شنیدن این حرف او بیشتر حالت کینه گرفتیم و در مقابل این عکس العمل طبیعی که از طرف هر فردی که می دید بی خود و بخاطر هیچ و پوچ جانش در خطر است و می دانست که ما چقدر بی رحم هستیم سر می زند. ولی ما چه می کنیم  ما می آییم و در جواب این حرف و عکس العمل وی به طرف او شلیک می کنیم بله هر کارگری و هر فرد عادی در این لحاظات چنین عکس العملی از خود نشان می دهد. مثلا حتی اگر کسی در ماشین باشد توپی به طرف او پرتاب شود بی اختیار دستش را بالا میی آورد با اینکه در ماشین است و هیچ خطری هم ندارد ولی این عکس العمل طبیعی هر فردی است. شهید نیز در آن حال که میبیند لوله دو اسلحه به طرفش گرفته شده است و حالت خشم و کینه در چهره ما نمایان است باید آن حرکت را از خود نشان می داده است ولی ما بخاطر وحشت و ترسی که داشتیم و اینکه با این حرکت او فکر کردیم قصد حمله به ما را دارد به طرف او شلیک کردیم و وی را به شهادت رساندیم. خلاصه ما بخاطر هیچی و بدون دلیل او را به شهادت رساندیم.

دنبال بهانه برای ترور می گشتیم

ما در مقابل برخوردهای وی نه تنها کوچکترین احساسی نسبت به اینکه او گفته کارگرم و ولم کنید نداشته ایم بلکه به فجیع ترین شکل وی را شهید کردیم. ما در مقابل حرفهای او که می گفت نزنید، اصلا نتوانستیم کوچکترین درکی از حرکاتش بکنیم و بدانیم که این عکس العمل است نه چیز دیگر یعنی از هیچ برخورد اجتماعی حداقل که لازم است بدانیم چیزی نمی دانستیم و بخاطر همین ندانستن جان یک کارگر و انسان را گرفتیم. در آن حال چند چیز دیگر هم بود که زمینه قبلی هم داشته است. در خانه تیمی که صحبت می شد مسئولمان می گفت که اگر صاحب موتور حزب اللهی باشد یا مقاومت کند راحت است، همان را ترور می کنید و می آئید. یعنی چون هدف فقط ترور بود و در ذهن افراد واحد اینطور جا افتاده بود که به هر دلیل کوچکی هم که شده است اگر صاحب موتور را ترور کنیم کارمان راحت تر است و زودتر جنایت را انجام داده و بر می گشتیم و در کل ما برای راحتی کار و یا اینکه بعد از آن نرویم و جای دیگر عملیات انجام دهیم وی را به شهادت رساندیم. یعنی فقط بهانه لازم بود که آن را هم بدست آوردیم. در اینجه باز کاهیت منافقین کاملا روشن می شود که هدف فقط ترور بوده و فرد آن مطرح نیست و همچنین با این کار یعنی به این صورت شهید کردن صاحب موتور را درسی برای افرادی دیگر می دانستیم که با کوچکترین عکس العمل وی ترور شد، تا هم وحشت بیشتر بین مردم بیاندازیم و هم بین نیروهای نظامی این مطرح شود که چگونه باید برخورد کنند. ولی هرچه بود با ترس و وحشت همراه بود. بصورتی که آن کار و به آن وجه ترور کردن اگر وحشتی نداشتیم که به یک فرد غیر مسلح و تنها آن طور شلیک نمی کردیم. بهانه ما چه پوچ بود؟ چطور می شود که یک نفر تنها، غیر مسلح به این فکر بیافتد در مقابل دو نفر مسلح عکس العمل برای خلع سلاح کردن از خود نشان دهد. این غیر ممکن است ولی ما به این صورت فکر کردیم. یعنی حداقل شعور این را نداشتیم که بی خود فردی را نزنیم و حرکت وی را درک کنیم. فقط ترس و بی رحمی و خطوط سازمانی باعث این جنایت شد.

مردم درهای خانه هایشان را بر روی ما بستند      

از آنجایی که بعد از ترور فقط به فکر فرار بودیم چیز خاصی ندیدیم، یعنی در آن حالت فکر فقط یک جا بود و آن هم دور شدن از محل. ولی چیزی که بود حضور افراد کمیته در محل بود که از جای نامشخصی به طرف ما تیر اندازی می شود، محل و فرد برایمان معلوم نبود. در این بین یک تیر به پای محمد رضا می خورد. بعد از شدت ترس حسابی گیج و دستپاچه شدیم و وقتی به کوچه فرعی پیچیدیم در اثر دست اندازی که بود یک تیر نیز از اسلحه خود محمد رضا به پای خودش شلیک می شود و او زخمی می شود. در آن حال ما حسابی ترسیدیم و دستپاچه شدیم. برای اینکه از محل دور شویم آمدیم و در همان کوچه من پیاده شدم. می خواستم که محمدرضا را به داخل خانه ای ببرم. مردم محل شاهد حرفهایم هستند. در کوچه چند کودک و بچه مشغول بازی بودند که با شنیدن صدای تیر و توقف ما در آنجه بطرف خانه هایشان دویدند. چند در خانه باز بود. من قصد داشتم که وی را به داخل خانه ای ببرم. حال برخورد مردم محل را ببینید چه بوده است. از طبقه دوم یک خانه که درش باز بود زنی داد می زد و به بچه اش می گفت زود بیا تو و در را ببنبد تا آنها نیایند، که بچه هم فوری این کار را کرد. حمایت مردمی را ببینید. به این ترتیب سه چهار در خانه ای که باز بود همه اش بسته شد. من که تازه داشتم محمدرضا را پیاده می کردم بعد از اینکه دیدم هیچ کجا برای مخفی شدن نمانده و در عرض چند لحظه کوچه ای که شلوغ بوده و درهایش باز بوده است، خلوت می شود و درها همه بسته می شود دوباره وی را سوار موتور کرده و از محل دور می شویم و بعد به یک خانه تیمی می رویم. در اینجا یکبار دیگر ضدیت مردم را با منافقین دیدیم ولی باز پرده پوشی کردیم و به روی خود نیاوردیم. دیگر مخالفت از این آشکار تر که حتی بچه ها از دیدن ما وحشت می کردند و فوراً فرار می کردند پس این پایگاه توده ای که سازمان از آن دم می زد چه شد؟ آنها فقط در شعر و شعار بوده است و بس.

منافقین بازهم با دروغ گویی این جنایت را وارونه جلوه دادند

اول اینکه سازمان از این مسئله که کجا به طرف واحد تیر اندازی ششده است گیج و مبهوت بوده است و یکی از کارهایش فقط این بود که چطور به این زودی یعنی درست چند لحظه بعد از ترور افراد انتظامی در محل حاضر بودند. این نشان دهنده این بود که خطوط سازمان و رهنمودهایش در مورد عملیات یک به یک داشت بی اثر می شد. و سازمان این خط تروریستی اش هم در حال شکست خوردن بود. فقط به فکر چاره بود. چاره آن نیز باز عملیا آن هم بدون هدف مشخص بوده است که خط مشی را مرتب می دادند. اما در مورد خود ترور که انجام شد : اول در بولتن های داخلی است که این جنایت نامردانه را طوری در ذهن های افراد جا می انداخت که هر کس که می خواند فکر می کرد که چه کار بزرگی انجام داده است و چطور فرار کرده است و با واقعیت انجام شده که بدست مسئولانمان رسیده بود کلی فرق داشت. اما یک مسئله ای که دیگر عادی شده بود و انجام می گرفت این بود که مسئول فقط یک بار یک گزارش شفاهی را از ما می گرفت یعنی فقط ما تعریف می کردیم بعد او خودش گزارش عملیات را آنطوری که ذهنش بوده است می نوشته است این نشان دهنده چیست؟ اول اینکه دروغ یک امر عادی است حتی بین خود افراد تشکیلاتی، بعد هم اینکه اصل فقط ترور است نه چگونگی و محتوای آن فقط عملیات حال هر کس می خواهد باشد فرقی ندارد. اما در نشریات خارج از کشور و رادیوهایشان این جنایت را به این صورت بیان می کنند که یکی از افراد کمیته ای که قصد به دام انداختن افراد واحد را داشت به هلاکت می رسد ببینید چقدر فرق بین واقعیت و تبلیغات است و یک کاگر معمولی را یک فرد کمیته ای نشان می دهند و باز برای توجیه بیشتر بین مردم و هواداران می گویند که فر کمیته ای (کارگر) قصد به دام انداختن افراد را داشته است در صورتی که واقعیت امر چیز دیگری بوده است و اینها فقط و فقط برای موجه جلوه دادن جنایاتشان  است. چرا اگر بیایند و خطوط داخلی را برای هواداران بازگو کنند دیگر آن یک ذره هواداری هم که داراند از دست می دادند. به این صورت بود که باز به این طریق استفاده تبلیغاتی از این جنایت می کند و آن را عملیاتی بزرگ و موفقیت آمیز ذکر می نماید. خود مشاهده کنید و قضاوت نمائید.

کارنامۀ سیاه (61)


مطالب پربازدید سایت

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

فرزند شهید آستانه پرست در دیدار با دبیرکل بنیاد هابیلیان خواستار شد:

باید انتقام خون شهدای ترور از منافقین سفاک گرفته شود

مروری بر جنایات گروهک تروریستی منافقین؛

ترور شهید عشرت اسکندری بر سر سفره صبحانه

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

مروری بر جنایات گروهک تروریستی منافقین؛

ترور شهید عشرت اسکندری بر سر سفره صبحانه

فرزند شهید آستانه پرست در دیدار با دبیرکل بنیاد هابیلیان خواستار شد:

باید انتقام خون شهدای ترور از منافقین سفاک گرفته شود

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان