غزه؛ میان انسان‌زدایی و استقامت

Photo 2025 11 17 18 22 53

پرداختن به تأثیر جنگ بر سلامت روان کودکان و نوجوانان در غزه، ما را به شیوه‌ای دیگر از اندیشیدن درباره روانشناسی وامی‌دارد؛ شیوه‌ای که آن را در بستر تاریخ و اشغال معنا می‌کند، چرا که فهم رویدادهای کنونی و پیامدهای آن بدون این زمینه ناممکن است.

رسانه‌های جریان اصلی، که سال‌ها در خدمت لابی صهیونیستی بوده‌اند، واقعیت، درد و حقیقت را نامرئی کرده و به انسان‌زدایی و استعمار مردم فلسطین دامن زده‌اند.

وقتی از وضعیت سلامت روان در فلسطین سخن می‌گوییم، ناگزیر باید به سال ۱۹۴۷ و نکبت بازگردیم؛ زمانی که کشتار مردم فلسطین، آوارگی آنان و انکار آزادی و هویتشان آغاز شد. با حذف انسان‌ها و جابه‌جایی اجباری، توانستند بخشی از سرزمین فلسطین را استعمار کنند. بزرگ‌شدن با چنین میراثی آسان نیست. طی ۷۵ سال گذشته، و به‌ویژه در سال‌های اخیر، نظام اسرائیل کوشیده است انسانیت، فرهنگ، تاریخ و میراث فلسطینیان را از آنان بگیرد، کرامت و سلامت روانشان را نابود کند و وجودشان را به سایه‌ای یا مردگانی زنده تقلیل دهد؛ بی‌هیچ امیدی و بی‌هیچ راهی جز واگذاری زمین‌هایشان و تبدیل شدن به بردگانی در برابر استعمار فاشیستی.

از این‌رو آنچه در غزه می‌بینیم «اختلال استرس پس از سانحه» نیست، بلکه نوعی تروما‌ی پایا، تکرارشونده، جمعی، تاریخی و میان‌نسلی است؛ تروما‌یی که نه زاده تخیل، بلکه محصول تهدیدی واقعی است. آنان سال‌ها با سوگِ فقدان، آوارگی، غیبت عزیزان، قطع عضو، انسان‌زدایی، تحقیر، بازداشت اداری و شکنجه دست‌وپنجه نرم کرده‌اند؛ پدیده‌ای که برای غرب امری ناآشناست و رسانه‌های غربی نیز سال‌ها پیامدهای اشغال و آثار جنگ در غزه را پنهان کرده‌اند.

نکته مهم آن است که نظام سلامت ماه‌هاست در آستانه فروپاشی است و این وضعیت، خدمات سلامت روان را نیز نابود کرده و کودکان و جوانان را در شرایطی بسیار آسیب‌پذیر قرار داده است؛ گروه سنی‌ای که به دلیل شکنندگی هویت و رشدشان باید مورد توجه ویژه قرار بگیرند. برخی پیامدهای روانی برای این کودکان و نوجوانان عبارت‌اند از: افسردگی، سوءتغذیه، اضطراب، درماندگی، اختلالات حاد استرس، شب‌ادراری، اختلال خواب و کابوس، مشکلات حافظه و تمرکز، افکار خودکشی و بروز خشونت؛ پیامدهایی ناشی از مواجهه مداوم با خشونت، بدرفتاری، شکنجه، آوارگی و نداشتن فرصت برای سوگواری از دست دادن خانواده، دوستان و خانه‌هایشان.

آیا رنج کودکان فلسطینی اهمیتی ندارد؟

چند ماه پیش ویدئویی دیدم از گروهی کودک که در راهروی بیمارستان بازی می‌کردند؛ بازی‌شان «حمل پیکر شهید» بود. این نشان‌دهنده توانایی کودکان در پردازش سوگ از طریق بازی است؛ روشی برای فهم آنچه رخ می‌دهد و تجربه درد از زاویه‌ای متفاوت. بازی فضایی امن برای بیان احساسات، پردازش فقدان و یافتن راهبردهایی برای مواجهه با واقعیت فراهم می‌کند.

چه کسی کلمات کودکانی را فراموش می‌کند که می‌گفتند «دوست داریم بمیریم تا این‌گونه زندگی نکنیم؛ گرسنه، بی‌خانمان و بدون مادر»؟ آنان از ما، از جهان، استمداد می‌طلبیدند و می‌گفتند: «ترجیح می‌دهم کشته شوم تا این‌گونه زندگی کنم» — نشانه‌هایی روشن از افسردگی و افکار خودکشی.

جنگ در غزه موجب سوءتغذیه گسترده در میان کودکان و نوجوانان شده است؛ مسئله‌ای که سلامت روان را وخیم‌تر کرده و به‌سبب کمبود مواد مغذی ضروری، موجب افسردگی، اضطراب و افت توان شناختی می‌شود. در کودکان حتی ممکن است باعث بی‌ثباتی عاطفی، مشکلات رفتاری و اختلال رشد عصبی شود؛ پیامدهایی که سال‌ها طول می‌کشد تا بهبود یابند و در برخی موارد آسیب شناختی برگشت‌ناپذیر خواهد بود. ماه‌ها شاهد قحطی و سوءتغذیه بودیم؛ اما امروز رسانه‌ها گویی درد غزه را فراموش کرده‌اند، چون آتش‌بس و توافق صلح برای بازتولید انسان‌زدایی و نامرئی‌سازی رنج غزه کافی بوده است؛ در حالی‌که مردم غزه همچنان قربانی نظام استعمارگر و سرکوبگرند. این نظام اجازه ورود غذای سالم را نمی‌دهد و تنها مواد غذایی سرشار از قند و کربوهیدرات را وارد می‌کند؛ مواد بی‌ارزش تغذیه‌ای که فقط چاقی بدون سلامت ایجاد می‌کنند. نظام فاشیستی-برتری‌طلب اسرائیل همچنان بر بدن‌های مردم سلطه دارد. «قربانی‌سازیِ غزه» که به تعبیر میشل فوکو به «انضباط‌بخشی جمعیت» می‌انجامد، از طریق دو روش اعمال می‌شود: قدرت انضباطی که بر بدن فرد تمرکز دارد و زیست‌قدرت که زندگی زیستی جمعیت را مدیریت می‌کند؛ از جمله سلامت، نرخ تولد و دسترسی غذایی.

تأثیر روانیِ کودکی یا نوجوانی را تصور کنید که مجبور است از خواهر یا برادر کوچک‌ترش مراقبت کند؛ کودکی که ناگهان باید نقش بزرگسالِ «مسئول» خانواده را بر عهده بگیرد؛ کودکی که باید برای پیدا کردن غذا بجنگد، برای کیسه‌ای آرد یا برنج خطر مرگ را به جان بخرد. می‌توانید کودکی هفت‌ساله را تصور کنید که خواهر سه‌ساله‌اش را غذا می‌دهد و کیلومترها راه می‌رود تا جایی «امن» پیدا کند، در حالی‌که می‌داند چنین جایی وجود ندارد. بیایید لحظه‌ای تأمل کنیم بر تأثیر شکنجه کودکان در زندان‌های اسرائیل؛ کودکانی که به‌خاطر پرتاب سنگ، دفاع از مادر یا برادر، اعتراض به سربازی که پدرشان را بازداشت کرده یا صرفاً به‌خاطر فلسطینی بودن زندانی شده‌اند. آیا فلسطینی بودن گناه است؟ آیا فلسطینی بودن یعنی انسان نبودن؟ یعنی قربانی نبودن؟ یعنی حق نداشتن؟

در پایان باید تأکید کنم که فلسطینیان، از کوچک تا بزرگ، در برابر بی‌عدالتی و یأس، به خدا، به جامعه خود و به توانایی‌های خویش امید دارند و در آرزوی عدالت‌اند.

مردم فلسطین مردمی شجاع‌اند که صمود (استقامت) دارند؛ با ظلم با استواری و پایمردی مبارزه می‌کنند، بر همبستگی، همدلی و حس جامعه تکیه دارند و در بحران‌ها از یکدیگر مراقبت می‌کنند. این مفهوم پیوندی عمیق با ایمان و مقاومت دارد؛ بی‌ایمان مقاومت نیست و بی‌صمود، بقای جمعی ممکن نیست. از ژرفای رنج، بی‌عدالتی و یأس است که آینده و پیروزی زاده می‌شود. در خون فلسطین، غلبه بر شمشیر و مرگ نهفته است.

نوشته هبا اسمیت Heba Smith (روانشناس و فعال حقوق بشر اهل اروگوئه)
این مقاله در کنفرانس «کودکان؛ قربانیان خشونت در جنگ‌ها و حوادث تروریستی» به مناسبت روز جهانی کودک، برگزارشده توسط بنیاد هابیلیان (خانواده‌های قربانیان تروریسم ایران) ارائه شده است.