من با سه شهید زندگی می‌کردم

پس از حادثۀ تروریستی گلزار شهدای کرمان، دختر کاپشن صورتی و گوشواره قلبی در کمتر از چند ‏ساعت فضای مجازی و رسانه‌های ایران را درنوردید و به نمادی از مظلومیت ملت ایران در موضوع ‏تروریسم تبدیل شد. این دو عنوان برای اولین بار از کجا شکل گرفت؟ در آخرین ساعات 13دی1402 ‏در بیمارستان شهید افضلی پور کرمان که شناسایی شهدا و مجروحان حملۀ انتحاری در مراسم سالگرد ‏حاج قاسم در حال انجام بود و هویت شهدا از روی مدارک شناسایی همراهشان یا مشخصات ظاهری‌شان ‏انجام می‌شد، دختر بچه‌ای حدوداً 2 ساله در میان شهدا بود که تنها راه شناسایی‌ او کاپشن صورتی و ‏گوشوارۀ قلبی‌اش بود. این دختر کاپشن‌صورتی و گوشواره‌قلبی کسی نبود جز ریحانۀ سلطانی‌‌نژاد، ‏شیرخواره‌ای که به‌همراه 7 نفر دیگر از اعضای خانواده‌اش به شهادت رسید و همانطور که روی سنگ ‏قبرش حک شده «رقیۀ ایران» شد.‏

Peymansoltani
به‌اتفاق دبیر کل بنیاد هابیلیان به دیدار پدر ریحانه رفتیم. آقای پیمان سلطانی‌نژاد که به‌شدت به ‏خانواده‌اش وابسته بود در یک روز همسر و دو فرزندش را از دست داده بود. علاقه‌اش به ریحانه ‏رنگ‌وبوی خاصی داشت، طوری که به همسرش گفته بود ریحانه را عروس نمی‌کند. برنامه‌ها برایش ‏داشت؛ ولی ساعت 15:20 چهارشنبه 13دی1402 عامل انتحاری داعش خود را در چندقدمی خانوادۀ او ‏منفجر کرد و در یک لحظه تمام آمال و آرزوهای او را بر باد برد و به جایی رسید که مجبور شد ‏شیرخواره‌اش را از روی گوشواره و محمدامین و فاطمه همسرش را از روی کفش‌هایشان شناسایی کند.

پیمان سلطانی‌نژاد که 5-6 ماهی است با تنهایی و دوری همسر و فرزندانش سر می‌کند برای ما رمز ‏صبوری و استقامتش را اینگونه بیان کرد: در خانوادۀ ما 5 بچۀ زیر 13 سال به‌شهادت رسیدند. ریحانۀ ‏من چیزی از داعش و ترور و سیاست نمی‌دانست. بچۀ شیرخواره بود. روز اول که بغل حاج قاسم دیدم، ‏دلم قرص شد. الان هم ورودی گلزار عکس دختر من را زده‌اند. ما با صاحب اصلی این مملکت معامله ‏کردیم. شک نکنید که ریحانۀ من در بغل خود امام زمان است. طرف حساب من کس دیگری است. اگر ‏من الان ایستادم و مصاحبه می‌کنم دلم به این قرص است که می‌دانم جایگاه بچه‌های من کجاست. خون ‏این شهدا به ناحق ریخته شده. هشت نفر از یک خانواده! مادرخانم من که اخیراً پیوند کلیه کرده، دیگر ‏بچه‌ای ندارد. شب و روز گریه می‌کند. به این مادر چه چیزی بدهند که جای دخترش را بگیرد؟ من شاید ‏خواهری، برادری داشته باشم. ولی خانواده‌هایی هستند که هیچ کسی را ندارند. خانواده‌ای هست که حتی ‏یک خانۀ خشتی ندارد.‏

اینکه یک دانشجوی آمریکایی عکس ریحانه را در دست گرفته و شعار می‌دهد، همین نشانۀ ظهور است. ‏ورودی ورزشگاه قطر که خودش در کشتن حاج قاسم نقش داشت، عکس دختر من را گذاشته‌اند. به خدا ‏قسم شهدای ما بر حق‌اند. بچۀ من 8سالش بود. بچۀ من نه حق‌الناسی و نه نمازی به گردن نداشت. به ‏کسی بد نکرده بود. معلم محمدامین دوبرابر من اشک ریخت. زمانی که به ایشان خبر دادند که یکی از ‏دانش‌آموزانت به شهادت رسیده، می‌گوید خدا کند محمدامین نباشد؛ چون می‌دانم چقدر پدرش روی او ‏حساس است. یک دقیقه این بچه دیر می‌آمد، نفس مادرش بند می‌آمد. خانم من بچه‌هایش را برای من نگه ‏نداشت؛ چون احتمال می‌داد بعد از خودش آواره شوند و من نتوانم به‌خوبی به آن‌ها رسیدگی کنم. خانم من ‏و خواهرخانمم غیرقابل شناسایی بودند. خانمم را از روی کفشش شناختم. ریحانه را از روی کاپشن و ‏گوشواره‌هاش شناسایی کردیم. پسرم همینطور از روی کفشش شناختم. ‏

بارها شده به من گفته‌اند می‌خواهیم عکس ریحانه را در فلان مدرسه بزنیم. می‌گویم این دیگر متعلق به ‏من نیست. شاید من اسم پدر او را یدک بکشم؛ ولی دیگر به من متعلق نیست. روز دختر در ورزشگاه ‏آزادی برای ریحانه جشن گرفتند. زمانی که اسمش آمد همه دخترها بلند شدند و سوت و دست زدند. مگر ‏من می‌توانم بگویم چرا سوت و دست زدید؟ دخترِ خودش است. دختری بود که بدحجاب بود. تا شنید من ‏آمدم، گفت می‌خواهم به دست شما محجبه شوم. پدرش می‌گفت به‌خدا زور فلک به این نمی‌رسید که این ‏دختر چادر به سر کند. شما چه کردید؟ گفتم من که شما رو نمی‌شناسم. یک موسسۀ کوچکی به من زنگ ‏زد و گفت برنامه‌ای دارند که می‌خواهند لوح تقدیر بدهند. گفت می‌خواهیم این لوح‌ها به دست شما اهدا ‏شود. کلا شاید 20 نفر مهمان داشتند. زمانی که شنیدند من آمدم به قدری آدم آمده بود که جا نبود. این‌ها ‏همه به برکت ریحانه بود. این‌ها اگر برکت شهدا نیست، پس چیست؟ ‏

آقای هاشمی نژاد که 2 دهه است برای شهدا کار می‌کند فرمایش آقای سلطانی‌نژاد را تأیید می‌کند و ‏می‌گوید: فرمایش شما کاملاً درست است. کار برای شهدا عجیب است. خدا می‌داند که کار در حوزۀ شهدا ‏به‌گونه‌ای هست که یک قدم شما برمی‌دارید، 10 قدم را خود شهدا پیش می‌برند. ما کارهایی را انجام ‏دادیم که یک وزارتخانه نمی‌توانست انجام دهد. ‏

Peymansoltani2
آقای سلطانی نژاد در ادامه درخصوص ماجرای انتخاب نام ریحانه گفت: خانمم هفت‌ماهه حامله بود. ‏گفت، پیمان من باید اسمش را صدا بزنم. من تأکید داشتم اسمش را کوثر بگذاریم. پسرم هر روزی یک ‏اسمی می‌گذاشت. خانمم اصرار داشت اسمش را فاطمه بگذاریم. گفتم، اسم شما فاطمه است حداقل از ‏القاب حضرت فاطمه بگذاریم. گفت نه من می‌خواهم اسمش را فاطمه بگذارم. گفتیم اسامی را لای قرآن ‏می‌گذاریم. بعد رفتم وضو گرفتم و آمدم. همین که باز کردیم اسم ریحانه آمد. یکی از دوستان که اسم ‏دخترش ریحانه است، چند روز پیش به من زنگ زد و گفت از روزی که این اتفاق افتاده واقعاً لذت ‏می‌برم دخترم را صدا می‌زنم.

در ادامه از ایشان می‌خواهیم که از عصر سیزدهم دی برای ما بگوید و ایشان گفت: من سر کار بودم. ‏بلافاصله بعد از حادثه خودم را رساندم. تکه‌های پیراهن، چادر، دکمه همه جا افتاده بود. خون و آب ‏جاری شده بود. صحنه‌ای بسیار وحشتناک بود. انفجار اول جلوی موکب بچه‌های ما بود که خیلی ترسیده ‏بودند. بعد از انفجار اول برادرخانمم بچه‌ها را می‌رساند که به خانه بروند. انفجار دوم صورت گرفت و ‏به‌شهادت رسیدند. آخرین تماسم با خانمم حدودا ساعت 2:30 بود که تقریباً 13 دقیقه با هم صحبت کردیم. ‏همکارم گفت در گلزار کپسول ترکیده ولی خوشبختانه اتفاقی نیافتاده. من از خانمم مطمئن بودم چون 4-5 ‏دقیقه قبل با او صحبت کرده بودم. حدوداً 10 دقیقه‌ای گذشت دوباره آمد به من گفت آقای سلطانی از ‏بچه‌هایت خبر داری؟ گفتم آره صحبت کردم. گفت داعش انتحاری زده. کلی آدم کشته شده. گفتم شوخی ‏نکن. آب در آسیاب دشمن نریز. نگاه کردیم دیدیم از فاصلۀ دور می‌شد دود انفجار و نیروهای امدادی را ‏دید. بلافاصله خودم را به محل حادثه رساندم. اوضاع خیلی خراب بود. وحشتناک بود. خانمم گوشی را ‏جواب نمی‌داد. برادرخانمم گفت بچه‌ها به سمت خانه راه افتاده‌اند، بعد از انفجار اول با مادرش صحبت ‏کرده و گفته که انفجار صورت گرفته و برای‌شان اتفاقی نیافتاده. شما هم بیا. احتمالاً گوشی در کیفشان ‏هست که جواب نمی‌دهند. بعد که به خانه رسیدم گفتند ظاهراً خبرهایی شده. ظاهراً انفجار دومی هم بوده ‏که این‌ها بعد از آن دیگر جواب نداده‌اند.‏

تمام بیمارستان‌ها را زیر و رو کردیم. ساعت 11 شب، خواهرزادۀ من زنگ زد و گفت لباس‌های ریحانه ‏چه شکلی بوده؟ گفتم به‌خدا نمی‌دانم. گفت، کاپشنش صورتی بوده؟ گفتم کاپشن‌هایش همه صورتی هستند. ‏گفت شلوارش مشکی با یک عکس هندوانه است؟ پیراهن سبز زیتونی دارد؟ گفتم، آره. گفت، ‏گوشواره‌هایش شکل قلب هستند؟ گفتم، آره آره. تو کجایی؟ جوابی نداد و گفت می‌خواهم با این مشخصات ‏بگردم. آن‌ها مشخصات را پشت شیشۀ پزشکی قانونی دیده بودند که نوشته بود دختری با کاپشن صورتی ‏با گوشوارۀ شکل قلب. همان شب هم در فضای مجازی پیچید؛ ولی من نمی‌دانستم. ‏

عکس حاج قاسم همیشه روی میز نهارخوری ما بود. یک روز پسر 8سالۀ من عکس حاج قاسم را از ‏کتابخانه برداشت و به مدرسه برد. من ده سال با یک خانم شهید زندگی کردم؛ ولی درک نداشتم. یک ‏روز خانمم در آشپزخانه نماز می‌خواند، دیگ غذا هم روی گاز بود. گفتم خانم این چه نمازی است ‏می‌خوانی؟ گفت، پیمان نماز اول وقت! خدا در نماز اول وقت چیزها به آدم می‌دهد. سربه‌سرش ‏می‌گذاشتم. الان می‌فهمم چه می‌گفت. یک گلدان بزرگی داشتیم. یک روز دیدم نیست. گفت همسایۀ ‏روبه‌رو به من گفته این گلدان چقدر قشنگ است. پسر همسایه را صدا زد و گلدان را به او داد که ببرد. ‏وابستۀ به مال دنیا نبود. حاج قاسم می‌گفت تا شهید نباشی، شهید نمی‌شوی. من با سه شهید زندگی ‏می‌کردم. ان‌شاءالله بتوانم این بار سنگینی را که روی دوش من گذاشته‌اند نگه دارم و لغزشی نداشته باشم. ‏خدا لطفی کند که در آن دنیا حداقل بدهکار بچه‌های خودم نباشم.‏


مطالب پربازدید سایت

معاون حقوقی رئیس‌جمهور در نخستین همایش جانبازان شیمیایی

در رابطه با منافقین حدود ۳۰ سال تأخیر داشتیم

قاضی دهقانی در دادگاه محاکمه منافقین اعلام کرد

دولت‌های میزبان منافقین مکلف به استرداد متهمان پرونده هستند

به بهانه فعالیت گسترده در بحران‌های سیاسی و آبان 98:

از اسلحه تا هشتگ؛ تحلیل یک دهه فعالیت‌های مجازی منافقین در توییتر فارسی

مروری بر یکی از جنایات گروهک تروریستی منافقین؛

جنایت منافقین در ۲۶ آبان ۱۳۶۰ در بندرانزلی

ویولت داغر، روان‌شناس، نویسنده و کنشگر فرانسوی حقوق بشر

کودکان، خشونت و پیامدهای روانی؛ مورد نوار غزه

دبیرکل بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور) در گفت‌و‌گو با خبرگزاری میزان

منافقین برای عرضه خود به آمریکا تلاش می‌کنند

جدیدترین مطالب

دبیرکل بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور) در گفت‌و‌گو با خبرگزاری میزان

منافقین برای عرضه خود به آمریکا تلاش می‌کنند

ویولت داغر، روان‌شناس، نویسنده و کنشگر فرانسوی حقوق بشر

کودکان، خشونت و پیامدهای روانی؛ مورد نوار غزه

معاون حقوقی رئیس‌جمهور در نخستین همایش جانبازان شیمیایی

در رابطه با منافقین حدود ۳۰ سال تأخیر داشتیم

به بهانه فعالیت گسترده در بحران‌های سیاسی و آبان 98:

از اسلحه تا هشتگ؛ تحلیل یک دهه فعالیت‌های مجازی منافقین در توییتر فارسی

قاضی دهقانی در دادگاه محاکمه منافقین اعلام کرد

دولت‌های میزبان منافقین مکلف به استرداد متهمان پرونده هستند

مروری بر یکی از جنایات گروهک تروریستی منافقین؛

جنایت منافقین در ۲۶ آبان ۱۳۶۰ در بندرانزلی

یادداشتی از بنیاد هابیلیان به‌بهانه هفته کتاب و کتاب‌خوانی

تاریخچه و گونه‌شناسی نقد منافقین در ادبیات مکتوب

عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد آزاد شهر مطرح کرد

جنگ نرم و فضای مجازی، ابزارهای جدید تروریسم

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان