خط، خط کشتار مردم

Scan Jeld

اعترافات مرتضی ناصح‌پور درباره ترور شهید عباسی (بقال)

هدف کلی کشتار مردم است. هر کس به هر طریقی باعث راضی کردن مردم می شود باید از بین می رفت. هر کس که کاری در جهت رفاه مردم انجام می داد به شهادت می رسید و مردم باید به هر طریقی ناراضی می شدند چه از طریق احتکار و گران فروشی و چه از طریق کم کاری و به اعتصاب کشاندن ادارات و مراکر دولتی. چه از طریق پخش شایعات کذب در بین مردم و یا از طریق جو سازی توسط رادیوهای بیگانه. چه ضربه سیاسی و چه ضربه اقتصادی. از هر طرق ممکن باید مردم ناراضی و ناراضی تر می شدند. سازمان در تمام این موارد سعی و کوشش خود را، به کمک ابرقدرت ها و ایادی داخلی شان (سلطنت طلبان و غیره)، می کرد ولی راه به جایی نمی برد. حال فقط ضربه نظامی می ماند که ابرقدرتها از طریق جنگ سعی در ضربه زدن داشتند و دارند و از طرفی در کردستان مزدوران داخلی آنها مشغول انجام این کار هستند و خود نیروهای سازمان (یعنی ما) نیز در داخل شهرها اقدام به ضربه زدن نظامی می کردیم. هر سه یک هدف را دنبال می کردیم و آن براندازی جمهوری اسلامی بوده است. هر سه یک کار می کردیم ولی در سه شکل مختلف ولی محتوا یکی بوده است در دو بعد جنگ با عرق و جنگ با مزدوران داخلی مسئله کاملا روشن است و اما در بعد جنگ در شهرها سازمان عمده نیرویی بود که اقدام به انجام آن کرده بود. بعد از اینکه دید که با ترور شخصیتهای مملکتی راه به جایی نمی برد و دیگر امکان انجام آن ترور ها را نداشت، راههای مختلفی را آزمایش کرد تا بلکه به نتیجه برسد. 30 خرداد، 7 تیر، 8 شهریور، تظاهرات مسلحانه موضعی، 5 مهر، انفجارات و خلاصه هر راهی را آزمایش کرد تا رسید به مردم و نتیجه این شد که این مردم هستند که مخالف با سازمان هستندو علت اصلی را در آنها می بیند. به خط ترور افرادی که عکس امام را دارند می رسد که در نکامل این خط، به کشتار مردم به هر صورت ممکن می رسد. و در حاشیه ان افرادی که به نحوی در جهت رفع مشکلات مردم هستند نیز جزء این موارد قرار می گیرد و دلیل آن هم این است که مردم باید ناراضی شوند و هر کس که کار می کند که مردم راضی باشند پس همکاری با رژیم کرده و باید ترور شود. و در این بین فردی که مغازه بقالی خود را در جهت رفاه حال مردم محلش تبدیل به شرکت تعاونی کرده است، باید ترور شود. کسی که تنها جرمش این است که می خواهد مردم راحت تر باشند. آسان تر اجناس را در اختیار مردم محل بگذارد. و خوب، شرکت تعاونی محل که وابسته به مسجد محل بوده است، جرم دیگرش است. یعنی فقط چون وابستگی به مسجد محل دارد و از آن طریق اجناس به دستش می رسد. راستی مگر مسجد چگونه جایی است که سازمان با داشتن فقط اسم آن اقدام به ترور می کند !! جز جای عبادت و نیایش و یا پخش کالاها بدون واسطه به قیمت اصلی و رسمی! بله مسجد تنها چون اجناس را به قیمت دولتی و بی واسطه برای جلوگیری از گران فروشی و تقسیم عادلانه کالا به تمام افراد محل را انجام می داده  است و مردم را راضی نگه می داشته است عامل ترور می شود و شرکت تعاونی هم که وابسته به مسجد باشد یعنی اجناسش را از مسجد با آن شرایط تهییه می کند وابسته به رژیم و « مزدور» می شود و ترورش لازم میشود. این علت و انگیزه های ضد مردمی و ضد خدایی سازمان جهنمی منافقین در رابطه با این جنایت فجیع بوده است.

فقط و فقط هوای نفس باعث ادامه جنایت می شد  

علاوه بر کل مطالبی که قبلا درمورد ترورهایم و جنایات مرتکب شده ام گفتم مسائل جنبی دیگری هم در این مورد خاص بوده است که یکی از آنها در مورد نیروی جدیدی است که به من وصل شده بود. بعد از جنایت موتور سوار در خیابان بوستان سعدی و مجروح شدن عضو دیگر واحد عملیاتی یک فرد جدید به من وصل شد که خوب من در مقابل او که تازه وارد کار شده بود یک برتری و بزرگی احساس می کردم و لازم بود که آن وجهه و شخصیت کاذب را پیش او حفظ کنم چرا که مسئولمان هم زیاد و مرتب تعریف مرا کرده بود و وی هم احترامی به من می گذاشت. خلاصه اینکه به هر حال باید خود را در موقع عمل طوری نشان می دادم که آن شخصیت کاذب حفظ شود. از طرفی بازهم همان تعریف ها که توسط مسئولین و افراد دیگر بطور جریان وار بوده است هنوز ادامه داشته است و آن هم اثر خود را گذاشته است. و اما مسئله دیگر که باعث انجام دادن این جنایت شد این بوده است که چند روزی بود که من برای انجام جنایت بیرون می رفتم ولی هر روز به دلایل مختلف موفق به انجام ترور نمی شدیم که این امر باعث عصبانیت مسئول شده بود و از طرفی این امر داشت کل جنایاتی را که من انجام داده بودن خنثی می کرد. یعنی نرفتن به عملیات و انجام ندادن آن، آن شخصیت کاذب را داشت از بین می برد و برای همین هم با انجام آن، دوباره غرور رشد می کرد. فقط و فقط هوای نفس بود که باعث ادامه جنایت می شد.

شرح جنایت

این جنایت در شهریور ماه 61 بین روز 15 تا 20 شهریور بوده است (روز دقیق را بخاطر ندارم) محل آن واقع در خیابان جیحون بین خیابان دامپزشکی و طوس ضلع شرق خیابان بوده است. طرح داده شده به این صورت بوده: ما برای انجام ترور بیرون رفته بودیم که موفق نمی شویم و به خانه تیمی که در نزدیکی محل جنایت بود رفتیم. مسئولمان آمد و گفت که یک سوژه مناسب پیدا کرده است. سوژه همان مغازه یا شرکت تعاونی وابسته به مسجد بوده است. علت انتخاب آن هم که توسط مسئول بالا صورت گرفته بود همان نصب پلاکارد شرکت تعاونی وابسته وابسته به مسجد بود و هیچگونه دلیل دیگری نداشته است. محل مشخص و آدرس کامل را داشتیم مسئولمان کروکی محل و مغازه را کشید و روی آن توضیح می داد. برنامه به این صورت بود که دو نفری وارد مغازه می شویم بعد از آن یکی مسئول شلیک به طرف صاحب مغازه می شود و یکی هم مسئول پرناب بمب ضربه ای (فانوس) می شود و در حاشیه آن هم توضیحات دیگری در موارد ریز و احتمالات برخورد با مردم و غیره را می داد مثل اینکه اگر داخل مغازه کسی بود آنها را با تهدید خارج می کنید و اگر نرفتند هم شما کار خود را می کنید یعنی صاحب مغازه را ترور و بمب را پرتاب می کنیم. بعد در مورد اعترافات و یا موانعی که از جانب مردم احتمال داشت که ایجاد شود می گفت که یکی مسئول حفاظت است (من بودم) و اگر حرکتی دیده شد قاطعانه عمل کرده و به طرف آن شلیک می کند. حال هر کسی با هر انگیزه ای که می خواهد باشد فرقی ندارد و مانع را باید بر می داشتیم. بعد در مورد پرتاب بمب تاکید زیاد می کرد که به هر طریقی که شده باید حتماً بمب پرتاب شود و حتی ریز کار را هم مشخص کرد که صد در صد این کار انجام گیرد. (چون دفعات قبل در هیچ کدام موفق به انجام این کار -  پرتاب بمب -  نشده بودیم) خلاصه چون محل نزدیک و همه چیز مشخص بود لحظه لحظه کار را توضیح داد که حتماً موفق انجام گیرد. بعد از طرح که کامل ریخته و توضیح داده شد و چند بار هم که تکرار شد آن موقع مهمات چک شد اسلحه ها آماده با فشنگ تضافی هر کدام نارنجکی به همراه داشتیم که همه آنها چک شد. چند بار در خانه شیوه کار بطور عملی تمرین شد و یک سری خنده و شوخی هم جهت بالا بردن روحیه داده شد و می گفت این یک لقمه آماده است و بروید انجام دهید. من هم اینجا فقط منتظر نشیدن صدای انفجار هستم. (خانه تیمی نزدیک محل ترور بود) یک موتور هم که از قبل سرقت شده بود در آن خانه بود که موتور هم چک شد که آیا بنزین دارد یا نه و کلا اینکه سالم باشد. بعد از این مقدمات ما به محل رفتیم. با موتور حرکت کردیم. بعد از کمتر از یک دقیقه به محل رسیدیم. موتور را پارک کردیم جلو مغازه. چون مغازه خیلی شلوغ بود رفتیم و یک بستنی از مغازه روبرو گرفتیم و برگشتیم. مغازه خالی شده بود فقط یک بچه 12 – 15 ساله در مغازه بود. تصمیم به انجام کار گرفتیم. به طرف مغازه با شوخی و خنده حرکت کردیم. محل پر رفت و آمد بود. در این فاصله خوشبختانه آن بچه خودش بیرون آمد و رفت جای دیگر (بچه احتمالا پسر صاحب مغازه -  شهید -  بوده است) و نیز تا نزدیک شدن به مغازه من بمب ضربه ای را از محلش در آوردم و کلید آن را جهت انفجار زدم، تا به دم مغازه رسیدیم. مغازه نسبتا بزرگ بود و شهید انتهای مغازه پشت میز خود ایستاده بود. وی پیر مردی بالای 55 -  50 سال سن داشت یعقوب بدون حرف و گفتن چیزی شروع به تیر اندازی به طرف وی کرد. 4 تیر به طرف او شلیک کرد که وی به زمین افتاد. از آن فاصله (6 – 7  متری) متوجه نشدم که گلوله ها به چه قسمتی اصابت کرده است فقط دیدم که وی به زمین افتاد بعد از آن من بمب ضربه ای (فانوس) را بلافاصله پرتاب کردم (توضیحی در مورد بمب ضربه ای یا فانوس بدهم. ماده انفجاری این بمب تی ان تی است که دارای جداره شیشه ای و دو ضامنه است. قدرت انفجاری آن همخان موج انفجاری است به این معنی که اگر این بمب در محیط باز مثل خیابان پرتاب شود جز محدوده کمی اثری نمی گذارد ولی اگر همین بمب در محیط بسته ای مثل اتاق و یا مغازه ای منفجر شود هر وسیله ای که سر راهش باشد بر اثر موج انفجاری خود، بصورت ترکشی در می آید و اتاق و یا مغازه را زیر و رو می کند یعنی همه چیز داخل آن ترکش می شود که اگر فردی آنجا باشد وضعش مشخص است که با این حالت چه می شود) صدای مهیب انفجار می آید و شیش های مغازه به بیرون پرتاب می شود که دیگر ما صبر نمی کنیم و به طرف موتور می رویم و سوار شده حرکت می کنیم. در حین رفتن از طرف فردی به طرف نا تیر اندازی می شود که عضو دیگر واحد نیز تیراندازی می کند که بعد از محل دور می شویم. حال خدا می داند که آیا کسی در اثر این تیراندازی و درگیری زخمی می شود یا نه. از محل دور شده موتور را رها کردیم و بعد به خانه تیمی خود رفتیم. بعد از رفتن ما بود که خود مسئولمان برای دیدن بازتاب اجتماعی آن به محل می رود که بعد جریان را برای ما تعریف می کند که شهید از اثر پرتاب بمب که من انداخته بودم به چه صورت در آمده بود. می گفت بلافاصله محل مملو از جمعیت می شود که برای کمک کردن و باخبر شدن از جریان آمده بودند. مغازه و تمام اجناس درون آن زیر و رو می شود و هیچ چیز سالمی درون آن باقی نمانده بود. همه چیز خرد و داغون شده بود و اما از جنازه شهید تعریف می کرد.

برادران سپاه و کمیت فورا در محل حاضر شده بودند و با زحمت وارد مغازه شده و از لابلای اجناس به هم ریخته شده در مغازه جسد شهید را پیدا می کنند. می گفت که جنازه را بلند کردند و بیرون آوردند. می دانید به چه وضعی بود؟ علاوه بر جای گلوله ها که در بدنش باقی مانده بود نصف تنه وی در اثر انفجار فانوس از بین رفته بود. قسمت راست بدن او ناحیه شکم و سینه بطور کلی متلاشی شده و اثری از آن باقی نمانده بود. جسد غرق در خون بوده و تکه های بدن شهید بر در و دیوار مغازه نقش بسته بود. خونین و بی جان. در اثر آن انفجار، شهید که نیمه جان بود به چند متر آنطرف تر پرتاب شده بود و موج انفجاری و ترکش های حاصل از آن موج انفجاری که همان وسائل موجود در مغازه بود در تمام بدن شهید نمایان بوده است و بطور کل هیچ جای سالمی در بدن آن شهید نمانده بود. نداشتن نیمی از بدن را تصور کنید به معنی تمام دل و روده شهید، سینه و دنده همه بطور کلی متلاشی و قطعه قطعه شده بود و تکه های گوشت و استخوان و خون سرخ شهید دیوارهای مغازه را، چهره دیگری داده بود. خود مغازه هم که وضعش مشخص است میز و صندلی و صندلی وسائل داخل آن سالم نمانده بود و همه اش تکه تکه و متلاشی شده بود. تمام اینها به چه علت بود؟ فقط بخاطر این بود که مغازه یک شرکت تعاونی وابسته به مسجد بوده است و در اصل فقط بخاطر کمک به مردم و برطرف کردن نیلزهای مردم آنجا به این صورت فجیع در آمده بود. این نشانه آشکار دشمنی با خلق است. انتقام گرفتن از مردم که مقابل سازمان منافقین ایستاده بودند و همسوئی با با امپریالیستها. درست این مغازه که ما در تهران به این شکل و وضع در آورده بودیم مثل خانه و کاشانه و مغازه مردم در شهرهای جنوبی کشور است که توسط رژیم مزدور عراق با موشک های 9 متری و یا توسط بمباران کردن با بمب های شیمیایی و خوشه ای و ... بوده است. مگر در آنجا هم به همین صورت اتفاق نمی افتاد؟ مردم در حال زندگی عادی خود هستند و کمک به مردم و آنگاه بطور ناگهانی و بی خبر، بدون اعلام خطر قبلی، بدون فرصت هیچ گونه کاری، بدون دلیل موشک بر سرشان فرود می آید و در یک لحظه دیگر چیزی از محل و مغازه و خانه و حتی جنازه باقی نمی گذارد. این جنایت منافقین داخل شهر هیچ فرقی با آن بمبارانها و پرتاب موشک ندارد. از هر دید که می خواهید ببینید، این دو جنایت یکی است. علت بمباران ها توسط رژیم مزدور عراق عجز و ناتوانی در مقابل رزمندگان بوده است و سازمان هم بخاطر عجز و ناتوانی در مقابل نیروهای انتظامی و امت حزب الله دست به این جنایت می زد. عراق مزدور به علت شکست در جنگ و به بن بست رسیدن کارش در کل اقدام به بمباران می کرد و سازمان منافقین هم به علت شکست تحلیلهایش و بن بست راه به اصطلاح انقلاب، دست به اینگونه جنایات می زد. رژیم مزدور عراق بخاطر انتقام جویی و دادن کشته های بسیارش بمباران می کرد و منافقین هم بخاطر کشته و معدوم شدن خیابانی و ضربات 12 اردیبهشت و غیره و انتقام جویی دست به این جنایت می زد. عراق مزدور هم به این نتیجه رسیده بود که این مردم هستند که در ایران باعث حفظ و پیروزی در جنگ می شدند و دشمن و علت اصلی شکست را مردم عادی و بی گناه کوچه و بازار می دید. منافقین جنایتکار هم در تحلیلهایشان به این نتیجه رسیدند که این مردم عادی هستند که باعث شکست سازمان و ضربات خورده شده به سازمان هستند. رژیم عراق تنها راه را این می دادن که با بمباران مناطق مسکونی می تواند جو رعب و وحشت بوجود آورد و مردم دیگر به جبهه ها نروند و منافقین هم با این جنایات قصد ایجاد رعب و وحشت و خارج کردن مردم از صحنه را داشتند. رژیم عراق سخت ترین و شدیدترین کارش را انجام می دهد یعنی با خشونت کامل از طریق پرتاب موشک 9 متری، بمباران با بمبهای شیمیایی و خوشه ای و غیره را بکار می بندد تا بازتاب داشته باش و سازمان منافقین هم شدیدترین راه را پیش گرفته و حتما جنایت را با آتش زدن و پرتاب بمب و کلا به وحشیانه ترین شکل انجام می دهد که «بازتاب اجتماعی » داشته باشد. صدام و رزیم عراق از حمایت تبلیغاتی و سیاسی و نظامی و مالی و ... امپریالستها برخوردارند (که این کلا برای همه مشخص است) و سازمان منافقین هم از حمیات تبلیغاتی و سیاسی فرانسه، کمک مالی خلقهای قهرمان و مجاهد ! آمریکا و انگلیس و آلمان و ... برخوردار است و کمک نظامی عراق و همدستانش (ورود اسلحه و بکاربردن آن در کردستان از طریق عراق و توسط حزب دمکرات وابسته و کومله و ... که وابستگس آنها کاملا آشکار است) و در نهایت عراق از امپریالستها خط و خطوط گرفته و در جهت اهداف آنها عمل می کند و سازمان نیز در عمل (همین جنایتی که توسط من انجام گرفته) پیرو همان خطوط است.

بله همین جنایت به این شکل فجیع خیلی واقعیات را در خود پنهان دارد و با فکر و تفکر در آن و مقاسیه ساده با جنایات رژیم عراق، متحد بودن آن دو را جهت سرنگونی جمهوری اسلامی ایران دقیقا مشاهده می توان کرد و از آنجا وابستگی به امپریالیستها را کاملا به وضوح می توان دید. فقط رژیم عراق در جنگ است و به عنوان یک حکومت متجاوز است ولی منافقین در داخل با اسم انقلابی و آزادی و اسلامی بطور کاملا منافقانه این را انجام می دهند و از پشت ضربه می زنند ف در بین مردم هستند و بر علیه مردم کار می کنند ف به اسم مردم و خلق علیه خلق و به اسم اسلام و انقلابی بودن بر علیه اسلام و انقلاب قدم بر می دارند. همین مورد جنایت منافقین که توسط من انجام گرفته است کافی است تا هر فرد که ذره ای انسانیت در وجودش است به خود بیاید و جریان نفاق را بشناسد و بر علیه آن قدم بردارد. آخر چه کسی است، چه انسان آزاده ای است که این جنایت را ببیند و بازهم از آن حمایت کند؟ کشتار بی رحمانه هموطنان خود را توسط مزدوران عراقی در جبهه ها و توسط منافقین در داخل ببیند و مهر تائید بزند؟ مگر نه این است که تمام تبلیغات اصلی سازمان هم اکنون توسط رادیو عراق این مهره امپریالیسم صورت می گیرد. مگر ندیدیم که رجوی خائن با طارق عزیز در پشت میز مذاکره خط و خطوط و اطلاعات با هم رد و بدل می کنند. دست منافقین علاوه بر اینکه به خون شهدایی که مستقیما توسط ما به شهادت رسیده اند آغشته است به خون شهدایی هم که در جبهه های جنگ توسط عراق مزدور با دادن اطلاعات نظامی و شناسایی توسط منافقین صورت می گیرد نیز آغشته است و هر فردی که الان از این سازمان جهنمی حمایت می کند به هر شکل و صورت که باشد سهیو در این کشتار است.

روز به روز متزلزل تر می شدیم

در مورد برخورد افراد تیم از چند جنبه باید بررسی شود. اول اینکه بطور مکانیکی دست به جنایت می زدیم. به چه صورت؟ به این صورت که ما چند روز بود که برای انجام جنایت بیرون می رفتیم ولی موفق به انجام کار نمی شدیم تا اینکه تمام امکانات و وسایل توسط مسئول آماده می شود و در اینجا دیگر نمی شد کار انجام نگیرد. دفعات قبل هر دفعه یک بهانه برای انجام نگرفتن کار می آوردیم. یکبار می گفتیم موتور نبود، یکبار می گفتیم سوژه پیدا نکردیم و یا اینکه منطقه حساس بود و بهانه های مختلف که این نشان دهنده یک چیز مهم بود که توضیح می دهم. ببینید انجام این جنایت توسط افراد واحدهای عملیاتی بر اساس یک سری انگیزه های شخصی و سازمانی به همراه تبلیغات و دادن شخصیت کاذب بوده است. ولی خود افراد واحد که در صحنه عمل بودند و جریانات ف اعتراضات مردمی، قدرت سپاه و کمیته، نبودن و نداشتن ایمان و اعتقاد، نداشتن تکیه گاه کامل، کم کم به صورتی در می آمدند که از خود و کارهایشان خسته می شدند. و دیگر قادر به انجام دادن کار نمی شدند. به این صورت که مثلا افراد واحد یکی از تکیه گاههایشان سلاحشان بود که به امید و باغرور داشتن آن به عملیات می رفتند ولی وقتی در درون تشکیلات می دیدند و می شنیدند که فلان فرد واحد با آن همه مهمات توسط مردم دستگیر و یا کشته شده است این تکیه گاه متزلزل می شد و با دیدن چند نمونه، دیگر به سلاح خود امیدی نداشتند (در مورد خودم به این صورت بوده است) از طرف دیگر قدرت سپاه و کمیته بوده است که در جهت دستگیری افراد واحدهای تروریستی فعالیت چشمگیری داشته اند. مثلا با تبلیغات کاذبی که درون تشکیلات می شد صحبت از این بود که نیروهای انتظامی قدرت مقابله با افراد وواحد را ندارند و در کل اصلا آنها توان آن را ندارند که کاری انجام دهند و خیلی ضعیف هستند. این تبلیغات را ما می شنیدیم و قبول می کردیم. بعد همان غولی که از خود برایمان توسط سازمان ساخته شده بود را هم می شنیدیم (شجاع -  جسور -  بی باک -  چریک و ...) بعد از این تبلیغات به چشم خود می دیدیم که چطور روز به روز افراد دستگیر می شوند و حتی مسئولمان می گفت که در عرض یک هفته فقط 15 نفر نفر عملیاتی در تاکسی زنده دستگیر شده اند. یعنی واقعیت را کنار آن تبلیغات می گذاشتیم و بازهم هرچه بیشتر متزلزل می شدیم و در درون وحشت بیشتری پیدا کرده و باعث می شد که دیگر عملیات نتوانیم انجام دهیم و یک حالت خستگی و پوچی به ما دست می داد. از طرف دیگر معدوم شدن همراهانمان را می دیدیم یعنی می دیدیم کسانی که تا دیروز یا نه تا همین یک ساعت قبل با ما بودند حالا نیستند و معدوم شده اند و مرگ را می دیدیم.

به همان حالت زدگی و خستگی رو می آوردیم چرا که ایمان نداشتیم چرا که مرگ در دل ما جا نیافتاده بود چرا که به قیامت اعتقاد نداشتیم و به زندگی آن دنیا فکر نکرده بودیم و در دلمان نبود اغلب هرچند که در زبان جاری می کردیم. خوب این مسئله هم باعث می شد افراد واحد هم به این صورت در بیایند. و اما مسئله دیگر همان شخصیت کاذب بود که به ما می دادند. وقتی که در طول مدت زمانی این طریق انگیزه دادن ادامه داشت سرانجام به مرحله ای می رسد که خود فرد حس کند که همه آنها، شعر و شعار بوده و می دیدم که این هندوانه زیر بغل گذاشتن ها دیگر اثر و خریدار ندارد چرا که مرگ در کار است و این چیزها دیگر بدرد فرد نمی خورد و این مسئله هم هرچه بیشتر باعث می شد که شخص بتواند عملیات را ادامه دهد. در مجموع وقتی در جریان عمل فرد نظامی می دید که کلیه تکیه گاههایش که مسلما همه مادی بوده است یکی بعد از دیگری از بین می رود و چیز جدیدی نیست که جایش را پر کند به این نتیجه می رسد که کارش پوچ است. البته فقط در درون (در اینجه بد نیست که گفته شود که در عمل چگونه خداوند و احکام آن به اثبات می رسد و چگونه اثبات وجود خدای یکتای قادر ثابت می شود چون می بیند تمام تکیه گاههای مادی از بین رفتنی است به هرچه تکیه می کند بعد از مدتی می بیند که چیز بالاتری از آن وجود دارد. و حالا می فهمم که باید فقط به خداوند یکتا تکیه کرد و یگانگی و قادر بودن آن برایم ثابت می شود)

می گفتم که این عوامل باعث شده بود که نتوانیم چند روز جنایت انجام دهیم. پس باید مسئول چکار می کرد، بطور مکانیکی ما را به انجام جنایت وا می داشت. به چه صورت؟ به این شکل که بیاید تمام چیزهایی که مانع از انجام شدن کار می شود را از بین ببرد. مثلا در این مورد خاص فرمانده ما آمد شناسایی را خودش داد. بعد طرح دقیق و ریز به ریز را کشید و حتی چند بارهم صحنه را تمرین کردیم. موتور را برایمان آماده کرد. سلاح ها و غیره را آماده و چک کرد. انگیزه های مقطعی و کار توضیحی را انجام داد. دیگر جایی نبود که بتوان از زیرش در رفت به قول مسئولمان در این مورد خاص، لقمه را آماده دهان گذاشتن کرد و فقط ما باید لقمه را در دهانمان می گذاشتیم. فقط باید شلیک می کردیم. بمب پرتاب می کردیم و از طرفی بودن خودش را پشت سر ما گفت یعنی به این صورت که یک چیزی هم پشت سرمان بود که اینطور جا افتاده بود. ترس از مسئول. چطور؟ نه اینکه به طور ظاهری بترسی نه. ولی همان انتقادهایی که می شد همان حساب رسی که می شد و از این قبیل کارها خود ترس از مسئول بود. منتها در الفاظ دیگری. این را هم چند بار گوشزد کرد. این طریقه عملیات می شود یک کار مکانیکی عین اینکه به کامپیوتر همه چیز را بدهی و خوب آنهم باید جواب درست دهد. اگر یک چیز آن ناقص باشد کامپیوتر جواب نمی دهد. ما هم همین طور بودیم. همه چیز را به ما داد و ما هم باید جواب درست می دادیم. عین یک ماشین، انسان بدون اراده یا همان عروسک خیمه شب بازی که قبلا گفتم. بله این جنایت به صورت مکانیکی صورت گرفت که نمونه آن هم زیاد بود که لازم به توضیح اضافی نیست. خوب حال افرادی که بصورت مکانیکی و ماشینی دست به جنایت می زنند چه نوع برخوردی می توانند داشته باشند. مطمئناً برخوردهای مکانیکی دارند همان چیزی که به آنها داده شده است، همان را پس می دهند. در این مورد خاص دقیقا به این صورت بوده است هرچه بوده و گفته شده بود به همان شکل انجام می گرفت. احساس اصلا نباید داشت ما هم هیچگونه حسی نداشتیم. ترحم در کار نباید باشد. در کار ما هم نبود. موتور فلان جا پارک شود. فلان کس اسلحه را فلان موقع بکشد، به همان صورت انجام گرفت. شلیک کند. ما هم انجام دادیم. باید بمب بلافاصله انداخته شود. ماهم بلافاصله بمب را انداختیم. بعد خارج شدن از محل فوری ما هم کردیم و از بین بردن و درگیری با سد و مانع که ما هم انجام دادیم. خلاصه کلیه دستورات داده شده را همانطور پس دادیم. انسان مکانیکی و ماشینی چیزی که با یک ماشین و کامپیوتر اصلا فرقی ندارد. یعنی به این صورت اصلا آن فرد انسان نیست چرا که انسان دارای ویژگی هایی است که اگر آنها را از او بگیرند وی دیگر انسان نیست. یکی از این ویژگی ها اراده و اختیار باید باشد ولی ما نداشتیم یعنی ما انسان نبودیم. و برای همین است که می گویند سازمان و افراد آن در حصاراند، محصوراند و نمی توانند آزاد باشند، آزاد فکر کنند، انتخاب کنند و آزاد عمل کنند. این است انسان تشکیلاتی که منافقین آن را بار آورده اند. درست خلاف اسلام و اهداف اسلام که باید هر فرد آزاد باشد، و اصلا هدف از خلقت همین بوده است که انسان با استفاده از این اختیار و اراده راه خود را انتخاب کند که حتی این مسئله را سازمان از ما گرفته بود. بله در این جنایت ما با بی رحمی کامل بدون هیچگونه حسی رفتار کردیم اگر چه ترسی در کل کارمان نمایان بود و آن برای این بود که مسئولمان این یکی را حل نکرده بود راه برایش نگذاشته بود، و ما در اینکه بترسیم و یا نترسیم آزاد بودیم. در کل با ترسی کارمان همراه بود چرا که بازهم مسلط بر کارمان نبودیم فقط یک کاری انجام دادیم و رفتیم باید من که محافظ بودم سلاحم را می کشیدم ولی این کار را نکردم و مسائل دیگر که در درونمان می گذشت از کار و حساسیت بعد از انجام جنایت گرفته تا حین انجام جنایت، حاکی از ترس و دلهره در درون ما بوده است .

آن پیر مرد چه گناهی داشت؟

ببینید گفتم که این جنایت ما بر طبق حرکت مکانیکی انجام گرفته و اگر حرکت مکانیکی را نگاه کنید که چیست متوجه می شوید. یک کامپیوتر غیر از آن چیزهای داده شده توسط رمز مخصوص خودشان قادر به حس کردن مسائل پیرامونش نیست چرا که باید فقط از طریق رمز مخصوص به او داده شود ما هم به همین صورت بودیم رمز مخصوص ما همان مسئولمان بود. غیر از چیزهای داده شده از طرف او چیز دیگری برایمان قابل حس نبوده است نمی توانستیم ببینیم و بفهمیم. من هم در حین این جنایت اصلا متوجه هیچ چیز پیرامونم نبودم چرا چون رمز به ما داده شده بود که بعد از هر ترورباید فرار کنید و خوب من هم که بطور مکانیکی بودم تنها فکر و ذکر و حواسم در چه بود؟ در فرار. تنها موتور را می دیدم و تنها جلوی خود را که راه فرار بوده است همین و بس. البته یک دلیل دیگر هم وجود ترس بوده که در آن هنگام ما را گرفته بود و دقیقاً به این صورت بود که هیچ چیز نمی شنیدم و نمی فهمیدم و نمی دیدم جز همان راه فرار. نمی دانم توانستم حرف درونم را بیان کنم یا نه ولی هر چه بوده این است که ما ماشینی بار آمده و دقیقاً همان رفتار را می کردیم. تا پایان کارمان به همین صورت بوده ایم. در کل من چیزی از برخورد افراد شاهد و ناظر بر صحنه ندیده ام ولی بعد از جنایت مسئولمان در محل حضور یافته بود و جریان بعد از جنایت را دیده و بعد برایمان تعریف می کرد. البته تعریف او به این صورت بود که جنبه تشویق ما را داشت و خوشحال از جنایت انجام شده بود. کل جریان به این شکل است که بعد از آن وی به محل می رود و جمعیت دور تا دور مغازه را گرفته بود، برادران سپاه و کمیته در محل حضور داشتند همه در حال صحبت کردن بودند و به دنبال علت این جنایت می گشتند از هم می پرسیدند که چرا همچین کاری صورت گرفته است؟ چرا به این صورت فجیع یک بیگناه کشته شده است همه در فکرشان این بود که چرا؟ چرا؟ یک عده که نمی دانستند که چیست و چه کسی به شهادت رسیده است، افراد زیادی برای  کمک به طرف درب مغازه رفته بودند که برادران سپاه از ورود آنها به مغازه جلوگیری می کردند و آنها را آرام می کردند. بعد از چندی جسد شهید را از لابلای وسائل بهم ریخته شده مغازه بیرون آورده. جسد چه کسی بوده است؟ مردم ناظر این جریان بوده اند. برادران سپاه و کمیته جسد یک پیر مرد 55 ساله به بالا را بیرون آوردند. جسد نیمه از بدنش نبود غرق در خون بوده است و ترکش سرتاسر بدنش را فراگرفته بود. در این موقع صدای گریه و شیون زنها در بیرون بلند می شود، همه تحت تاثیر قرار می گیرند. چه گناهی این پیر مرد داشته است؟ کار چه کسانی است؟ همه می دانستند که این جنایت توسط منافقین صورت گرفته است چرا که از قبل سابقه این گونه جنایات را فقط از منافقین سراغ داشته اند. می دانستند که منافقین حتی به زن و بچه هم رحم نمی کنند و بچه را در میان آتش سوزانیده اند. مادر حامله را در جلو فرزندانش به شهادت رساندند. می دانستند و دیده بودند که در 30 خرداد، در 5 مهر، در به آتش کشیدن اتوبوس در شیراز و جزغاله شدن کودک چند ساله در تظاهرات مسلحانه، در ترورهای خانواده  برادران پاسدار، در ترور افراد حزب اللهی، در ترور بقال و سبزی فروش، در شکنجه برادران کمیته مرکزی و در کل حرکات سازمان شاهد این وحشی گری بودند. و حالا هم جز منافقین چه کسی به این صورت رفتار  می کند؟ چه کسی پیر مردی که فقط مغازه اش را به شرکت تعاونی محل تبدیل کرده است به این صورت به شهادت می رساند ! بله مردم خوب می دانستند که کار، کار منافقین است و هیچ شکی هم در آن نیست. روی جنازه را می پوشانند چرا که تحمل دیدن جسد مشکل است چند نفری هم غش می کنند و حالشان بهم می خورد بعد درون مغازه، خود شاهد عمق جنایت بود. به قسمتی از دیوار آن تکه های گوشت بدن شهید چسبیده شده بود و خون دیوار را رنگین کرده بود. همه چیز از بین رفته بود. مردم دسته دسته مغازه را تماشا می کردند. لعن و نفرین بود که بر عاملین این جنایت داده می شد. زمزمه های مرگ بر منافقین بلند شده بود. برادران کمیته کرکره مغازه را پایین می کشند که مردم بیشتر تحت تاثیر قرار نگیرند و ناراحت نشوند. برادران انتظامی سعی در متفرق کردن مردم داشتند. مرتب خواهان متفرق شدن بودند. ولی مگر مردم می توانستند دور شوند. همسایگان و مغازه های اطراف همه تعطیل می کنند و برای هم دردی مغازه ها را می بندند. تا کم کم به کمک برادران انتظامی مردم متفرق می شوند. ولی این در ذهن همه می ماند که منافقین یک پیر مرد 55 ساله را بخاطر اینکه مغازه اش را به شرکت تعاونی محل تبدیل کرده و قصد کمک به مردم را داشته به فجیع ترین شکل به شهادت رساندند و سند دیگری از جنایات منافقین در تاریخ ثبت شده و باقی مانده است و می ماند تا مردم، تا نسلهای آینده بدانند که منافقین چه به روز این مردم و مملکت آورده اند. و درس عبرتی باشد تا قاطعانه تر در مقابل نفاق بایستند. واقعاً که ما روی هیتلر و چنگیزخان را سفید کرده ایم.

منافقین بازهم دروغ گفتند

این جنایت به عنوان یکی از کارهای انقلابی و بزرگ در سطح جامعه و نشریه و رادیو منافقین پخش شد و علت بزرگ کردن آن و استفاده تبلیغاتی از آن فقط نام مسجد بود. صاحب یک شرکت تعاونی وابسته به مسجد محل تیتر این جنایت بود. در تبلیغات خود از چگونگی ترور و علت آن چیزی به میان نیامده بود و فقط از اینکه « یکی از مزدوران ... که در غارت اموال مردم و به زیر فشار درآوردن مردم و ... را توانسته اند به شهادت برسانند و محل کارش را با بمب منهدم کنند » گفته شده بود. حال مردم خود محل خوب می دادند که آیا آنجا جز در خدمت مردم و کار کردن برای مردم کار دیگری انجام داده است؟ آیا تقسیم عادلانه کالاهایی که کمیاب است به مردم فشار وارد کرده است؟ آیا اموال مردم را غارت کرده است؟ خلاصه هر چه هست خود مردم محل خوب می دادند که چه جنایتی ما انجام داده ایم. مطلب دیگر اینکه کجای این کار را می توان گفت که بزرگ و انقلابی بوده است. حمله به محل کسب یک پیر مرد به آن صورت ناجوانمردانه که از دست هر مزدوری بر می آید. از همه بدتر اینکه این جنایت را زیر نام اسلام و در پوشش آن قرار داده اند که این ضربه ای است بزرگ بر افراد ناآگاه که از اسلام این برایشان تداعی می شود هرچند که دیگر حالا ماهیت آنان افشا شده و تمام توطئه های آنان در جهت مسخ اسلام از بین رفته است و دیگر هر کسی می داند که لااقل سازمان ف اسلامی نیست که هیچ حتی یک ذره بویی از اسلام در کل حرکات و روابط سازمانی نبرده است.

کارنامۀ سیاه (62)


مطالب پربازدید سایت

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

فرزند شهید آستانه پرست در دیدار با دبیرکل بنیاد هابیلیان خواستار شد:

باید انتقام خون شهدای ترور از منافقین سفاک گرفته شود

مروری بر جنایات گروهک تروریستی منافقین؛

ترور شهید عشرت اسکندری بر سر سفره صبحانه

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

مروری بر جنایات گروهک تروریستی منافقین؛

ترور شهید عشرت اسکندری بر سر سفره صبحانه

فرزند شهید آستانه پرست در دیدار با دبیرکل بنیاد هابیلیان خواستار شد:

باید انتقام خون شهدای ترور از منافقین سفاک گرفته شود

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان