« باند ضد تكاملي رجوي »

Shams Majid من مجید شمس هستم متولد سال 1342 لاهیجان از سال 57 با سازمان آشنا بودم سال 60 یکی از برادرانم تیر باران شد سال 67 یکی دیگر از برادرانم در عملیات فروغ یا مرصاد کشته شد من خودم از سال 57 سازمان را می شناختم و عاشقش بودم ولی به دلایلی نتوانستم وصل بشوم ولی همیشه در ذهنم یک مدینه فاضله بود و یک جای بدون عیب و متکامل تا اینکه چرخ روزگار گشت و سال 81 از ایران به ترکیه و از آنجا به سازمان رفتم که بروم و به محبوب خودم برسم ولی به محض ورود به منطقه ای که ورودي می گفتند من کسانی را دیدم که جنسشان از جنس

استراتژي به گل نشسته، زائده جنگ

Afghan2به نام خدا من عبدالله افغان هستم که از اعضای سابق سازمان مجاهدین بودم. من کسی بودم که در اوایل فاز سیاسی و اوایل انقلاب از طریق برادرم جذب این سازمان شده بودم و آن زمان شناختی که داشتم، احساس کردم که می تواند به آمال و آرزوهای ما پاسخ دهد. اگر چه آن زمان شرایط فرق می کرد و به هر حال هر کسی یک ایده و یک گروهی انتخاب می کرد. ما هم از آنجایی که این گروه را مذهبی دیدیم و از خانواده ای مذهبی بودیم، رفتیم توی این گروه و فکر کردیم که همه چیز توی این گروه خلاصه می شود. تا اینکه جریان فاز نظامی پیش

مجاهدین و قاچاق انسان - شاهد9

Dehbari من احسان دهباری هستم بچه سراوان. برای کار به امارات رفته بودم که گیر مجاهدین و هوادارهای سازمان افتادم و به من گفتند اگر می خواهی کار کنی و پول بیشتری در بیاوری، با ما همکاری کن که بفرستیمت اروپا. من بعد از سه ماه که به امارات رفته بودم، با اینها آشنا شدم. من را به عراق فرستادند و به من قول پول دادند. گفتند اگر خوب کار کنی، هر ماه 3000 دلار و اگر کارت خوب نباشد ماهی 1000 دلار به تو می دهیم. من هم چون احتیاج به پول داشتم، رفتم با آنها همکاری کردم. موقعی که دیدم با دولت ایران دارند مبارزه می

مصاحبه با يونس سليماني

Yones2بسم الله الرحمن الرحیم من یونس سلیمانی هستم.18 سال پیش وارد سازمان شدم و بعد از مدتی نسبت به مناسبات و تشکیلاتی که داشتند حرف داشتم، به نوعی که طبق راهی که خودم انتخاب کرده بودم، برایم قابل تحمل نبود. رفتم و اطلاع دادم که من می خواهم از این سازمان بروم.آنقدر امروز و فردا کردند تا سال 73 شد. سال 73 بحث انقلاب ایدئولوژیک درون سازمان پیش آمده بود، بندی آمد به نام بند "ف". ما رفتیم اطلاع دادیم که وارد این بند نمی شویم. موضوع بند از بین بردن شخصیت فرد بود و فرد

مجاهدین و قاچاق انسان - شاهد8

Jahan Bakhsh من مسعود جهانبخش هستم، در کرمانشاه زندگی می کنم. در سال 80 برای کار به ترکیه رفتم و توسط دوستان که با منافقین آشنایی داشتند، به سازمان رفتم. به من گفتند که اگر شش ماه به سازمان بیایی، بعد از شش ماه تو را به خارج می فرستیم و پناهندگی سیاسی به شما می دهند. ما به همین دلیل رفتیم به سازمان. اما اول ورودی که رفتیم دیدیم که تمام حرفهایشان دروغ است. می خواستیم برگردیم دیگر راه نداشتیم، نمی گذاشتند که برگردیم. می گفتند که دو سال باید در خروجی سازمان بمانید و 8 سال هم زندان ابوغریب. ما هم ناچار شدیم

مجاهدین و قاچاق انسان - شاهد7

Bameri عبدالمهدی بامری هستم فرزند رسول بخش بامری، سازمان ما را به غلط از ایرانشهر برد به پاکستان و به ما گفت شما را می بریم به دبی برای کار، بعد از آنجا ما را به عراق برد. یک سال و شش ماه توی سازمان بودیم، بعد از جنگ آمدیم خودمان را تحویل آمریکائیها دادیم و توی کمپ و تحویل آمریکا بودیم. اول 18 نفر توی کمپ بودیم، ولی ماههای بعد بلوچها بیشتر شدند. بعد از آن، کمپ ما را به کمپ دیگری منتقل کردند، امور خارجه آمد و با آنها مصاحبه کردیم و بعد انگشت نگاری کردند و... ماندیم تا روزی که آمدیم به جمهوری

مجاهدین و قاچاق انسان - شاهد6

Aghal من عبدالجلیل آغال هستم. اواخر سال 80 با سازمان آشنا شدم و با دروغ من را به سازمان بردند و آنجا من را با دروغ نگه داشتند. هر کاری کردم که بروم، به من گفتند دو سال توی خروجی نگهت می دارند و بعد 8 سال تحویل ابوغریب می دهند. بعد از جنگ آمریکا و عراق، در تاریخ 18/4/83 من خودم را به آمریکایی ها معرفی کردم و شش ماه در کمپ آمریکایی ها بودم و بعد آمریکایی ها به ما گفتند که هر کس می خواهد برود ایران، می تواند برگردد. من خودم را تحویل جمهوری اسلامی ایران دادم و هیچ کاری هم به ما نداشتند و ما را تحویل

مجاهدین و قاچاق انسان - شاهد5

Rastegar من مهران رستگارفر هستم، ساکن همدان. سال 80 برای پیدا کردن کار به ترکیه رفتم و در ترکیه از طریق رابط سازمان با سازمان آشنا شدم. داخل ترکیه یک سری صحبتها و نوارها به ما نشان داده شد و به ما گفتند که سازمانی هست در عراق که می خواهد با جمهوری اسلامی مبارزه کند به خاطر کارهایی که داخل جمهوری اسلامی هست. ما هم گول صحبتها و حرفهای آنها را خوردیم و وارد عراق شدیم. در عراق یک سری تعهدها از ما گرفتند که شامل طلاق اجباری و امضای معاصی بود و یک سری تعهد های دیگر...

مجاهدین و قاچاق انسان - شاهد4

Shamsi من محمدرضا شمسی هستم، بچه تبریز، شهرستان هادی شهر. روزی که من قصد کردم به ترکیه بروم، یکی از آشنایان گفت برو ترکیه، آنجا ما نفر داریم، در کشور عراق کارخانه درست کردند، به لحاظ بدی آب و هوا حقوق بیشتر می دهند. ما رفتیم ترکیه. داخل ترکیه نفری که گفته بود، زنگ زدیم آمد توی هتل و با هم آشنا شدیم. یک ویدیو و دو تا نوار آورد توی هتل. تا ما نوارها را دیدیم، اصلاً باورمان نشد. گفتیم: بابا! ما می رویم توی کارخانه چرم سازی کار کنیم. این ارتش چیست؟ رژه چیست؟ بعد به طرف جریان را گفتیم، گفت آره! آنجا

گزارش مختصر از بازدید با جداشدگان

Arm Habilian1 ساعت نه و سی دقیقه صبح است که خود را در میان جمعی از جداشدگان سازمان منافقین می یابم. آنانی که – به گفته خودشان – تنها محصول گذران چندین ساله عمرشان، چیزی جز خرد شدن شخصیت والای انسانی از سوی عده ای قلیل اما پر مدعا و صد البته پوچ و توخالی نبوده است. ادعایی دو وجهی: هم بزرگ و خوش خط و خال و هم کوچک و خام و خیال... در هر سو تعدادی از جداشدگان تجمعی کوچک را بر پا ساخته و با یکدیگر مشغولند. اما تجمعی ساکت و دور از هیاهو. گویی شمشیر زبان را در نیام خود غلاف

مجاهدین و قاچاق انسان - شاهد3

Shakeri حسام شاکری سبزواری هستم متولد 1359. من به خاطر اینکه ورزشم را در کشور دیگری ادامه بدهم، در سال 81 از تهران خارج شدم و به ترکیه رفتم. در ترکیه شروع به کار کردم و در باشگاهی مربی باشگاه شدم. حدود یک ماه و نیم بود که در ترکیه بودم و با سازمانی آشنا شدم که هوادارهای آن سازمان آمدند سراغ من و گفتند که اگر تو می خواهی می توانی ورزش خودت را ادامه بدهی و می توانی پول خوبی در بیاوری و درآمد خوبی داشته باشی و اگر دوست داشتی تو را به کشورهای دیگر می فرستیم. با من خیلی صحبتها شد در این باره که بیا آنجا،

مجاهدین و قاچاق انسان - شاهد2

Poor Meshki من فرهاد پورمشکی هستم از استان آذربایجان غربی شهرستان شاهین دژ من در چابهار دنبال کار بودم و در تاریخ 10 دی 81 با رابط های سازمان آشنا شدم. آنها مرا برای کار به پاکستان بردند، بعد آنجا معلوم شد که به سازمان مجاهدین خلق می خواهند بروند. از آنجا به کشور اردن و از آنجا به سوریه و از آنجا به عراق رفتیم. آنجا هم وصل شدیم به سازمان، بعد گفتند کار ما این است. بعد گفتیم ما نمی خواهیم اینجا بمانیم و می خواهیم جدا بشویم. خلاصه ما را ول نکردند و همانطور نگه داشتند

مجاهدین و قاچاق انسان - شاهد1

Akhlaghy من حسن اخلاقی هستم بچه مرودشت. بعنوان کار به ترکیه رفتم و به تور هوادارهای سازمان خوردم. هوادارها به من گفتند که اگر بروی و شش ماه در سازمان بمانی ما می فرستیمت اروپا و آنجا برایمان فعالیت سیاسی می کنی. ما را به فریب کار بردند که بعد از آن طرف برویم خارج. بعد از این که ما را از ترکیه به عراق بردند و بردنمان توی اشرف دیدیم که نه این خبرها نیست، دارند با زور و فشار ما را وارد یک سری از دستگاههای خودشان می کنند که غیر قابل تحمل بود، همه اش جنگ اعصاب و جنگ روحی و ... بود. باید با خودت می جنگیدی

مجاهدین خلق و قاچاق انسان

Shekastمجاهدین چه بخواهند و چه نخواهند انبوه اعضای ناراضی اين گروه در حال جدا شدن از فرقه هستند . رجوی و ایادی او چه خوششان بیاید و چه بدشان ، تعداد بسیاری از این جدا شدگان عازم میهن و پیوستن به آغوش گرم خانوادهایشان - که فرقه همیشه آنها را از آن منع می کرد - می باشند . سازمان ، ارتش و شورا چه تأیید کنند و چه انکار که این گریختگان از قلعه الموت ، جزو اعضایشان بوده اند ، انبوه شواهد ، مدارک ، اسناد و دلایل غیر قابل خدشه و مورد قبول مراجع ذیصلاح بین المللی ، مؤید حضور بعضاً طولانی مدت آنها در مناسبات

کمیته نجات میلیشیا

Milishia1 میلیشیا به فرزندان اعضای سازمان مجاهدین گفته می شود که تمام عمر خود را یا در عراق و یا در خانه هایی که به صورت نظامی در اروپا اداره می شده است ،گذرانده اند. البته بکار بردن واژه میلیشیا برای این افراد دقیقاً خلاف معنای اصلی این کلمه است ، چرا که میلیشیا به فردی گفته می شود که به صورت پاره وقت و یا گاهی که به آن نیاز باشد با یک سازمان نظامی همکاری می کند و یا مانند پیشاهنگ و یا اعضای افتخاری در هلال احمر و یا گروههای امدادی عضویت دارند. این هم از جمله
فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31