جندالشیطان 22 نفر را جلوی چشم همسر و فرزندهایشان به شهادت رساند

Mohsen Zolfaghari

حادثه تروریستی 25 اسفندماه 1384 در محدوده پل شیله زابل در 5 کیلومتری تاسوکی که 15 دقیقه با کشور افغانستان فاصله دارد، در حالی به وقوع پیوست که گروهی از اشرار مسلح در لباس پلیس اقدام به ایجاد ایست بازرسی کرده و با توقیف خودروها، در 25 دقیقه، 22 مرد را مقابل همسر و فرزند به شهادت رساندند، 7 نفر را گروگان گرفتند و به داخل مرز افغانستان گریختند.

فرزندم راوی دردها و مشکلات مردم بود

پدر شهید ذوالفقاری که حدود 70 سال سن دارد و غم، چهره او را بیشتر از سنش درهم ریخته می‌گوید:

فرزندم راوی دردها و مشکلات مردم بود. در مورد اخلاق و رفتارش زیاد تعریف کرده‌ام؛ اما هرگز از مرورشان خسته نمی‌شوم. با گذشت 13 سال هنوز جای خالی او در خانه احساس می‌شود.

محسن و حسین دو فرزند دو قلوی خانواده ما هستند. از وقتی محسن شهید شده، قل دیگر او بیشتر از سایر خواهران و برادرانش تنها شده است. شباهت بیش از حد حسین به محسن هرگز نمی‌گذارد نبود او فراموش شود.

حسین و محسن در فروردین‌ماه ۱۳۶۴ متولد شدند. ذوق هنری شهید محسن سبب گرایش او‌ به هنرستان شد و در هنرستان شهید بهشتی تحصیل کرد، سپس به دلیل ادامه تحصیل در رشته مهندسی‌مکانیک وارد دانشکده فنی و‌حرفه‌ای زاهدان شد. او همچنین در زمینه‌هایی مثل خطاطی، نقاشی، کشتی‌گیری و خبرنگاری فعالیت داشت که‌ همین امر سبب عضویتش در باشگاه خبرنگاران جوان و آشنایی با شهید محسن خزایی شد.

محسن از نیروهای فعال بسیج ‌بود و بسیج را بازوی‌ توانمندی برای دفاع از انقلاب ‌می‌دانست.

روح بلند و‌ اعتقادات خالص او شهادت را نصیبش کرد

محسن با خواهر و برادرهایش فرق داشت. ارادت خاصی به اهل بیت(ع) نشان‌ می‌داد. روح بلند و ‌اعتقادات خالص او ‌کار را به جایی رساند که شهادت در راه خدا نصیبش شد.

او ‌در حوزه سیاسی باشگاه خبرنگاران مشغول به فعالیت بود و‌ بارها مسیر زابل-زاهدان را برای پوشش برنامه‌ها طی کرده و همیشه شهید خزایی را همراهی می‌کرد.

بیست‌وپنجم اسفندماه 1384 بود که شهید محسن ذوالفقاری به همراه شهید محسن خزایی برای انعکاس اخبار یادواره شهید ‌دولتی‌مقدم به‌سمت زابل حرکت‌کردند که‌ پسرم در هنگام بازگشت در منطقه تاسوکی از سوی گروهک تروریستی عبدالمالک ریگی(جندالله) مورد حمله قرار گرفت. جندالله او و 21نفر دیگر را با دست و پا و‌ چشمان بسته ‌روی زمین خواباند و به رگبار گلوله بست.

به خواهرش گفته بود من دیگر بازنمی‌گردم و‌ شهید ‌می‌شوم

شب قبل از حرکت محسن، حس می‌کردم که‌ دیگر برنمی‌گردد. صبح که خواهرش برای بدرقه رفت، شهید به او‌ گفت که من دیگر برنمی‌گردم و‌ شهید ‌می‌شوم. روز بعد از حادثه اول خبر مجروحیت محسن را به ما دادند و بعد به برادرم خبر شهادت را اطلاع دادند.

تروریست‌های جندالله(جندالشیطان) از لحظه به شهادت رساندن شهدا فیلم گرفته و به عنوان سند افتخار پخش کرده بودند. 

هرگز آن فیلم را نگاه نکرده‌ام. ما که طاقت سر بریدن یک مرغ کوچک را نداریم، چگونه دست و پا زدن انسان‌ها را در تلی  از خاک ببینیم؟ وقتی بچه‌ها، صحنه‌های فیلم را برایم تعریف می‌کردند، تنم می‌لرزید؛ با اینکه خودم نظامی بودم و در درگیری‌های زیادی با اشرار حضور داشتم؛ اما زمان شنیدن چگونگی شهادت شهدای تاسوکی بدنم سست و بی‌رمق می‌شود.

منبع: خبرگزاری فارس

بیشتر بخوانید:

تروریست‌ها پدرم را در زیرزمین کنسولگری بی‌رحمانه به شهادت رساند

ویژه‌نامه مزارشریف


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31