سیدمحمدجواد هاشمینژاد، دبیرکل بنیاد هابیلیان در سلسله جلسات مدرسۀ مجازی رویش اندیشۀ اندیشکده برهان، به بازشناسی ماهیت و اقدامات گروهک منافقین با موضوع «مروری بر ناگفتههای سال ۶۷» پرداخته است. در سومین جلسه از این سلسله جلسات به عملکرد منافقین در طول جنگ تحمیلی پرداخته شده که در ادامه صوت پیاده شدۀ آن تقدیم میشود.
مروری بر جلسه گذشته
در جلسه قبل به چگونگی به بنبست خوردن ترورهای شهری منافقین اشاره شد و اینکه برای آنها محرز شد از طریق کشتار مسئولین و مردم به نتیجه نخواهند رسید و نظام با این روش از پا در نخواهد آمد، بلکه در این شرایط حتی انسجام مردم بیشتر هم میشود. مردم با همکاری هم و با انسجام بیشازپیش و دستدردست یکدیگر، لانههای فساد و کشتار را شناسایی میکردند و به نیروهای انتظامی و نظامی اطلاع میدادند و یکی پس از دیگری خانههای تیمی آنها لو میرفت. نکته جالب اینکه، خانۀ تیمی موسی خیابانی نفر دوم منافقین و اشرف ربیعی، همسر مسعود رجوی (پادگان اشرف در عراق را به نام همسر کشته شدۀ مسعود نامگذاری کردند) و جمع زیادی از افراد رده بالای منافقین که بسیاری از ترورهای کشور و شهرها از این خانه سازماندهی و هدایت میشد، توسط یک زن خانه دار لو رفت!
مردم پیشگام در دفاع از انقلاب
چون در آن زمان مردم کشتار اینها را میدیدند، به اطرافشان بسیار حساس شده بودند. مثلا زنی خانهدار میدید که خانهای بزرگ در همسایگیشان است و فقط در روز یک خانم و آقا به آنجا رفتوآمد دارند. اما زبالههایشان خیلی بیشتر از دو نفر است و این زبالههای روزانه دو نفر نمیتواند باشد. همین باعث حساسیت این زن خانهدار میشود و گزارش میدهد و تیمی نظامی آنجا را زیر نظر گرفته و بعد از شناسایی مشخص میشود که نه تنها اینجا یک خانۀ عادی نیست، بلکه مقر فرماندهی بسیاری از اقدامات جنایتکارانه است. اگر حضور مردم در تکتک این صحنهها نبود، آن پیشبینیهای مسعود رجوی، سرکردۀ منافقین، محقق میشد؛ همچنان که پیشبینی صدام هم همینگونه بود. قرار بود سه چهار روزه اهواز را بگیرد و یک هفتهای تهران را! که اگر با دید مادی نگاه کنیم، پیشبینی درستی بود. کشوری در آن انقلاب شده، ساختار نظامیاش به هم ریخته، تیمی که آمده هنوز تجربه حکومتداری ندارند، ساختار قبلی حکومت، نظام شاهنشاهی بوده و اساسش فرو ریخته و هنوز دوباره شکل نگرفته، ساختارهای مالی کشور معلوم نیست، سپاه پاسداران کشور تازه تشکیل شده و این سپاه هنوز سلاح لجستیکی ندارد و از آن طرف صدام یکی از قدرتمندترین ارتشهای جهان به آن حمله کرده است، قاعدتاً باید این پیشبینی محقق میشد. اما جز یک نوار باریک از مرز را بیشتر نتوانست اشغال کند و مردم با حضورشان این مشکل را حل کرده و یک ساله او را به پشت مرزها برگرداندند. این اتفاق برای منافقین نیز افتاد. در خصوص تحریمها نیز به همین شکل اتفاق افتاد.
منافقین بخشی از ارتش صدام
منافقین به این نتیجه رسیدند که از داخل کشور با ترور و کشتار انسانها قادر نیستند مردم را وادار به عقبنشینی کنند و باعث انسجام بیشتر آنها میشوند. لذا به دامن صدام پناه بردند و با روسیاهی تمام، بخشی از ارتش جنایتکار صدامی شدند که به خاک این کشور تجاوز کرده بود. اینجا بود که بیشازپیش روسیاهی پس از روسیاهی برای منافقین فراهم شد و متأسفانه خدمات زیادی به صدام کردند. بسیاری از عملیاتها را لو دادند، برای سربازان کشور کمین گذاشته و ترورشان میکردند. اطلاعات فراوانی از شهرها، از وضعیت اقتصادی شهرها، از گفتگوهای مردم، از نوع تعاملات مردم و دیگر ساختارها را مرتب به صدام گزارش میدادند. اگر بخواهیم این روسیاهیها را بازگو کنیم، باید موارد متعفنی را بیان کنیم. این قدر وضعشان خراب و روسیاهیها زیاد بود که صدام هم بعضی مواقع با همۀ سفاکیاش، ملاحظاتی به ذهنش میرسید! در عملیاتی پیشرویهایی از سوی عراق صورت میگیرد و تعداد زیادی از پیکر شهدای ما در منطقه عملیاتی میماند، صدام میخواسته آنجا جشنی به همراه نظامیانش برپا کند. معمولا در این چنین مراسمی منافقین را هم دعوت میکردند تا آنها هم حضور پیدا کنند. یک لحظه به ذهن صدام میرسد که این کشتهها ایرانی هستند و منافقین نیز ایرانیاند، شاید دیدن این تصاویر برای منافقینی که ایرانی هستند تأثیر خوبی نگذارد، لذا آنها را دعوت نمیکند. این اقدام صدام باعث گلهمندی منافقین شد و گلایه کردند که چرا ما را در جشنتان دعوت نکردید تا این افتخار را پیدا کنیم در این پیروزی شریک باشیم. حقیقتاً لفظ حیوان را هم نمیشود بر چنین موجوداتی گذاشت. انسان سفاکی مثل صدام هم ملاحظهای به ذهنش میرسد ولی منافقین از این مراحل هم رد شده بودند. اینها چیزهایی است که باید در تاریخ بماند.
در شناساندن منافقین به نسل جدید کم کاری کردیم
باید گله کنیم از بعضی از دستاندرکاران کشورمان. چرا این موضوعات را در میان مردم مطرح نمیکنید؟ چرا این موضوعات را بین جوانان بیان نمیکنید؟ چرا روی این موضوعات کار نمیکنید که بعد غربیهای روسیاه بخواهند بحث حقوق بشر را از دریچۀ این روسیاهان دنبال کنند؟ و اینها مدعی حقوق بشر شوند! و طلبکار از نظام و انقلاب! این مسائل در سایۀ غفلتهای ما اتفاق میافتد. اگر به یکی دو نسل گذشته که چیزی از این مسائل نمی داند، واقعیتها را نگوییم، مدیون تاریخ میشویم. تاریخ وارونه خواهد شد و ما مسئول هستیم. یکی دو نسل گذشته این چیزها را نمیداند. کارهایی را که منافقین انجام دادند نمیداند. تلاش منافقین به شدت بر این جهت و سمت و سو هست که گذشته و پیشینۀ روسیاهیشان فراموش شود. نباید کمک کنیم که این خواستشان محقق شود. متأسفانه بعد از جنگ، دو دولت سر کار آمدند که سیاستشان کنار گذاشتن موضوع منافقین بود. اینکه این مسائل در جامعه مطرح نشود. حرفشان این بود جامعه میخواهد به سمت ساخته شدن و سازندگی برود؛ دولت دیگری آمد که اولویتاش مباحث سیاسی و رونق مباحث سیاسی بود. پرداختن به موضوع نفاق در سطح جامعه ممنوع بود؛ تا حدی که در آن دو دولت یعنی حدود 16 سال در جامعه لفظی به نام منافقین نمیشنیدید. لفظی به نام سازمان مجاهدین نمیشنیدید. در شبکههای اجتماعی و تلویزیونی ما نامی از اینها برده نمیشد. حتی مراسم بزرگداشت شهید بهشتی و شهید رجایی و باهنر تنها تحت نام این بزرگواران برگزار میشد. اما چه کسی و به چه شکل و به چه نحو این کار انجام شد؟ به هیچ وجه به عوامل شهادت ایشان پرداخته نمیشد. وقتی یکی دو نسل هیچ چیز از پیشینۀ این گروهکها نداند، فرصت بسیار طلایی به آنها داده میشود تا با چهرۀ جدید و شکل و شمایل جدید و با ادعاهای جدید جای قاتل و مقتول را عوض کنند. کسانی که روسیاه هستند و نمیشود اسمشان را انسان گذاشت. با این شرایطی که فراهم شد، امروز مدعی حقوقبشر شدهاند.
منافقین در جنایت حدی نمیشناسند
منافقین در کنگرۀ آمریکا خودشان را مدعیان حقوقبشر و مظلوم جا میزنند. کسانی که دستشان تا مرفق به خون ملت ایران آغشته است. نوجوان ۱۷ سالۀ ما را در تهران ربودند و شکنجه کردند و زندهزنده زیر شکنجه به شهادت رساندند. پوست سرش را کندند، آبجوش روی سرش ریختند و در نهایت با داروی سیانور او را کشتند. همینطور دو جوان دیگر و بسیاری از کارها و جنایات فراوان. خیلی از ترورهایی که انجام میشد، جلوی چشم زن و بچۀ شهدا بود. خیلی مواقع برای اینکه مطمئن باشند هدفشان در منزل است، هنگام افطار به در خانۀشان میرفتند و اغلب این حوادث جلوی چشم زن و بچهشان اتفاق میافتاد. گاهی زن و بچهها در برابر اینها مقاومت میکردند. به زن و بچه هم رحم نمیکردند و آنها را هم میکشتند. این جنایات در پروندههای این جانیان مطرح نمیشود و جامعۀ ما و نوجوانانما و جوانانما مطلب چندانی از موضوع نمیدانند، حتی اصل و اساس و نام این گروهک را نمیشناسند تا چه رسد به عملکردشان.
برای شناساندن شهدای ترور غفلت کردیم
اینها غفلتهایی است که انجام دادیم. این حرف من نیست، حرف رهبر معظم انقلاب است. ایشان یکی دو سال اخیر در دیدار با خانوادههای شهدای هفت تیر مطرح میکنند که هفده هزار نفر شهید ترور داریم که تعداد بسیار زیادی است. اینها را ما باید کار کنیم؛ نسلهای جدید ما باید راجع به اینها بدانند و این دقیقاً لفظ و جملۀ ایشان است که فرمودند ما در این زمینه غفلت کردیم. ایشان همیشه بزرگوارانه غفلت دیگران را به عهده گرفتند. ولی غفلت قطعاً مربوط به کسانی است که این موضوعات را از صحنه خارج کردند. این البته درد دلی است که بایستی به آن جدی بپردازیم. الان هم به همین شکل است. گاهی که گرفتار شیطنتها و حرکتهای موذیانۀ آنها میشویم، در سطح بینالمللی به این موضوع میپردازیم و بعد به محض اینکه از این موضوع عبور کنیم، مجددا جنایاتشان را به فراموشی میسپاریم. دشمن در صحنه را نباید فراموش کرد. دشمن هر چقدر هم کوچک باشد، نباید او را فراموش کرد. چه رسد به منافقینی که پنجاه سال سابقۀ خیانت به کشور را دارند، تجربۀ خیانت به این ملت را دارند، اینها را باید دقیق زیر نظر داشت.
خیال خام منافقین پس از جنگ تحمیلی
وضعیت جنگ برای صدام به بنبست رسید و جنگ ایران و عراق به پایان رسید و این هم جزء پیشبینیهای منافقین نبود. تصور میکردند صدام با کمک اینها و با حمایت ابرقدرتهای آن روز قادر خواهد بود به ایران غلبه کرده و پیروز شود تا این که در سال ۱۳۶۷ بین ایران و عراق آتش بس برقرار شد. اینها گروهکی در دل ارتش صدام بودند و اگر جنگ ایران و عراقی نباشد، تصورشان این بود که بیخاصیت میشدند و دیگر نمیتوانند از صدام آن مقدار پول و سلاح بگیرند. باید جنگی باشد تا اینها به کار بیاید و لذا برای اینکه صدام هم در مذاکرات بعد از پذیرش قطعنامۀ ۵۹۸ دست پیش را داشته باشد، تصمیم گرفتند با مشورت صدام و همفکری با صدامیان، به ایران اسلامی حمله کنند و بخشهایی از کشورمان را به اشغال خود درآورند. به زعم خودشان چون ایران ضعیف شده و جنگ تازه پایان پذیرفته و منابع کشور تحلیل رفته، به راحتی میتوانند به هدفشان برسند، مردم هم بعد از هشت سال جنگ خسته شدند و خیلی زود منافقین را خواهند پذیرفت و درِ شهرها را به رویشان باز میکنند. چون تجربۀ سازماندهی داخل زندنها را هم داشتند، هماهنگی داخل زندان را با کمک اعضایشان در داخل زندانها انجام دادند. داخل زندان شرایط خاصی برای اینها داشت که در قسمت بعد راجع به این موضوع بیشتر خواهم پرداخت که اساسا کارکرد زندان برای منافقین به چه شکل بود. اینها چه اهدافی را میتوانستند از داخل زندان دنبال کنند. قطعنامۀ ۵۹۸ توسط جمهوری اسلامی ایران و عراق پذیرفته شد و جنگ پایان پذیرفت، منافقین حملۀ گستردهای را به کشور انجام دادند و اسم آن عملیات را عملیات فروغ جاویدان گذاشتند. تصورشان این بود که قادرند در مدت کوتاهی کشور را اشغال کنند و بعد از اشغال اهدافشان را پیش برند و نظام جمهوری اسلامی ایران با هماهنگی عواملشان در زندانها از پا در خواهد آمد. لذا شاهد حضور گستردۀ منافقین و چندین لشکر از ایشان در داخل کشورمان بودیم. از منطقۀ اسلامآباد و کرند و از غرب کشور حرکت کردند، آتش توپخانۀ وسیعی را صدام از قبل برای پیشرویشان فراهم کرده بود. صدام راه را برای منافقین باز کرد و آنها نیز با سیل عظیمی از ماشین و تانک و نفربر در جاده به جلو آمدند به این امید که مردم شهرها یکی پس از دیگری به اینها ملحق شوند.
به اولین شهرها که رسیدند با مقاومت مردم مواجه شدند، بنابراین جمع زیادی از مردم عادی و کشاورزان و روستاییان که سر راهشان بودند را به شهادت رساندند. تا تنگۀ پشت کرمانشاه جلو آمدند و آنجا بود که سپاهیان اسلام متوجه حضورشان شدند. در باور کسی نمیگنجید و کسی تصور این را نداشت که وقتی قطعنامۀ ۵۹۸ توسط ایران و عراق پذیرفته شد و جنگ پایان پذیرفت به این شکل لشکری از منافقین حرکت کند و چون ایرانی هم بودند، بهانۀ خوبی برای صدام بود که این اقدامات را برای آنها انجام دهد و راه را برایشان باز کند. این حمله انجام شد و رزمندگان بعد از یکی دو روز زمان برای سازماندهی با چند گردان و گروهان به مقابله با ایشان پرداختند که باید بهطور ویژه به نقش بزرگ و برجسته و پررنگ مرحوم شهید سپهبد صیاد شیرازی، این سرباز سرافراز و فداکار سپاه اسلام و افتخار ایران که نقش بسیار پررنگی در فرماندهی این عملیات داشت و توانست پشت دیوارهای کرمانشاه جلوی پشیروی منافقین را بگیرند، اشاره کرد.
پایان جلسه ی سوم