سایت فارسی بیبیسی مقالهای را از «مرتضی کاظمیان» در رابطه با وقایع دهه شصت منتشر نموده است که ظاهراً دغدغه نویسنده فراموشی تاریخ است.
نویسنده به سخنان اخیر رهبر معظم انقلاب درباره قضاوت و تأمل راجع به دهه شصت و جلوگیری از عوضشدن جای شهید و جلاد، اشاره کرده و آنرا به یک اظهارنظر درباره انتخابات تقلیل داده؛ اما همزمان آن را تحریف تاریخ ذکر کرده است و برایناساس خود را موظف به یادآوری تاریخ و ایفای مسئولیت جلوگیری از فراموشی آن دانسته است.
نویسنده در گام اول و برای این که زنهار رهبری برای ممانعت از وارونهنمایی تاریخ دهه شصت را بیاثر سازد، به خدشه در لیست هفده هزار شهید ترور پرداخته و مینویسد:
«او به آماری استناد میکند که صرفنظر از واقعیتداشتن آن، شامل فهرست مفصل و مطولی از جانباختگان پیش و پس از انقلاب اسلامی میشود.
به بیان دقیقتر، این آمار را بنیادی به نام «هابیلیان» منتشر کرده؛ آماری که از قربانیان سینما رکس آبادان (پیش از پیروزی انقلاب) تا جانباختگانی در دهههای ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ و حتی پس از آن (تا سالجاری) را دربر میگیرد.»
این البته رویه و شیوه جاری بیبیسی است که با استناد به نظرات کسانی که خود را فعال مطبوعاتی و یا کارشناس مسائل ایران میدانند، دروغ منتشر کند تا به زعم خود جایگاه رهبری را متزلزل نماید؛ اما بهایندلیل که مقاله حاضر به شهدای ترور، بنیاد هابیلیان و بهویژه به موضوع «فراموشی تاریخ» که اساساً هدف و رسالت بنیادهابیلیان جلوگیری از آن است و به این منظور ایجاد شده است، لازم دیدیم تا اشاراتی به این مطلب داشته باشیم.
نویسندهای که اینچنین بیپروا یا بیتحقیق دروغ میگوید چگونه میتواند دغدغه فراموشی تاریخ را داشته باشد؟!
لیست هفده هزار شهید ترور (و در واقع 17.159 شهید) که از سوی بنیاد هابیلیان منتشر شده است، حتی یک اسم از شهدای قبل از انقلاب را ندارد و از «رضا خداوردی» اولین شهید ترور در فردای پیروزی انقلاب (23بهمن1357) در شهرستان قروه آغاز میشود و با شهید «احمد شریفی» در آذر 1389 در گیلانغرب به انتها میرسد.
البته پس از این تاریخ تا امروز افزون بر 600 نفر در وقایع تروریستی به شهادت رسیدهاند که نامشان در این فهرست نیامده است.
نویسنده اگر کمی اهل مداقه و تحقیق بود با کمترین زحمتی میتوانست مستندات این لیست را در کتاب «روزشمار وقایع تروریستی ایران» که آن نیز از جانب بنیاد هابیلیان منتشر شده است و همچنین صدها مصاحبه و سرگذشتپژوهی که با خانواده این افراد صورت گرفته است «از واقعیتداشتن آن صرفنظر نکند» بلکه اطمینان پیدا کند که واقعی است.
بنیاد هابیلیان اگر می خواست به سیاق این نویسنده از فراموشی تاریخ جلوگیری کند و دغدغه تحریف تاریخ نمیداشت، میتوانست فقط بر اساس اطلاعیههای گروهک تروریستی مجاهدین خلق(منافقین) و نشریات این گروه عددی بالغ بر 170 هزار نفر (یعنی ده برابر آمار مستند و متقن این بنیاد) را ارائه کند. اگر مدیران بیبیسی و نویسنده در این مورد تردیدی دارند، این گوی و این میدان؛ میتوانند به آرشیو نشریات «مجاهد» مراجعه کنند.
این نکته نیز شایان یادآوری است که نام افرادی که در این فهرست آورده شده است، شامل کسانی میشود که توسط تمام گروهکهای تروریستی به شهادت رسیدهاند و نه فقط گروهک تروریستی مجاهدین خلق(منافقین).
اما بهنظر میرسد که وقایع دهه شصت که محور مقاله بیبیسی است و تکیه بر آن و تلاش برای وارونه نشاندادن آن یک پروژه سیاسی است که از چندماه قبل از انتخابات با انتشار دوباره ادعاهای آقای منتظری آغاز شده است، در انتخابات به اوج رسید و آنگونه که از خشم و غضب نویسندگانی همچون نویسنده مقاله فوق برمیآید، این پروژه با موضع دقیق و بیانات رهبر معظم انقلاب به شکست انجامیده است، پروژهای که رهبری گروهک ورشکسته و بیآینده مجاهدین خلق(منافقین) برای مطرحکردن دوباره خود آن را کلید زدند.
نویسنده شاید کم سنوسالتر از آن باشد که بهخاطر بیاورد که مجاهدین خلق(منافقین) آنچنان دعوی «مبارزه با امپریالیسم و آمریکای جهانخوار» را داشتند که افرادی نظیر شهید بهشتی، مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی و حضرت آیتالله العظمی خامنهای را به سازش با امپریالیسم و آمریکا متهم میکردند؛ اما از دهه هفتاد بهاینسو که جنگ تمام شد و راه حیات خود را در قرارگرفتن تحت حمایت آمریکا تشخیص دادند، نه تنها آن سابقه را به فراموشی سپردند بلکه با وارونهنمایی خود را طرفدار دموکراسی معرفی میکنند!
مجاهدین خلق(منافقین) بهجای اینکه شرافتمندانه در مواضع پیشین خود تجدید نظر کنند، از بدو تأسیس خود را لیبرالدمکرات نمایش میدهند و در این مسیر مسئولیت ترور مستشاران آمریکایی را بر خلاف اسناد موجود ابتدای انقلاب این گروهک، به بخش منشعب نسبت میدهند و حتی کوچکترین توضیحی از همکاری آشکار و همدستی با صدام و داشتن یک گروه نظامیتروریستی منسجم و با قدمت 20 سال، نمیدهند و امروزه با پوشیدن لباسهای فرنگی درصدد به فراموشیسپردن آن دوران هستند.
مجاهدین خلق(منافقین) همچنین هیچگاه دراینباره توضیحی نمیدهند که مدرهنمایی امروزشان فقط ناشی از خلع سلاح بالاجبار توسط آمریکا عارض شد و گرنه همان چریکهای خشن در خدمت صدام بودند که به آمریکا هم پیغام دادند که میتوانیم در خدمت شما باشیم! لذا قصه دهه شصت و سال 67 در نزد این گروهِ فریبکار نیز چیزی از دست همین رنگ عوض کردنهاست.
البته فقط افراد سادهلوح ادعاهای مجاهدین خلق(منافقین) را باور میکنند و دستگاه دیپلماسی آمریکا نشان داده است که احمق نیست و با وجود تمام دشمنی با ایران، منافع خود را بهتر تشخیص میدهد وگرنه با پولی که مجاهدین خلق(منافقین) مصروف وارونهنمایی تاریخ و حقایق میکنند تابهحال سناریویی مشابه عراق و افغانستان را هم برای ایران به آمریکا تحمیل کرده بودند!
نویسنده آنقدر ناپخته و باورمند به ذهنیات خود است که به مسئله فراموشی تاریخ به عنوان یک نظریه نگاه میکند و تلاش دارد آن را آنقدر کش بدهد تا قواره واقعیتی که خود میپندارد بشود، بدون آنکه حقایق تاریخ را درک کرده باشد.
به عنوان نمونه بد نیست ایشان به کودتای شکستخورده سی خرداد سال 1360 که مبداء فعالیتهای تروریستی مجاهدین خلق(منافقین) بود بیندیشد که چندی پس از شکستخوردن آن از جانب رهبری مجاهدین به عنوان تظاهرات مسالمتآمیز معرفی شد! در اینباره نیز توجه نویسنده کمتجربه و مغرض مقاله بیبیسی را به یکی از صدها سند موجود درباره حقیقت سی خرداد، یعنی نوشته آقای جواد فیروزمند، یکی از اعضای جداشده از این گروه با عنوان «نقش مجاهدین در سی خرداد سال 1360 و درسهایی که آموخته نشد» جلب میکنیم.
البته پیرامون ماجرای سال 1367 که محور مقاله تخریبی بیبیسی میباشد، بنیاد هابیلیان پیش از این روشنگری کرده است و از جمله در مقاله «حقایقی درباره ماجرای 67» انعکاس یافته است که اطمینان داریم نه گردانندگان بیبیسی و نه نویسنده این مقاله آنرا مطالعه نکردهاند؛ چرا که تحت فضای رسانهای و جریان یکسویه تحلیل و اخبار مورد قبول خود قرار دارند و به کلام صریح فقط آنچه را خود میپندارند واقعیت تاریخی میدانند!