محاکمه ناروای تاریخ دیروز با منطق امروز

Majaraye67

حوادث سال ٦٧ که این روزها موجب برانگیختن واکنش‌هایی شده است، اکنون از چشم مردم پنهان نیست اما در آن زمان یکی از سری‌ترین تصمیمات نظام تلقی می‌شد و کمتر کسی از آن مطلع بود. طبعا قائم‌مقام رهبری در آن زمان از جمله کسانی بود که از این ماجرا مطلع شده بود و در جلسه‌ای با مسوولان قضایی و امنیتی، نظر خودش را در مخالفت با این تصمیم بیان کرد که نوار آن جلسه چندی پیش منتشر شد. البته متن آن جلسه یا محتوای کلی آن سال‌ها پیش‌تر در معرض مطالعه همگان قرار گرفته بود اما انتشار نوار صوتی آن جلسه، اتفاق تازه‌ای بود.

آنچه درباره این ماجرا باید مورد توجه باشد، درک همدلانه وضعیت آن روز کشور است. مهم‌ترین شکل همدلی آن است که ما در تحلیل رخدادهای آن روز کشور، از روش جامعه‌شناسی تفهمی یا درون‌فهمانه بهره بگیریم، یعنی خودمان را در همان شرایط قرار بدهیم و وضعیت منافقین را مانند دیگر مسوولان آن زمان درک کنیم و منطق تصمیم‌گیری آن روز آنان را در نظر بگیریم و با سطح اطلاعات امروز و اولویت کنونی مورد نظر خودمان به بررسی تاریخ دیروز کشور ننشینیم.

درباره منافقین و نحوه برخورد با آنان در آن سال‌ها و اینکه چرا امام خمینی(ره) در سال ٦٧ چنین تصمیم تندی را درباره بقایای سازمان منافقین در زندان‌ها گرفت، توجه به چند واقعیت ضرورت دارد:

  1. سازمان مجاهدین خلق از جمله گروه‌هایی بود که در اوج درگیری کشور با جنگ خارجی، تعارض خود با جمهوری اسلامی را عمده کرد و جنگ مسلحانه با آن را در دستور کار قرار داد. این نکته را باید در نظر داشت که جنگ مسلحانه، بر سازمان منافقین تحمیل نشد بلکه این گروه با هدف کسب قدرت به هر روشی دست زد و وقتی امکان کسب قدرت برایش فراهم نشد، اقدام به انفجار و ترور رهبران نظام کرد تا از این طریق به قدرت برسد. رهبری سازمان از همان مقطع پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از گزینه‌های احتمالی آینده را توسل به خشونت و جنگ چریکی تلقی می‌کرد و به همین دلیل، هم شبکه نفوذ در داخل نهادهای مختلف را تدارک دیده بود و هم برای آغاز جنگ مسلحانه، در انبارهای مخفی خود اسلحه و مهمات را به صورت غیرقانونی پنهان کرده بود. رودررو قرار دادن اعضا و هواداران سازمان با نظام در یک روند تدریجی و تشدید کینه میان آنان با مسوولان نظام، یکی از تمهیداتی بود که سران سازمان در همان دو سال و نیمی که در کشور بودند، برای آغاز جنگ مسلحانه تدارک دیده بودند؛
  2. منافقین جنگ مسلحانه را با انفجارهای حزب جمهوری اسلامی و نخست‌وزیری و ترور ده‌ها تن از مسوولان درجه یک نظام و روحانیون برجسته و ائمه‌جمعه سرشناس آغاز کردند و این در حالی بود که جنگ هم بر کشور تحمیل شده بود و مناطق مختلف در غرب و جنوب کشور در اشغال عراق قرار داشت. وقتی «زدن سر انقلاب» آنان را به قدرت نرساند، مدعی مرحله تازه‌ای از مبارزه شدند و زدن نیروهای بدنه نظام را هدف قرار دادند و از آن پس ترور کور مردم عادی کوچه و بازار و سپاه و بسیج در دستور کار قرار گرفت؛
  3. بعد از این مرحله و پس از ضرباتی که به خانه‌های تیمی منافقین وارد شد و سران این تشکیلات کشته و بخشی هم از ایران خارج شدند، منافقین دست به یک اقدام خائنانه باورنکردنی زدند و خود را به عراق رساندند و به عنوان ابواب‌جمعی ارتش عراق علیه جمهوری اسلامی وارد جنگ شدند. این خیانت درحدی موثر بود که بسیاری از اقدامات و عملیات نظامی ما با جاسوسی منافقین لو رفت و هزاران نفر از فرزندان ملت قربانی اقدامات خائنانه آنان شدند. بعدها هم آنان با تشکیل «ارتش آزادیبخش» و ورود مستقیم به جنگ، عملیات مسلحانه علیه جمهوری اسلامی را وارد فاز جدیدی کردند و در چند عملیات مسلحانه و با استفاده از توان ایرانی بودن، رزمندگان ما را فریفتند و چند هزار نفر از آنان را به اسارت بردند. بازجویی از اسرای ایرانی و سرکوب معترضان عراقی هم دیگر خدماتی بود که منافقین به صدام ارایه می‌کردند؛
  4. بعد از قبول قطعنامه ٥٩٨ از سوی ایران، منافقین در یک طرح مشترک با عراق، از غرب وارد کشور شدند تا از توانی که فراهم کرده بودند، برای سرنگونی جمهوری اسلامی بهره بگیرند. بسیاری از تحلیلگران معتقدند حمله مجدد عراق به جنوب کشور با هدف ایجاد فرصت برای حمله منافقین در غرب کشور صورت گرفت تا امکانات ارتش و سپاه متوجه جنوب شود و منافقین از غرب به هدف خودشان برسند. به همین دلیل بعد از شکست منافقین در غرب، ارتش عراق هم از جنوب عقب نشست و آتش‌بس میان دو کشور ایجاد شد. عملیات موسوم به فروغ جاویدان (مرصاد) از اقدامات خطرناکی بود که با هماهنگی با تشکیلات مخفی سازمان در داخل کشور انجام شده بود و ما شاهد بودیم که با خیانت برخی نفوذی‌ های سازمان در مسیر حرکت منافقین، دستاورد نظامی آنان مضاعف شد و صرفا بعد از شکست نظامی در منطقه مرصاد بود که شکست نهایی منافقین رقم خورد؛
  5. یکی از اقداماتی که منافقین برای پیروزی در این عملیات تدارک دیده بودند، شورش در زندان‌هایی بود که اعضا و هواداران منافقین در آن زندانی بودند. مطابق این طرح قرار بود بعد از نزدیک شدن منافقین به تهران، در برخی زندان‌ها شورش شود و آنان با استفاده از سازماندهی تشکیلاتی سازمان در داخل شهرها، زمینه را برای پیروزی منافقین هموار سازند. این امر در آن شرایط طرحی روی کاغذ نبود و با توجه به سوابق منافقین، باید به صورت جدی با آن برخورد می‌شد؛

نحوه برخورد با سازمانی که جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی را آغاز کرده و صدها تن از مسوولان و علما و روحانیون و پاسداران و مردم عادی حامی جمهوری اسلامی را با انفجار و ترور و دزدیدن و شکنجه کردن به شهادت رسانیده چگونه باید باشد؟ با سازمانی که علاوه بر اقدام نظامی علیه انقلاب، در جنگ تحمیلی به سوی دشمن رفته و صدها خیانت را در جریان دفاع مقدس مرتکب شده، چگونه باید مواجه شد؟ آیا با یک تشکیلات نظامی که سران آن با همراهی ارتش عراق و با هدف فتح تهران به غرب کشور لشکرکشی و تمامی امکانات تشکیلاتی داخل کشور را برای این منظور بسیج و سازماندهی کردند، جای مماشات وجود دارد؟ اینها برخی از پرسش‌هایی است که بعد از عملیات مرصاد در مقابل مسوولان کشور قرار گرفت و ماجرای اعدام تعدادی از زندانیان عضو تشکیلات منافقین در سال ٦٧ از درون همین پرسش‌ها و در پاسخ به این موارد شکل گرفت.

در سال ٦٧ و بعد از خیانت آخر سازمان منافقین در عملیات مرصاد، معلوم شد که طرح شورش‌هایی در برخی از زندان‌های جمهوری اسلامی در دستور کار این تشکیلات قرار داشت و به همین دلیل برخورد جدی‌تر با زندانیانی که همچنان خود را پایبند به تشکیلات منافقین می‌دانستند، مورد پیشنهاد و حمایت بخشی از دستگاه قضایی و امنیتی کشور قرار گرفت. آنان بر این باور بودند که از کنار این خیانت منافقین و نیز وابستگان تشکیلاتی آنان در زندان‌ها نباید آسان گذشت و لذا طرحی را به امام خمینی پیشنهاد کردند که مطابق آن، تکلیف منافقین داخل زندان‌ها باید روشن شود یعنی کسانی که همچنان سرموضع و پایبند به تشکیلات سازمان هستند، اعدام و بقیه هم از زندان آزاد شوند. در استدلال این جریان در دستگاه قضایی و امنیتی که ظاهرا مورد قبول امام خمینی هم قرار گرفت، چند نکته مورد توجه بود:

اول اینکه منافقین یک سازمان و تشکیلات قدرتمند به حساب می‌آید که در حال ضربه زدن به جمهوری اسلامی است و خطر آن را نباید نادیده گرفت. هیچ سازمان و تشکیلاتی در گروه‌های ضدانقلاب نیست که مانند منافقین دارای توان بالای تشکیلاتی و سازماندهی باشد و در عمل هم نشان داده باشد که می‌تواند از همه عناصر تشکیلاتی خود - حتی افرادی که ظاهرا کارهای بزرگی را انجام نمی‌دهند - برای انجام کارهای ضدانقلابی بزرگ بهره بگیرد. مثلا لو‌دادن یک عملیات نظامی بزرگ و به شکست کشاندن آن و به شهادت رسیدن صدها رزمنده در جنگ، با کنار هم قرار دادن اطلاعات کوچک و ‌ریزی صورت می‌گرفت که شاید هواداران عادی سازمان در اختیارش می‌گذاشتند. بنابراین درست است که منافقین از نظر ایدئولوژیک و نیز از بعد استراتژیک فاقد توانمندی قابل‌اعتنایی بودند اما از نظر سازماندهی نیروها و توان تشکیلاتی قدرتمند ظاهر می‌شدند به گونه‌ای که بسیاری معتقد بودند منافقین فقط نان توان تشکیلاتی خود را می‌خورند.

دوم اینکه از نظر فقه اسلامی ما می‌توانستیم در هنگام دستگیری اعضای سازمان منافقین حکم اعدام را درباره همه آنان اجرا کنیم چرا که همه آنان محارب به حساب می‌آمدند و نظر فقهی همه فقها درباره محارب، اعدام است. در آن زمان بنا به برخی ملاحظات از جمله رعایت رافت اسلامی، این کار صورت نگرفت و تعداد زیادی از اعضای یک گروه تروریستی از اعدام گریختند و به زندان محکوم شدند زیرا در آن زمان تصور عمومی این بود که دیگر خطر سازمان منافقین از سر کشور برداشته شده و بهتر است فرصتی ایجاد کنیم تا بخشی از اعضا و هواداران تشکیلاتی سازمان با گذشت زمان پی به ماهیت این تشکیلات ببرند و از آن جدا شوند. بحث «تواب شدن» اعضای منافقین در چنین فضایی مطرح شده بود. در آن زمان این اتفاق افتاد و بخشی از بدنه سازمان منافقین، از آن جدا شدند و به زندگی عادی خود بازگشتند.

سومین نکته این بود که سازمان منافقین برای جلوگیری از تواب شدن واقعی اعضا و هواداران خود و برای ایجاد تردید در مسوولان نظام در باور کردن و واقعی دانستن این‌گونه تواب شدن‌ها، یک دستور تشکیلاتی صادر کرد که مطابق آن، وفاداران سازمان هم به ظاهر توبه کنند اما در نخستین فرصت ایجاد‌شده به سازمان بپیوندند. این تاکتیک سازمان جواب داد زیرا ما شاهد بودیم که صدها عضو منافقین اعلام کردند که از سازمان بریده‌اند و دیگر از منافقین حمایت نخواهند کرد اما تا فرصت فرار یا خروج از کشور برای آنان ایجاد شد، از کشور خارج و به منافقین در عراق ملحق شدند. مواردی را سراغ داریم که کسانی توبه کردند، برای منافقین داخل زندان سخنرانی افشاگرانه داشتند، کتاب و جزوه در رد مواضع اعتقادی و سیاسی منافقین نوشتند، مورد ‌اعتماد مسوولان قضایی و مدیران زندان قرار گرفتند، مسوول خرید زندان شدند و به راحتی به بیرون زندان رفت و آمد داشتند اما از فرصت مرخصی و حضورشان در بیرون زندان استفاده کرده و مخفی شدند و بعدا از عراق سر در آوردند. این امر موجب شد که باورپذیری مسوولان از توبه منافقین در زندان‌ها کم و همین امر منجر به تشدید بدگمانی به اعضای زندانی سازمان شود و این همان چیزی بود که سازمان به آن نیاز داشت.

نکته چهارم اینکه طرح شورش در زندان را منافقین به کمک همین اعضای وفادار به خود طراحی کرده بودند و بر مسوولان قضایی و امنیتی یقین شده بود که رابطه تشکیلاتی میان زندانیان و منافقین خارج کشور همچنان برقرار است و به همین دلیل، این نظریه در میان آنان قوت گرفت که رافت اعمال شده درباره آنان، نتیجه نداد و عناد و دشمنی بخشی از زندانیان با جمهوری اسلامی پابرجا است و باید در مورد آنان هم حکم خدا را اجرا کرد. بر همین اساس آن پیشنهاد به امام ارایه و آن حکم صادر شد. البته بعدها با دلایلی ضعیف‌تر همین پیشنهاد درباره بخشی از کمونیست‌های داخل زندان هم مطرح شد که امام خمینی تصمیم‌گیری در آن زمینه را به جلسه سران قوا ارجاع دادند و در آن جلسه تقریبا تمام سران قوا و نخست‌وزیر با آن پیشنهاد مخالفت کردند و اقدامی مشابه درباره کمونیست‌های داخل زندان صورت نگرفت.

نکته محوری این ماجرا همین است که آیا می‌شود در مورد کسانی که محاکمه و محکوم به زندان شدند، مجددا تجدیدنظر و اشد مجازات را در موردشان اجرا کرد. در این زمینه قطعا فقها باید نظر بدهند ولی معلوم است که در این ماجرا میان امام خمینی و آیت‌الله منتظری اختلاف جدی وجود داشت. امام خمینی با توجه به برداشت فقهی خودش و با توجه به نظر بخشی از مقامات قضایی و امنیتی و با توجه به تداوم ارتباط تشکیلاتی و نیز خیانت‌های تازه منافقین، این کار را جایز می‌دانست ولی آیت‌الله منتظری نظری دیگر داشت. از نظر مدافعان این تصمیم، آن احکام زندان حکم اصلی این زندانیان نبود و در ازای توبه و نداشتن رابطه تشکیلاتی با منافقین صادر شده بود و اکنون که آنان بدعهدی کرده‌اند دلیلی وجود ندارد که رافت اسلامی شامل حال آنان شود و بنابراین باید به همان حکم اولیه بازگردیم.

در این ماجرا طبیعی است که نظر امام مبنای عمل شد و البته تعیین مصادیق این حکم بر دوش یک هیات سه‌نفره قرار گرفت که قاضی پرونده یکی از این سه نفر بوده است. بنابراین در تعیین مصادیق حکم امام، این کمیته عمل کرده و هر اشتباه و خطایی هم رخ داده باشد، ربطی به امام خمینی ندارد و دیگران مسوولند. ظاهرا مطابق اظهاراتی که در همین نوار صوتی وجود دارد، در خیلی از موارد اعضای این کمیته سه‌نفره هم احتیاط کردند و تا هر سه نفر عضو کمیته بر محارب بودن کسی توافق نکردند، حکمی هم اجرا نشد و در مواردی با وجود نظر واحد هر سه نفر، باز هم ملاحظاتی در نظر گرفته شد و با رعایت رافت اسلامی، کسانی از اعدام رستند.

آنچه گفته شد، ملاحظه این ماجرا از زاویه‌ای است که مسوولان آن روز نظام به آن می‌نگریستند و طبعا با اولویت‌هایی که ما امروزه مورد نظر داریم، فاصله دارد. باید به شرایط دوران جنگ و رخدادهای آن سال‌ها برگردیم تا از درون آن شرایط به ماجرا نگاه کنیم و اولویت‌های آن روز کشور را مورد توجه قرار دهیم. با منطق امروز می‌توان تاریخ دیروز را نوشت و حتی گذشتگان را محاکمه کرد اما به نظر می‌رسد که این شیوه روا نیست و ما را به نتایج درستی نمی‌رساند.

دو نکته پایانی:

  1. امام در سال ٦٧ خیلی به نظرات آیت‌الله منتظری اعتقاد نداشت و جایگاه ایشان در نزد امام تنزل پیدا کرده بود. این امر به ماجرای دستگیری و محاکمه و اعدام سیدمهدی هاشمی بازمی‌گردد. حمایت قاطع آیت‌الله منتظری از سیدمهدی هاشمی حتی بعد از اعتراف به موارد متعددی از قتل و انبار اسلحه و... نظر امام را نسبت به ایشان تغییر داده بود. طبیعی بود که در این ماجرا هم خیلی از موضع همراه با رافت زیاد آیت‌الله منتظری رضایت نداشت و به آن اعتنا نکرد؛
  2. انتشار این نوار صوتی را در این شرایط که منافقین اقدامات تازه‌ای را این‌بار به کمک دولت عربستان آغاز کرده‌اند، حمل بر چه چیز باید کرد؟ «جغرافیای سخن» گاهی از خود سخن مهم‌تر است.

نویسنده: علی شکوهی


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31