به مناسبت 14مرداد، روز حقوق بشر اسلامي وکرامت انساني

 

Gorg Dar Mish

باسمه تعالي شأنه

قال الصادق عليه السلام :العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس[1]

همانگونه که زمانه و عصرها متفاوت است ، سخن ها و گفتگوها نيز در هر روزگاري مختلف است و تنها انساني مي تواند در ايام حياتش با شنيدن و نظرگرفتن به آنها جان به سلامت برد که لوابس و شبهات عقلي و عملي را شناخته و با سپر دانش و آگاهي از هجوم آنها جلو گيري نمايد . بر اين اساس يکي از عمده ترين نقشهاي عالمان ديني و دينمداران علمي ، شناخت اينگونه لوابس و دفع آن از حريم انديشه ديني و فکر دين داران است. از جمله مسائلي که در اين روزگار سخن ايام و گفتار مدام بوده و بازاري رايج و پر زرق و برق دارد مسأله حقوق بشر است . اين امر در زمانه ما به صورت حربه اي در دست طواغيت عصر در آمده و هر دم که ناله مظلوميت و حق طلبي امت و ملتي بيرون آيد با همين حربه آنها را در گودال استضعاف خود بيشتر غرق کرده و اجازه حرکت و رهايي از قيد و بند استبداد و استعمار را نمي دهد ، لذا بايد با ارائه انديشه صحيح درمورد آن شبه زدايي شده تا هم قدرتمندان تزويرگر خلع سلاح شوند و هم پويندگان طريق صواب مقصد را شناخته و به سمت آن حرکت کنند تا جوامع انساني عموما و جامعه اسلامي خصوصا با اين شيوه و شگرد عصر، آشنا ، و راه رهايي را که منبعث از دين مبين اسلام است بيابند.

 

از آنجا که بينش انسانهاي مادي در مداري بسته و بدون توجه به مبداء فاعلي و گسيخته و بريده از مرجع نهايي مي باشد لذا بررسي ها ي تجربي و انساني آنها وقتي در حوزه علوم انساني نظير حقوق ، اخلاق، سياست و ... قرار گيرد مسير افقي خواهد داشت و هرگز اوج عمودي و ارتباط فرا طبيعي نخواهد داشت که اين خود محصولي جز ابتر و منقطع بودن به بار نخواهد آورد . ليکن اگر عقل و درايت صاحب نظري منحصر در مدار طبيعت نشد و آن را گذشته از مبداء تکون طبيعي به فرا طبيعي وابسته دانست ، بررسي هاي تجربي وانساني او جامع بين مسير افقي و عمودي مي گردد و به طور عميق مي انديشد و مي فهمد که تمام موجودات جهان امکان از يک مبداء فاعلي محض نشأت گرفته و در مسير نهايي خويش به مبداء غايي خود بر ميگردد بنابراين تدوين حقوق بشر مسبوق به شناخت اين حقيقت مي باشد ، علاوه بر آن شناخت و بررسي حقوق انسان بايد در پرتو دو نگاه باشد : يکي جنبه طبيعي او که فرع است و ديگري جنبه فطري او که اصل است و اگر در اين ارزيابي ، حقيقت انسان را منحصر در جدار طبيعت بدانيم بخش مهم وا قعيت وي را انکار کرده ايم چه اينکه اگر طبيعت تن را بر فطرت روح مقدم داشتيم فرع را به جاي اصل نشانده و اصل را از صدارت معزول کرده ايم و پوستين انسانيت را وارونه در بر انسان شناسي نموديم و ذيل نشين را مصدر و صدر نشين را مذيل ساخته‌ايم و در اين حال واقعيت و هويت انسان محو و مسخ خواهد شد ، چه اينکه گروهي درباره اصل اسلام چنين کرده اند و جضرت علي عليه السلام درباره آنها فرمود : " و ليس الاسلام لبس الفرو مقلوبا"[2] بنابراين تنظيم حقوق بشر مسبوق به شناخت حق واقعيت انسان است و اگر حقوقداني آن را نشناخت چگونه حقوق او را تدوين مي‌نمايد؟

از اين رو به خوبي مي توان فهميد که انسان در بستر اختلافها و کثرت هاي مادي توانايي شناخت و تنظيم حقوق واحد و مشترک بشر را ندارد و حق تعيين حقوق بشر تنها از آن خداست پس بايد از آسمان روشن کلام امير المومنين ستاره اي بر چينيم ، آنجا که مي فرمايد: " لا تقولو بما لا تعرفون ان اکثر الحق فيما تنکرون" [3](آنچه را که نمي دانيد بر زبان مرانيد. حق هاي بسياري اند که شما آنها را نمي دانيد و نمي شناسيد. )

 

اين سخن دلپذير ، بياني رسا براي اخطار به قانون گزاران بشري است و به آنها هشدار مي دهد که شما حق قانونگزاري نداريد ،زيرا چه در زمينه حق نظري و چه در عرصه حق عملي حقايق بسياري را نمي دانيد ، پس چگونه مي توانيد حقوق بشر و قوانين شايسته اي وضع کنيد؟

 

البته مي توان بسي زيبا و دلپذير از ويژگي هاي دلرباي حق سخن گفت و آنگاه با واژگاني خيره کننده آن ويژگي ها را در بستر مواد حقوقي جاري ساخت ، همانطور که در اعلاميه جهاني حقوق بشر به گونه اي دلپذير از حق آزادي قلم و آزادي بيان ، حق استفاده از مسکن مناسب ، حق استفاده از منابع طبيعي و از اين قبيل حقوق انساني سخن رفته است ، اما آيا قانونگزاران بين المللي به هنگام اجراي اين مواد همين گونه زيبا و دلپذير رفتار مي کنند يا اينکه جهان را به بوي تعفن عملکرد زشت خويش مي‌آلايند؟

 

بايد هوشيار بود که واژگان زيبا و گوش نواز انسان را نفريبند. منافقان و ملحدان در عرصه ادعا و سخنوري تواني سرشار و شگفتي زا دارند و گفتارشان چنان دلرباست که گوش آدمي را به استماع جذب مي کند و از همين رهگذر مي توان فهميد که چرا گفته اند براي آزمودن انسان عالم و تشخيص آموخته هاي يک فرد بايد به عمل او نگريست . با اين ميزان مي توان فهميد که آيا کسي مطلبي را به راستي آموخته است يا خير. و نيز به همين دليل است که هر جا سخن ا ز دانش است از نور هدايت نيز اثر هست. علم و دانش بي فروزش چراغ عمل صالح تاريک است و تاريکي افزا .

 

پس ميان دانش حقيقي که آميخته با عمل و نور است و دانش ظاهري که سرشار از ادعاهاي زيباست بايد تفاوت نهاد ، و ادعاهاي اعلاميه جهاني حقوق بشر که زيبا و دلفريب جلوه مي کنند از همين گونه اند و بس !

 

مدعيان اين تشکيلات غير ديني ، قدرتهاي مستکبري هستند که در غارت و قتل ، کارنامه اي سياه و دير هنگام دارند. آنها با استناد به همين مواد حقوقي و با پشتوانه همين تشکيلات بين المللي توانسته اند آنچه را مي خواهند بر جهان تحميل کنند.آنها پيمان شکناني اند که با ديدگاهي صهيو نيستي به جهان مي نگرند و حتي در حفظ يک امانت کم بها نمي توان به آنان اعتماد و رزيد : " و منهم من إن تامنه بدينار لا يوده اليک الا ما دمت عليه قائما " [4] برخي از اهل کتاب چنانند که اگر يک دينار نزدشان امانت نهي به تو باز نمي دهند مگر اينکه نزدشان بايستي و هوشيار باشي.

 

آيا کسانيکه از يک دينار در نمي گذرند ، امانت جهان را به ديده احترام مي نگرند ؟ به همين دليل است که اکنون حتي قوانين خود ساخته همين هيأت مديره تنها براي سرکوب مظلومان و مستضعفان جهان به کار بسته مي شود. در اين چند دهه اين حاکمان نخست به تدوين اعلاميه جهاني حقوق بشر دست زدند سپس براي اينکه اين اعلاميه را الزام آور سازند ميثاق بين المللي حقوق بشر را تنظيم کردند ، سپس تدابير اجرايي اين ميثاق را بر نهادند تا روشن شود که سر پيچان از اين قوانين چه کيفري دارند با اين همه در کدام گوشه از جهان سازمان ملل متحد با ابزارهاي تشکيلاتي اش توانسته ا ست بيداد و خونريزي را فرو نشاند و داد مظلومان را بستاند؟

 

هنگامي که مقدس ترين باورهاي بيش از يک مليارد انسان مسلمان مورد هجوم قرار ميگيرد اين مدعيان و هيأت مديره از مهاجم دفاع مي کند، يا او را به مجازات مي رساند ؟ و با وجود حق وتو براي قدرتمندان چگونه مي توان اين ادعا را پذيرفت که همه دولتها و ملتها در برابر قوانين بين المللي يکسان اند ؟ و اين يکساني جز بدين معنا نيست که همه مردم جهان بايد در برابر خواسته قدرتمندان و دارندگان حق وتو تسليم باشند و نتيجه اين تبعيض قلدرانه آن است که ملتهاي جها ن و نه تنها دولتها در برابر زورمندان تحقير گردند، اما به فرموده ولي امر مسلمين حضرت آيت الله خامنه ا ي (مدظله العالي ) مفهوم واقعي واژه آزادي و حقوق بشر غربي ، امروزه براي ملتهاي مسلمانان در عراق ، فلسطين ، لبنان ، ابو غريب ، گوانتانامو و سياه چال هاي پنهان ديگر به خوبي مشخص شده است و ملتهاي مسلمان در صدند آزادي و کرامت و پيشرفت و عزت را در سايه اسلام بدست آورند و تحقير و تکبر دولتهاي سلطه گرا را به خودشان باز گردانند.

 

از اين رو گرسنگي ، فقر ، درگيري و ستيز نژادي ، برتري جويي تسليحاتي ، تجاوز به حريم مقدس فرهنگ و دين و خاک ديگران و بسياري از آشوبهاي منطقه اي و جهاني از يکسو و فساد و ويراني اخلاقي که جهان را در برگرفته است و هر روز ارمغاني نوين از پريشاني و در ماندگي نصيب بشر مي کند از سوي ديگر انسان امروز را هشدار مي دهند که اسير طبيعت باقي نماند ، فطرت را به ياد آورد و به سوي حقيقت باز گردد بدين اميد همپاي همه صالحان منتظر، تلاشمندانه چشم به راه ظهور موعوديم...

 

پی نوشت:

[1] بحارالانوار-ج75،ص269

[2] نهج البلاغه- خطبه 108

[3] نهج البلاغه-خطبه 87

[4] سوره آل عمران ،آيه 75

منابع :

1- فلسفه حقوق بشر/ آيت الله جوادي آملي

2-بيانات مقام معظم رهبري/ 25/1/85

3-اعلاميه حقوق بشر

4-نهج البلاغه و مساله حقوق بشر/ غلامرضا جلالي

5-حقوق بشر اسلامي، آرزو يا واقعيت / سيد حسن اسلامي

 

مرکز مديريت حوزه هاي علميه خواهران


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31