با چشم باز(1)

بررسی حاثه هفتم تير

Beheshty1

• يكشنبه ، هفتم تير هزار و سيصد و شصت

دو و نيم بعدازظهر ، سيد محمد حسين بهشتي با يك جيپ آهوي قرمز وارد حياط دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي شد . اين روزها مجبورش كرده بودند سوار اين ماشين شود . دو تا شيشه ضد گلوله هم انداخته بودند به ماشين و دو نفر پاسدار محافظش گذاشته بودند .

تا همين دو ماه پيش ماشين خودش را سوار مي شد ، يك پژوي 504 كه از قبل از انقلاب داشت و عوضش نكرده بود ، زير بار محافظ هم نمي رفت ، مي گفت : اگر مي خواهند ما را ترور كنند ، بگذار بكنند ، چرا چند نفر ديگر را توي خطر بيندازيم ؟

يك شنبه ها عصر ، جلسه شوراي مركزي حزب بود ، شب هم جلسه اي داشتند كه ديگر جلسه حزب نبود . وزرا و نمايندگان مجلس و مسئولين اجرايي در آن جلسه شركت مي كردند ، استاندارها ، رؤساي بانك ها يا هر كس ديگري كه مي توانست در تصميم گيري ها و كارهاي اجرايي كمك كند . جلسه حزب تمام شد . درخشان امضاهاي صورت جلسه را جمع مي كرد . مسئولي مالي بود ، ولي كارهاي ديگري هم مي كرد .

شيباني زود از اتاق در آمد ، رفت سالن سخنراني . بعد از جلسات حزب مي رفتند حياط بغل _ جايي كه معمولاً جوانترهاي حزب ورزش مي كردند _ موكت مي انداختند و نماز مي خواندند . حياط نسبتاً بزرگي بود ،‌ درب بزرگي هم داشت ، يك طرف يك عمارت قديمي سه طبقه بود با اتاق هايي كه يك زمان كلاس درس بود . طرف ديگر ساختمان ، سالن سخنراني بود .

محجوب رفت پيش بهشتي و يك وقت خصوصي خواست . مي خواست درباره مسائل كارگري صحبت كند . بيست دقيقه طول كشيد تا همه رفتند و دور و برشان خلوت شد . بهشتي تقويمش را در آورد ، گفت چهارشنبه صحبت مي كنيم . آستين هايش را بالا زده بود كه براي نماز مغرب وضو بگيرد . بيشتر خودش جلو مي ايستاد ، ‌امام جماعت . گاهي هم آيت الله خامنه اي يا هاشمي رفسنجاني پيش نماز مي شدند .

كمي توقف كرد ، انگار پشيمان شد ، گفت دير مي شود ، بگذاريد سه شنبه ، راه نيفتاده بود كه باز وقت جلسه را تغيير داد . گفت فردا خوب است ، همين فردا صحبت مي كنيم . محجوب تعجب كرد ، نديده بود بهشتي سر تعيين وقت كاري اين قدر اين پا و آن پا كند . كارهايش منظم بود ،‌قرارهايش را خودش تنظيم مي كرد ، منشي و مدير دفتر نداشت ، تقويم جيبش را در مي آورد ، روز و ساعت قرار را مشخص مي كرد و توش يادداشت مي كرد .

از جلسه حزب درآمدند رفتند ساختمان كناري ، وسط حياط يك كاميون پر از ميز و نيمكت بود .

يك ماه نمي شد كه معين فر ، نماينده مجلس گفته بود دفتري كه الان حزب در آن كار مي كند مال حزب نيست و بايد در اختيار آموزش و پرورش باشد .

توليت مسجد سپهسالار كه بعد از شهادت مرتضي مطهري اسمش را گذاشته بود مدرسه عالي شهيد مطهري ، با امامي كاشاني بود . اين ساختمان هم ملك همان مجموعه بود ، امامي كاشاني توي مجلس جواب معين فر را داد . چند روز بعد معين فرد دوباره گفت تنظيم سند اجاره و اجاره بها بايد با نظر دولت و اوقاف انجام بگيرد .

اين بار امامي كاشاني عليه معين فرد به دادستان كل كشور اعلام جرم كرد . نامه اي نوشت و در آن توضيح داد كه :

" اينجا زير نظر دولت يا هيچ نهاد ديگري نيست ، مثل حرم امام رضا يا حرم حضرت معصومه است ، زير نظر ولي امر و ولايت فقيه اداره مي شود . من هم كه مسئول اينجا هستم آن را اجاره داده ام . سال ها است كه اين مدرسه را به دولت اجاره مي دهيم . سال 1327 دو هزار و پانصد تومان در ماه ، سال 1344 شش هزار تومان ، سال 1357 دوازده هزار تومان ، حالا هم از سيزدهم ارديبهشت همين امسال ، بيست و چهار هزار تومان اجاره اش داده ايم به حزب جمهوري اسلامي ."

اولين سؤالي هم كه در مصاحبه مطبوعاتي سيزده خرداد از بهشتي كردند درباره همين دفتر حزب بود . گفت :

" ما از يك نماينده مجلس انتظار نداشتيم كه درباره اين گونه مسائل جنجال راه بيندازد . آقاي امامي كاشاني هم كه جواب داده اند . معترضين مي گويند داخل اين ساختمان چند تا مدرسه جا مي شود و سالن آمفي تئاتر دارد . من خودم قبل از اجاره آمدم اينجا را ديدم ، بيست و سه چهار تا اتاق دارد كه دوازده سيزده تاي آنها براي كلاس درس قابل استفاده است ، ‌يك سالن بزرگتر هم دارد كه وقتي توش صندلي مي چينيم ، صد و بيست سي تا صندلي مي شود .

سن و امكانات آمفي تئاتر ندارد ، اين سالن را درست كرده بودند كه هر وقت براي دو كلاس برنامه مشتركي دارند ، ببرندشان آنجا . آخرين بار هم دانشكده الهيات اينجا بوده ، بعد كه آنها از اينجا رفتند ، جاي جديدشان خالي رها شده بود . داشت ويران مي شد ، اگر آموزش و پرورش مي خواست بايد تقاضا مي داد و اينجا را مي گرفت . حالا ما اجاره اش كرده ايم ، بيست و چهار هزار تومان هم ماهانه مي دهيم كه قيمت عادلانه اي است ."

حياط كم كم شلوغ مي شد ، حالا ديگر بني صدر هم رئيس جمهور نبود . شوراي رياست جمهوري تا انتخابات جديد كارها را اداره مي كرد . طبق قانون اعضاي شوراي رياست جمهوري در فقدان رئيس جمهور اينها بودند :‌ رئيس ديوان عالي كشور ، رئيس مجلس و نخست وزير .

اين شورا دو ماه مسئوليت داشت و بايد در همين مدت هم انتخابات رياست جمهوري را برگزار مي كرد .

مي گفتند بهشتي خودش مي خواهد رئيس جمهور شود ، بهشتي مصاحبه مطبوعاتي داشت ، گفت قصد ندارد نامزد رياست جمهوري شود ، حزب هم كانديداي اختصاصي معرفي نمي كند . با گروه ها و آدم هاي انقلابي و همفكر مي نشينند و يك نفر را مشتركاً معرفي مي كنند .

مي خواستند دوم مرداد انتخابات رياست جمهوري را برگزار كنند ، مي گفتند امام راضي نيست رئيس جمهور روحاني باشد .

كانديداي حزب براي اولين دوره رياست جمهوري ، جلال الدين فارسي بود . بني صدر ايراد مي گرفت كه او ايراني نيست . مي گفتند نسبش افغاني است و طبق قانون اساسي نمي تواند رئيس جمهور شود . روزنامه انقلاب اسلامي هم عليه فارسي مصاحبه مي كرد و مطلب مي نوشت ، كار بالا گرفت و مسئله به امام كشيد .

امام گفت نبايد سر اولين رئيس جمهور اين مملكت شبهه ايراد قانون اساسي باشد ، بهتر است فارسي كنار بكشد . دو هفته مانده به انتخابات ، حزب كانديدايش را از دست داد . توي حزب چند گروه بودند ، چند نفري مي گفتند از بني صدر حمايت كنيم ، بيشترشان مخالف بودند ، بهشتي هم مخالف بود .

بعضي هم مي گفتند اصلا‌ً نامزد معرفي نكنيم ، باز بهشتي مخالف بود ،‌ مي گفت معني ندارد حزب در انتخابات رياست جمهوري نامزد نداشته باشد . بالاخره حسن حبيبي را معرفي كردند ، اما وقت براي تبليغات و معرفي نامزد رياست جمهوري شان نداشتند ، بني صدر رأي آورد .

موكت را پهن كرده بودند كه نماز بخوانند . اعضاي حزب جمع بودند . چند وزير و نمانيده مجلس هم بودند . بهشتي چشم گرداند ، رجايي نبود ، چه قدر سر ماجراي نخست وزير شدن او با بني صدر مشكل داشتند ، چه قدر بني صدر علناً عليه رجايي حرف زده بود و سخنراني كرده بود .

 

• نخست وزيري رجايي ، آغاز اختلاف با بني صدر

رجايي بيست و چهارم اسفند 1358 ،‌ با بيشتر از يك ميليون و دويست هزار رأي در حوزه انتخابيه تهران ، نماينده مجلس شد . بني صدر هم در انتخابات رياست جمهوري بيش از يازده ميليون رأي آورده بود و در سي و يك تير 1359 در مجلس سوگند رياست جمهوري خورد .

روزنامه انقلاب اسلامي كه مؤسس و صاحب امتيازش بني صدر بود ، از قول او اعلام كرد " اول مرداد نخست وزير را به مجلس معرفي مي كند ." اما بني صدر اين كار را نكرد . بلكه نامه اي به امام نوشت و در آن اجازه خواست سيد احمد خميني را به عنوان نخست وزير به مجلس معرفي كند . امام جواب داد ‌: " بنا ندارم اشخاص منسوب به من متصدي اين امور شوند ، احمد خدمتگزار ملت است و در اين مرحله بهتر مي تواند خدمت كند ."

بعد از آن بني صدر ميرسليم را در نظر گرفت ، مير سليم عضو حزب جمهوري اسلامي بود ، حزب براي نخست وزيري چند پيشنهاد داشت . پيشنهاد اولشان جلال الدين فارسي بود ، فارسي عضو حزب بود . پيشنهاد دوم رجايي بود ، رجايي عضو حزب نبود . مي گفتند قبلاً با سازمان مجاهدين خلق همكاري مي كرده و رابطه اش با بازرگان خوب بوده ، مدتي هم وزير آموزش و پرورش بود .

ميرسليم ، غرضي ، عباس پور و كلانتري هم پيشنهادهاي بعدي حزب بودند . بعضي ها مي گفتند چرا حزب در كار رئيس جمهور و مجلس دخالت مي كند ؟ حزب هم يك اعلاميه صادر كرد كه پيشنهادهاي حزب فقط جنبه پيشنهاد يك حزب رسمي است و هيچ برداشت ديگري نبايد از آن كرد .

روزنامه انقلاب اسلامي براي ميرسليم تبليغ مي كرد ، با او مصاحبه كرد و زندگي نامه اش را منتشر كرد . بني صدر هم پنج مرداد نامه اي به مجلس داد و ميرسليم را براي نخست وزيري معرفي كرد . بعد در مصاحبه اش با انقلاب اسلامي گفت : " ملاحظه جو موجود عامل مؤثرتري در اين انتخاب بوده است ." طوري كه نشان بدهد خيلي هم با ميرسليم موافق نيست .

همان روز جلسه مجلس غير علني بود . معلوم شد ميرسليم از مجلس رأي نمي آورد . ششم مرداد بني صدر نامه ديگري به مجلس داد و پيشنهاد را پس گرفت . نمي خواست رسماً كسي را معرفي كند كه از مجلس رأي نياورد . قانون اساسي مي گفت " نخست وزير با پيشنهاد رئيس جمهور و با رأي اعتماد مجلس انتخاب مي شود . "

 

بني صدر با نمايندگان به اين توافق رسيدند يك هيئت هفت نفره درست كنند و بني صدر كسي را به عنوان نخست وزير به مجلس معرفي كند كه در آن هيئت بر سر او توافق شود . قرار شد پنج نفر از اعضاي هيئت به انتخاب مجلس و از نمايندگان باشند ، يك نفر را رئيس جمهور معرفي كند و يك نفر را هم امام معرفي كند و نماينده امام در آن شورا باشد .

بعد از جلسه با مطبوعات مصاحبه كردند ، بني صدر هم به مجلس نامه اي داد و از اين كه پيشنهادش را براي تشكيل هيئت هفت نفره پذيرفته اند ، تشكر كرد . او در آن نامه شرايط مطلوبش را براي كانديداي نخست وزيري اعلام كرد و گفت : " اگر امام نماينده اي معرفي كند ، رئيس جمهور موسوي اردبيلي را به عنوان نماينده معرفي مي كند و الا جلالي ، نماينده نيشابور نماينده او است ." بعد هم اسم چهارده نفر را كه به او پيشنهاد شده بود در نامه آورده بود " بجنوردي ، حسن حبيبي ، خلخالي ، چمران ، رجايي ، عزت الله سحابي ، سلامتيان ، رضا صدر ، غرضي ، غروي ،‌ فارسي ، كلانتري ، ميرسليم و يحيوي ."

هفتم مرداد دفتر امام اطلاعيه اي داد كه امام در اين هيئت نماينده اي نخواهد داشت و اين امور به رئيس جمهور و مجلس مربوط است . در مجلس هم جلسه اي گذاشتند و پنج نفر از نمايندگان را انتخاب كردند : " آيت الله خامنه اي ، باهنر ، پرورش ، امامي كاشاني و محمد يزدي ."

اسم ها را كه به بني صدر دادند با دو نفر اول مخالفت كرد . با اين استدلال كه اينها عضو حزب جمهوري هستند و نظرات حزب را در كارشان دخالت مي دهند . بعد كه نماينده ها توضيح خواستند گفت : " من مشكلي ندارم ،‌ فقط مي ترسم در خارج بگويند حزب در اين جريان دخالت مي كند ."

بين نماينده ها اختلاف افتاد ، بالاخره آيت الله خامنه اي و شهيد باهنر خودشان را كنار كشيدند ، قرار شد مجلس همان سه نماينده را براي ادامه كار معرفي كند . حسن حبيبي وقتي فهميد اسمش در فهرست پيشنهادي نخست وزيري هست ، گفت كه نمي خواهد نخست وزير شود و خواست تا اسمش را از آن فهرست خارج كنند .

بني صدر هم نامه ديگري براي مجلس فرستاد و از مخالفانش گله و شكايت كرد . بني صدر در نامه اشاره كرده بود دو نفري كه بيش از همه به آنها اعتماد دارد ، سلامتيان و نوبري اند و او با اين كه مي داند مجلس به آنها رأي نمي دهد ، اسم سلامتيان را در ليستش آورده است . همچنين خواسته بود براي تشخيص صلاحيت اين آدم ها از كسان ديگري كه در شورا نيستند ، به خصوص از مهدوي كني و دادستان كل كمك بگيرند .

هشتم مرداد بني صدر در جمع زنان شميران سخنراني داشت . بني صدر درباره پيشنهاد نخست وزيري ميرسليم به مجلس گفت : " غير از ميرسليم صحبت از دو نفر ديگر هم بود ، يكي آقاي جلال الدين فارسي كه خود معرفي كنندگان گفتند توانايي نخست وزيري ندارد و يكي آقاي رجايي كه من گفتم ايشان خشك سر هستند ، يعني آنچه را صحيح مي دانند راجع به آن حتي بحث را هم جايز نمي دانند ."

فارسي پيشنهاد اول حزب بود ، بني صدر روشن نكرد واقعاً چه كسي گفته جلال الدين فارسي توانايي نخست وزيري ندارد . بني صدر انگار مي دانست در مجلس رجايي بيشتر از بقيه رأي مي آورد ، چون بيش از بقيه او پرداخت و درباره اش صحبت كرد .

چهارده مرداد هم بهشتي در جمع مردم اصفهان سخنراني داشت ، از نحوه برخورد بني صدر با انتخاب پنج نماينده آن شورا كه مجلس انتخاب كرده بود ، ناراحت بود .

خبرگزاري پارس هم با رجايي مصاحبه كرد . درباره ميرسليم پرسيدند ، گفت : " درباره آقاي ميرسليم ، آقاي رئيس جمهور و حزب با هم به تفاهم رسيده بودند ، ولي مجلس با خطي كه شخصاً خودش دارد ... در مقابل اين انتخاب مقاومت كرد و اين نشان مي دهد كه مجلس به دنبال خط خاص خودش است ."

بعد هم پرسيدند اگر به او پيشنهاد نخست وزيري دهند ، مي پذيرد ؟ گفت : " اگر شرايطي را كه من در انتخاب اعضاي هيئت دولت در نظر گرفته ام بپذيرند ... " درباره كابينه احتماليش پرسيدند ، گفت : "‌من از كابينه مختلط صد در صد به دور هستم ، كابينه بايد به طور يك دست از انقلابين در خط امام باشد ."

پانزده مرداد روزنامه انقلاب اسلامي از قول بني صدر نوشت كه هفتم مرداد جلسه اي با شركت اعضاي سابق شوراي انقلاب در خانه معين فر برگزار شده ، بني صدر گفته بود در آن جلسه چند نفر گفته اند اصلاً بهشتي يا رفسنجاني نخست وزير شوند چون اينها نمي گذارند كس ديگري نخست وزير شود .

چند نفر هم گفته اند به نظر مجلس بهترين گزينه رجايي است . البته بني صدر از كسي اسم نبرده بود . معلوم نكرده بود كه آن چند نفر چه كساني هستند و براي چه اعضاي شوراي انقلاب كه حالا بعد از تصويب قانون اساسي و انتخاب رؤساي قوا ديگر منحل شده بود ، دور هم جمع شده اند .

نامزد نهايي هيئت مشترك رياست جمهوري و مجلس رجايي بود . جلسه مشتركي گذاشتند ، دو طرف حرف هايشان را زدند . بني صدر گزارشي از تخلفات رجايي آماده كرده بود ، از جمله اين كه رجايي در زمان وزارت آموزش و پرورش هر چه توانسته از چريك هاي فدايي خلق و سازمان مجاهدين خلق وارد آموزش و پرورش كرده است . حرف زدند ، معلوم شد گزارش غلط است ، بعضي سوء‌ تفاهم ها حل شد ، بعضي اختلاف ها باقي ماند ، مشكل بني صدر بيشتر با خود رجايي بود نه كارهايي كه مي كرد .

محمد يزدي ، از حاضران آن جلسه بيستم مرداد در مجلس گفت حرف هايي زديم ، من فكر كردم ديگر به بن بست رسيده ايم ، به هر حال نامزد شورايي كه با نظر خود رئيس جمهور براي تعيين نخست وزير تشكيل شده بود ، رجايي بود . پيشنهاد دادم ايشان فرد مورد نظر خودشان را به مجلس معرفي كنند ، يا رأي مي آورد يا نه . بعد ايشان پيشنهاد جديدي كردند كه به نظر ما مسئله را حل مي كرد .

رئيس جمهور گفت : " حالا كه تحقيقات شما به اينجا رسيده است ، شما آن افرادي را كه نه من و نه مجلس نمي توانيم با آنها كار بكنيم و يا استعفا كردند از فهرست كنار بگذاريد و بقيه اين افراد را به مجلس عرضه كنيد ، هر كدام از اين آقاياني كه رأي قابل اعتنايي و رأي قابل توجهي آوردند ، من حاضر هستم كه به مجلس معرفي كنم ."

يزدي در ادامه گفت كه بني صدر فقط روي سه نفر قيد كرد كه حتي اگر رأي قابل اعتنايي هم بياورند فقط با قيد عدم پذيرش مسئوليت كار آنها حاضر است او را به مجلس معرفي كند ، سه نفري كه بني صدر به هيچ وجه مسئوليت نخست وزيريشان را نمي پذيرفت ، فارسي ، خلخالي و غرضي بودند .

بعد در مجلس صحبت كردند ، رأي گيري كردند ، رجايي بيشتر از بقيه رأي آورد . مجلس نظر مشورتيش را به رئيس جمهور داد . هجدهم مرداد رئيس جمهور رسماً رجايي را به عنوان نخست وزير پيشنهادي به مجلس معرفي كرد " با استناد به شور هيئت منتخب و تمايلي كه از سوي آن مجلس محترم اظهار شده است ، آقاي محمد علي رجايي را به عنوان نخست وزير معرفي مي كنم ."

روز بيستم مرداد مجلس با 153 رأي موافق ، 24 مخالف و 19 نفر ممتنع به نخست وزيري رجايي رأي مثبت داد ، ولي اختلاف ها تمام نشد . مشكلات بني صدر با رجايي تازه شروع شده بود . 31 شهريور جنگ شروع شد . بني صدر درباره نحوه اداره جنگ هم با ديگران مشكل داشت . براي خودش نظراتي داشت .

مي گفت بايد عقب نشيني كنيم تا بتوانيم خودمان را سازماندهي كنيم ، زمين بدهيم تا زمان بخريم ، فرمانده هاي جنگ ، مخصوصاً در سپاه مخالف اين نظر بودند ، اختلاف ها بالا گرفت . جنگ كم كم طولاني شد ، بني صدر هم به هر مناسبتي سخنراني و مصاحبه مي كرد و علناً مخالف نخست وزير و رئيس ديوان عالي كشور و مجلس حرف مي زد .

رئيس جمهور سر انتخاب وزرا هم با نخست وزير مشكل داشت ، طبق قانون نخست وزير بايد وزراي پيشنهادي را با تصويب رئيس جمهور براي گرفتن رأي اعتماد به مجلس معرفي مي كرد . بني صدر با اين كه در نامه اي براي رجايي نوشت كه غير از وزراي كشور و دفاع درباره وزراي ديگر نظري ندارد ، تنها چهارده نفر از بيست و يك وزير پيشنهادي نخست وزير را تأييد كرد و رجايي در پانزدهم شهريور 59 توانست فقط همين چهارده نفر را به مجلس معرفي كند.

انتخاب هفت وزير باقيمانده (آموزش و پرورش ، اقتصاد و دارايي ، بازرگاني ، خارجه ، كار و امور اجتماعي ، نفت ، دادگستري و برنامه و بودجه) تا ماهها از اختلافات اصلي بني صدر و رجايي بود .

وزارتخانه ها بدون وزير بودند و بني صدر هم پياپي از عملكرد نخست وزير در اين باره شكايت مي كرد . او حتي با كساني كه رجايي براي سرپرستي و يا معاونت وزارتخانه هاي بدون وزير در نظر داشت ، مخالفت مي كرد و آن را غير قانوني مي دانست . در اين مدت با اين كه رجايي براي وزير امور خارجه بيش از هشت نفر را به بني صدر معرفي كرد ، ولي با عدم توافق رئيس جمهور با آنها ، اين وزارتخانه تا عزل بني صدر كماكان بدون وزير ماند . انتخاب بعضي از شش وزير ديگر حتي تا 20 اسفند 59 طول كشيد .


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31