"آفتاب مطهر"(12)

تنزل از مقام تدریس ، اجتهاد و استادی حکمت به مقام داستان نویسی ، آن هم نه به منزله هنر داستان نویسی و کار ادبی کلاسیک ، بلکه صرفاً برای احساس وظیفه ، اقناع جوانان و کنترل تمایل آنان به قصه خوانی که مبادا به رمان های گمراه کننده گرایش یابند ، نشانگر میزان خلوص نیت شهید مطهری است

Bookroom.ir File 3945

حکیم داستان نویس :

شهید مطهری در موضوعی وارد نمی شد ، مگر این که نوشتن آن کتاب یا مقاله یا سخنرانی در پیرامونش برای جامعه اثر بخش باشد . چنین مردی فقیه ، فیلسوف ، سخنور ، نویسنده و استاد دانشگاه ، با همه این خصوصیات برای نوجوانان کتاب داستان می نویسد . این نشانه کمال خلوص و تعهد ایشان است .

خودش می گوید من دیدم در زمان ما نسل جوان به طور طبیعی میل دارد قصه بخواند ، این گونه مطالب برایشان جاذبه دارد و چنین علاقه ای آنان را به سوی رمان های تخیلی ، کاذب ، مبتذل و شاید مضر می کشاند و از سوی دیگر ما کتاب هایی که حاوی داستان های آموزنده برای نسل جوان باشد ، در دسترس نداریم .

با وجود این که در منابع تاریخی ، فرهنگی و روایی ما در این باره زمینه های زیادی وجود دارد ، ولی کسی پا به میدان ننهاده است ، تا از این سرچشمه های ناب و مطمئن قصه ها و حکایاتی خواندنی استخراج کند .

اگر یک نوجوان از ما می خواست یک کتاب حاوی داستان های مذهبی برایش ارائه دهیم ، نداشتیم . به همین دلیل من تصمیم گرفتم این کتاب " داستان راستان " را به نگارش در آورم. اگر درست دقت کنیم ، اگر کسی در چنین مقام علمی و در موقعیت اجتماعی بسیار عالی ، خود را این چنان تنزل دهد و به این قصه نویسی روی آورد ، چیزی جز احساس مسئولیت او و پاسخگویی به نیازهای جامعه نیست .

آن شهید حتی در انتخاب قصه ها به آسیب های اجتماعی توجه داشته و کوشیده است در منابع روایی تاریخی جستجو کند و هر حکایتی که مناسب با اوضاع کنونی است با یک بازنویسی ادبی و زبانی ساده به نگارش در آورد .

راستی دیگران درباره چنین حرکتی از یک استاد برجسته حوزه و دانشگاه چه قضاوتی می کنند ؟ داستان نویسی شخصیت اجتماعی او را بالا نمی برد ، بلکه در نگاه ظاهر بینان شأن علمیش را کاهش می دهد . (1) اگر او در پی چنین شهرتی بود و می خواست در این مسیرها قرار گیرد ، به چنین کاری دست نمی زد .

تنزل از مقام تدریس ، اجتهاد و استادی حکمت به مقام داستان نویسی ، آن هم نه به منزله هنر داستان نویسی و کار ادبی کلاسیک ، بلکه صرفاً برای احساس وظیفه ، اقناع جوانان و کنترل تمایل آنان به قصه خوانی که مبادا به رمان های گمراه کننده گرایش یابند ، نشانگر میزان خلوص نیت اوست.

شهید مطهری نمی گوید من فیلسوف هستم ، به قله اجتهاد رسیده ام ، مرا به اینها چه کار و به من چه ، بلکه می گوید مردم تشنه هستند ، چرا باید آب شور و تلخ و آلوده بخورند ، بیاییم جرعه هایی از چشمه زلال اسلام را به این تشنگان بنوشانیم ، چرا باید جوانان ما داستان های منحرف کننده و زیان آور مطالعه کنند ؟ او خود وارد میدان شد ، قصه های اسلامی ناب نوشت و در اختیار جوانان گذاشت .

شهید مطهری تنها به این بسنده نکرد که بگوید : آی جوان ! به سوی خلاف نرو ، گناه نکن و مطالب اغوا کننده نخوان ، بلکه خوراک فکری سالم تحویل شان داد و گفت : این را بخوان ، این بهتر و آموزنده است .

این حرکت نمونه ای از اخلاص و تعهد این مرد میدان معرفت و معنویت است . استاد می دید عده ای دست به کار شده اند تا نسل نوجوان و جوان را بر پایه فرهنگ غربی تربیت کنند و بله قربان گوی استکبار و استبداد باشند . بنابراین با وجود اشتغالات فراوان فکری ، اعتقادی ، چنین مجالی را به دست آورد و در این راه قلم زد . نگفت وقت ندارم ، گرفتارم و فرصت ندارم ، این بعد هم فروتنی او را ثابت و هم فداکاری و اخلاصش را تأیید می کند . (2)

پی نوشت:

1. شهید مطهری در مقدمه کتاب داستان راستان می نویسد : در مدتی که مشغول نگارش یا چاپ این داستان ها بودم ، بعضی از دوستان ضمن تحسین و اعتراف به سودمندی این کتاب از این که من کارهای به عقیده آنها مهمتر و لازم تر خود را موقتاً کنار گذاشته و به این کار پرداخته ام ، اظهار تأسف می کردند و ملامتم می نمودندکه چرا چندین تألیف علمی مهم را در رشته های مختلف به یک سو گذاشته ام و به چنین کار ساده ای پرداخته ام . حتی بعضی پیشنهاد کردند که حالا که زحمت این کار را کشیده ای ، پس لااقل به نام خودت منتشر نکن ! من گفتم چرا؟ مگر چه عیبی دارد ؟ گفتند : اثری که به نام تو منتشر می شود لااقل باید در ردیف همان اصول فلسفه باشد ، این کار برای تو کوچک است . گفتم : مقیاس کوچکی و بزرگی چیست ؟ معلوم شد مقیاس بزرگی و کوچکی کار در نظر  این آقایان مشکلی و سادگی آن است و کاری به اهمیت و بزرگی و کوچکی نتیجه کار ندارند . هر کاری که مشکل است بزرگ است و هر کاری که ساده است کوچک می باشد !

اگر این منطق و این طرز تفکر مربوط به یک نفر یا چند نفر می بود من در اینجا از آن نام نمی بردم ، متأسفانه این طرز تفکر که جز یک بیماری اجتماعی و یک انحراف بزرگ از تعالیم عالیه اسلام چیز دیگری نیست ، در اجتماع ما زیاد شیوع پیدا کرده ، چه زبان ها را که این منطق بسته و چه قلم ها را که نشکسته و به گوشه ای نیفکنده است . به همین دلیل است که ما امروز از لحاظ کتب مفید علمی و مخصوصاً کتب دینی و مذهبی سودمند بیش از اندازه فقیریم . هر مدعی فضلی حاضر است ده سال یا بیشتر صرف وقت کند و یک رطب و یابس به هم ببافد و به عنوان یک اثر علمی ، کتابی تألیف کند و با کمال افتخار نام خود را پشت آن کتاب بنویسد ، بدون این که ذره ای به حال اجتماع مفید فایده ای باشد .اما از تألیف این کتاب مفید ، فقط به جرم این که ساده و کسر شأن است خودداری می کند .

نتیجه همین است که آنچه بایسته و لازم است نوشته نمی شود و چیزهایی که زاید و بی مصرف است پشت سر یکدیگر چاپ و تألیف می گرد . عاقبة الامر در جواب آن آقایان گفتم : این پیشنهاد شما مرا متذکر یک بیماری اجتماعی کرد و نه تنها از تصمیم خود صرف نظر نمی کنم ، بلکه در مقدمه کتاب از این پیشنهاد شما به عنوان یک بیماری اجتماعی نام خواهم برد . بعد به این فکر افتادم که حتماً همان طور که عده ای کسر شأن خود می دانند که کتاب های ساده هر چند مفید باشد ، تألیف کنند ، عده ای هم خواهند بود که کسر شأن خود می دانند که دستورها و حکمت هایی که از کتاب های ساده درک می کنند به کار ببندند .

2. سخنرانی در جمع دانشجویان ، معلمان و استادان دانشگاه تربیت معلم قم ، تحت عنوان " مقام شهید مطهری و معلم و وظایف معلمی " ، 11/2/1372


"آفتاب مطهر"(11)


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31