با ظهور انقلاب اسلامي كلماتي متعالي همچون دعا، شهادت، ايثار، امام، امت و حزبالله كه متجلي پيوند عميق انسان و خداست، محتواي اصلي خود را بازيافت و امروز دنبالههاي پيدا و پنهان استعمار در پي آنند كه با گرفتن روح كلمات مقدس و حركتزا، از آنها موجوداتي بيحاصل و بيخاصيت بسازند
|
به گزارش خبرنگار ايثار و شهادت باشگاه خبري فارس «توانا»، هر انقلابي در روند حركتي خود، فرهنگي نو را به جامعه عرضه ميدارد و در راه تغيير و تكامل بخشيدن به ارزشهاي موجود در جامعه مردم را به كوشش وادار ميكند و اساساً اين مسئله، خود يكي از علل و عوامل بروز انقلاب در يك جامعه است و البته هر چه مكتب انقلابساز، غنيتر و پربارتر باشد، اين تحولات عميقتر و با اهميتتر است.
* پيروزي انقلاب و جايگاه ويژه «حزبالله»
با ظهور هر انقلاب، كلمات جديدي در فرهنگ مردم توليد پيدا ميكنند و مجدداً احياء ميشوند و بر عكس، كلمات ديگري از فرهنگ مردم رفته رفته حذف و محو ميشوند. مثلاً كلمه «دعا» كه روزگاري در غير معناي اصلي خود به كار برده ميشد و بيشتر، اعمال افراد زبون و ترسو و تنبل را تداعي ميكرد كه به جاي فعاليت در متن اجتماع، تمامي خواستههاي خود را از خدا طلب ميكردند، اينك محتواي اصلي خود را بازيافته است و نشانگر پيوند عميق انسان و خدا و تجلي نيازهاي عميق انسان در برخورد با خود و جامعه در برابر خداست.
كلمات ديگر نظير «شهادت»، «ايثار»، «امام»، «امت»، «مستضعف»، «مستكبر» كه در دوران بعد از انقلاب معناي صحيح تر و كاربرد افزونتري پيدا كردهاند نيز از جمله كلماتي هستند كه انقلاب با خود آورده است و در فرهنگ مردم مجدداً احياء شده است.
شايد اين نكته راست باشد كه كلمات نيز مانند انسانها دوران حياتي دارند و گاه در طي اين دوران از كمال بيشتري برخوردارند و گاه در شرف نابودي. به هر حال از جمله كلماتي كه در دوران انقلاب و پس از پيروزي انقلاب جاي ويژهاي را در جامعه به خود اختصاص داده و كاربرد بيشتري هم پيدا كرده است كلمه «حزبالله» است كه از سرنوشت ويژهاي نيز برخوردار است.
* استعمار در برابر اسلام در تحريف «نسخ» ناموفق بوده اما در «مسخ» پيشرفت داشته است
اگر در روزگار گذشته دستهاي نامرئي استعمار، كلمات متعالي را از مفهوم و محتواي اصلي تهي ميكرد تا انديشه مردم را مسخ كند، امروز نيز دنبالههاي پيدا و پنهان استعمار در پي آنند كه چنين كنند و با گرفتن روح كلمات مقدس و حركتزا، از آنها موجوداتي بيحاصل و بيخاصيت بسازند و به اصطلاح استعمار در برابر اسلام اگرچه در تحريف «نسخ» ناموفق بوده است اما در «مسخ» پيشرفت داشته است. و اينك زمان آن رسيده است كه نيروهاي آگاه و عالم جامعه با روشن ساختن مفاهيم اصيل اين واژهها و به خصوص مرتبه آنها در جايگاه فكري هر انسان مكتبي و رابطه آنها با ديگر عناصر تشكيل دهنده ايدئولوژي، دستهاي پليد استعمار را براي هميشه قطع كنند.
* شعار وحدتآفرين و تعيينكننده «حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله»
و اما در مورد «حزبالله»، بيش از آنكه يك كلمه باشد بيانگر عاليترين اهداف و ايدهآلهاي مكتب است و به همان اندازه كه اين واژه از عمق و محتوا برخوردار است، از مظلوميتي نيز بهرهمند بوده است. اما قبل از آنكه به سراغ تشريح مفهوم ايدئولوژيك «حزبالله» و مختصات قرآني آن برويم بد نيست مختصري راجع به تاريخچه حضور اين واژه و به خصوص نقش آن در روند انقلاب اسلامي داشته باشيم.
يكي از شعارهايي كه در دوران انقلاب با عنوان شعار اصلي مردم مورد توجه مردم قرار داشت شعار معروف «حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله» بود. اين شعار كه داراي نقشي محوري در حركت مردم بود به روشني نشان دهنده سه مطلب اساسي بود. اول آنكه اين شعار جهت حركت را به وضوح آشكار ميساخت، زيرا «حزبالله» سمت خدايي حركت را مشخص ميكند. دوم آنكه وحدت رهبري در اين شعار به خوبي به چشم ميخورد و البته ما در توصيف قرآني حزبالله نشان خواهيم داد كه حتي اگر عبارت «رهبر فقط روحالله» هم گفته نشود «حزبالله» به تنهايي اين مفهوم را ميرساند و مرتبه سوم آنكه اين شعار هر نوع مشكلاتي از قبيل احزاب و دستجات مختلف را كه با اهداف غير خدايي كار ميكنند نفي مينمايد.
توضيح بيشتر در اين رابطه آنكه در آغاز حركت مردم؛ سازمانها و احزابي كه چند سالي هم در همان مسير حركت خود (كه جدا از حركت كلي جامعه بود) داراي غيبت بودند (عمدتاً از سال 54 تا 56) دوباره بر آن شدند تا در حركت مردم نقش فعالتري را ايفا كنند. بر طبق تعريف كلاسيك، انقلاب بايد حتماً داراي تشكيلات پيشتاز باشد اما انقلاب اسلامي ايران به لحاظ ماهيت منحصر به فرد خود از قوانين عام اين قبيل انقلابها پيروي نميكرد و نتيجتاً فاقد چنين تشكيلات منسجمي بود و يا به عبارت ديگر «مردم» پيشتاز انقلاب بودند.
اين مسئله سبب شد كه اين قبيل گروهها و دستجات با تجربيات تشكيلاتي خود از ته صف مردم، جمعيت را بشكافند و به جلو بخيزند و پيشتازي و در نتيجه قابليت خود را براي هدايت انقلاب اثبات كنند. و همين مسئله گروهگرايي در حين انقلاب در ساير انقلابها اثرات بسيار كند كنندهاي بر روند انقلاب داشته است اما در ايران، مردم با ذكر همين شعار، خيال اين قبيل گروهها را آسوده ساختند و با نفي هر گونه حزب و تشكيلات با اهداف و جهتهاي غيرخدايي، انقلاب را از اين خطر بالقوه مصون ساختند.
* احساس خطر گروههاي مختلف؛ هجوم به «حزبالله»
بهطور خلاصه در دوران انقلاب «حزبالله» نمايشگر تشكل خدايي خلق، وحدت مكتبي مردم حول انسان و رهبري، و حاكي از پيوند اصولي و عميق مردم حول آرمانهاي اصيل مكتب بود. همين محتواي عميق اين شعار بود كه احزاب و جمعيتهاي گوناگون را بر آن داشت تا بعد از پيروزي انقلاب به مسخ اين آرمان متعالي مكتبي بپردازند، زيرا آنچنان كه گفته شد اين شعار نفي كننده هرگونه تشكيلات غير خدايي بود از وحدت آفريني مستحكمي برخوردار است و طبيعي است كه اين مسئله، منافع گروههاي مختلف را روزبهروز در معرض خطر بيشتري قرار ميدهد و بدين ترتيب بود كه امواج تحريف و تكفير آغاز شد و «حزبالله» مورد هجوم قرار گرفت و احزاب و دستجات اين كلمه را مترادف با «چماقدار» و «لمپن» و «لات» و غيره به كار بردند.
اگر چه در اين رابطه اعمال كساني كه عمداً و سهواً خود را حزباللهي خواندند در حالي كه هيچ يك از مشخصات چنين افرادي را نداشتند، خود، زمينهساز اين حركت گروهها شد اما برخورد غيراصولي گروهها و دستجات با اين مسئله و بيرون كشيدن احكام كلي در برخورد با چند نمونه جزيي به هيچ روي قابل كتمان نيست و در واقع آنها با مشاهده اين زمينهها كينه ديرينه خود را نسبت به اين شعار آشكار ساختند.
و در برخورد با حوادث از اين دست، بيشتر از آنكه به تحليل و ريشهيابي قضيه بپردازند و علل و عوامل آن را بر مبناي واقعيتهاي موجود جامعه مورد ارزيابي قرار دهند، طبق سنت هميشگي خود، به بدنام كردن اين و آن پرداخته و در اين ميان «حزبالله» مورد آماج اين حملات قرار گرفت. حالآنكه صورت منطقي و علمي برخورد با چنين مسائلي آن است كه در وهله اول، حقيقت مسئله شناخته شود و سپس به عوامل اجرايي و مقدمات پديدآورنده مسئله و مقايسه آن با حقيقت مزبور نشست، فيالمثل با اعمال و رفتار كساني نظير ضياءالحق كه ادعاي اسلامي بودن هم دارند نميتوان به سراغ ارزيابي اسلام رفت تا با ديدن رفتار وي در مورد اسلام، حكم كلي صادر كرد كه «اسلام اين است».
برخورد گروههاي مختلف با مسئله چماقداري و انتساب آن به «حزبالله» بدون تفكيك حقيقت آن از شكل طرح فعلي آن در جامعه (كه آن هم عمدتاً توسط همين گروهها به ديگران تلقين شده است) برخورداري از موضع فرصتطلبي بوده است. در اين نوع نگرشها، كه تنها پيرامون همين مسئله هم نيست و تقريباً جزء روشهاي عام اين جماعات است، بيشتر از آنكه به حقيقت ماجرا توجه شده و سهم هر يك از جريانات در پديد آمدن و دامن زدن به پديده مورد نظر مشخص شود.
سعي بر آن است كه با مسئله، برخورد شكلي و شعاري شود حتي اگر آرمانيترين و ايدهآلترين ارزشهاي بشري نيز در اين راه قرباني شوند، احزاب و دستجاتي كه به لحاظ اعمال خود در طيف پيروان حزب شيطان قرار ميگيرند آنقدر به كسب قدرت سياسي علاقهمند هستند كه حتي حاضر نيستند برنامهها و شعارهايشان تحت نام ديگري انجام گيرد و اين ناشي از خودمحوري و خود بزرگبيني آنهاست كه دقيقاً خصلتي شيطاني است.
* مترادف قراردادن چماقداري با حزبالله فرق انسانيت را ميشكافد
آنها اگر هم بدانند كه «حزبالله» نمونه جامعهاي است كه در آن حاكميت ارزشهاي خدايي، هر نوع ظلم، زور، استثمار، استعمار و استحمار از بين ميرود و امتي است كه براساس برابري انسانها در جهت كمال و تعالي سير ميكند و الگويي براي رهايي بشريت از چنگال عوامل بازدارنده انسان از قبيل جهل و فقر و ترس است باز هم از نيرنگهاي شيطاني براي بدنام كردن آن و لوث كردن جوهره حقيقي آن دست برنخواهند داشت چرا كه در غير اين صورت «خود» محو ميشوند و پر واضح است كه بر اساس چنين بينشي اگر چيزي براي آنها و به نفع آنها و به اسم آنها نيست بهتر است براي هيچ كس نباشد.
و چنين است كه عاليترين اهداف انسانيت نيز از حمله و هجوم محفوظ نميماند و اين است كه بايد گفت اگرچه، چماقداري از زشتترين و منفورترين پديدههايي است كه ممكن است در يك جامعه رخ دهد اما زشتتر و غيرانسانيتر از آن بهانه سازي از چنين مسئلهاي براي تحريف مقدسترين شعارها و ايدهآلهاي انسانيت است و آنها كه «چماقداري» را با «حزبالله» مترادف ميكنند در واقع برآنند كه با چنين «چماقي» فرق انسانيت و آرمانهاي بشري را بشكافند.
* برخي گروههاي سياسي به دنبال عدم تكرار شعارهايي با مفاهيم اسلامي هستند
ضديت برخي گروههاي سياسي با مفاهيم اسلامي و منجمله «حزبالله» چنان است كه آنها در مواقع درگيري بين خودشان هم كه بنا بر «ضرورت هاي خاص!» نياز به، چماقكشي پيدا ميكنند از اين شعارها استفاده ميكنند تا ضمن بيرون كردن حريف (يا بهتر است بگوييم رقيب) چنان جوي در جامعه ايجاد كنند كه مردم را از تكرار چنين شعارهايي منصرف نمايند.
نمونه اين قبيل در اعمال مجامعي كه با اهداف مقطعي برخي گروهها جور درنميآمده (از جمله راهپيمايي چندي پيش يكي از گروهكهاي «سياسي») ديده شده است و به هر حال نقشه آن است كه فرهنگ اسلامي در جامعه شكل نگيرد و چنان محيطي ساخته شود كه كسي جرأت نكند از چنين مفاهيمي استفاده كند و اين قبيل كلمات در رديف دشنامها قرار گيرد.
هرچند جوسازيهاي اين دستجات سبب شد تا مدتي اين شعار اساسي مكتب با طنين ضعيفتري شنيده شود اما اينك كه نيرنگهاي اين جماعات برملا شده و بازار حزب بازي و گروه سازي در جامعه داغ شده است.
* محتواي شعار «حزبالله» را هرچه بيشتر روشن سازيم
مردم با آگاهي هرچه تمامتر دوباره به سراغ همين شعائر شتافتهاند و اينك «حزبالله» رساترين صدايي است كه در سرتاسر ايران به گوش ميرسد و بر ماست كه اين بار، محتواي اين شعار را هرچه بيشتر روشن سازيم تا علاوه بر آنكه از مسخ و تحريف اين شعار جلوگيري شود مسير و سمت حركت جامعه نيز به خوبي تبيين شده و از هر نوع انحراف نيز در حركت به سوي اين مقصد ممانعت شود. بر مبناي همين ضرورت، اينك مروري اجمالي بر مفهوم مكتبي «حزبالله» ميكنيم بدان اميد كه كساني كه خود را در زمره «حزبالله» ميدانند با عمل به اين خصوصيات، پايبندي خود را بدين صفات و خصال هر چه بيشتر نشان دهند.
* مقدمه قرار گرفتن در حزب شيطان، تسليم شدن به او و فراموشي خداست
در تلقي قرآن هر انساني ناگزير يا در زمره حزب شيطان است يا حزب خدا، يعني آنچه مجموعه ارزشها و خصلتها و ويژگيهاي هر انساني مشخصكننده موقعيت او در رابطه با اين دو موضوع است، و هر كسي چه بخواهد و چه نخواهد تابعي از حزب شيطان يا حزب خدا ميباشد.
به عبارت ديگر در وهله اول، جهتگيري هر فرد يا جمعي، مشخصكننده قرار گرفتنش در مسيري است كه نهايتاً او را به سمت آرمانهاي حزبالله يا پليديهاي حزب شيطان ميكشاند. خداوند در قرآن كريم و آيه 19 سوره مجادله ميفرمايد «استَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشيْطنُ فَأَنساتُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولَئك حِزْب الشيْطنِ أَلا إِنَّ حِزْب الشيْطنِ هُمُ الخَْسِرُونَ؛ كساني كه شيطان بر آنها چيرگي پيدا كرده است و به دنبال آن ياد خدا را فراموش كردهاند، آنان حزب شيطان هستند و به هوش باشيد كه همانا حزب شيطان از زيانكارانند».
آن چنان كه ديده ميشود مقدمه قرار گرفتن در حزب شيطان، تسليم شدن به او و فراموشي خداوند است آنها كه هر شب و هر روز اسير دست شيطان نفس، شيطان مقام، شيطان شهرت و شيطان قدرت هستند هرگز نميتوانند در حزب خدا قرار گيرند و به سرنوشت مردم بينديشند هرچند كه ادعاهايي خلاف اين داشته باشند. آنها حزب شيطان هستند و اين چنين شياطيني هستند كه انسانها را به آنجا ميكشانند كه خود را فراموش كنند و بالنتيجه خداي نيز از يادشان برود و دچار زيان كاري شوند.
يكي از خصوصيات برخي از احزاب و جمعيتها در روزگار حاضر آن است كه براي افزودن استحكام تشكيلاتي، فرد را وادار ميكنند تا در گروه يا سازمان حل شود و شخصيت وي را از او گرفته و شخصيت متناسب با سازمان به او ميدهند. به عبارت ديگر شخصيت فرد در حزب يا سازمان حل ميشود و توسط حزب يا گروه «الينه» ميشود يعني از خود بيگانه ميشود و «خويشتن خدايي» خود را فراموش ميكند و روشن است كه خود فراموشي، مقدمهاي است براي فراموش كردن «ذكر خدا» با معناي عميقي كه راجع به آن بحثهاي فراواني شده است.
نمونههاي عيني اين مسئله را در روزگار حاضر به روشني ميتوان مشاهده نمود و به هر حال اين قبيل تشكيلات كه در رابطه با وجود انسانها، برخوردي ماشيني و مكانيكي دارند در نهايت آنان را به سمت قرار گرفتن در حزب شيطان و زيانكاري جبرانناپذير قرار ميدهند، و اين در حالي است كه انساني كه بخواهد به سوي آرمانهاي حزبالله حركت كند هيچ گاه دچار چنين خسراني نميشود و اساساً حزبالله به رستگاري و فلاح نوع بشر ميانديشد و مفهومي فراتر از معاني كلاسيك حزب را شامل ميشود.
انسان معتقد به حزبالله دائماً در مسير رشد و تعالي و تكامل بخشيدن به ارزشهاي وجودي خود و رهاسازي انسانها از چنگال شرك و بندگي شيطان حركت ميكند و حزبالله سنگر فلاح و رستگاري بشريت و خدا گونگي انسان است و الگو و نمونهاي است از جامعه ايدهآل كه از ديرباز مورد توجه انسانهاي متعهد و مسئول بود است. در آيه 56 از سوره مائده آمده است «وَ مَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا فَإِنَّ حِزْب اللَّهِ هُمُ الْغَلِبُونَ؛ آنان كه ولايت خدا و رسول خدا را پذيرفتهاند و ايمان آوردهاند پس (بدانند كه) حزب خدا غلبه پيدا ميكند».
* يكي از نتايج پذيرش ولايت خدا و رسول او، آراسته شدن به اخلاق خدايي است
در اينجا يكي از ويژگيهاي اساسي حزبالله كه موجب پيروزي و غلبه آن بر حزب شيطان نيز ميشود ولايت خدا و رسول ذكر شده است و يكي از نتايج پذيرش ولايت خدا و رسول او، آراسته شدن به اخلاق خدايي و دارا بودن رسالت رسول است. زيرا آنچه كه رسول خدا را از ديگر مردم متمايز ميسازد ارزشهاي خدايي است كه در او عينيت يافته و شكل گرفته است و قبول ولايت رسول نيز همراهي و همگامي با اين خصايل و نيكوييهاي انساني است يعني كسي كه رسول را ولي خود ميداند بايستي خود را بر مبناي چنين الگويي بسازد و دائماً در حال تحول به سمت اين مجموعه ارزشها باشد آنچنانكه در جاي ديگري از رسول خدا عنوان «اسوه حسنه» نامبرده شده است.
پس آن كس كه ميخواهد در «حزبالله» قرار گيرد و به سوي فلاح و رستگاري حركت كرده و بر حزب شيطان غلبه پيدا كند، بايستي كه به لحاظ فردي و اجتماعي ولايت خدا و رسول را پذيرفته باشد به طور مستمر در جهت تصحيح فردي خود و جامعه خود به سمت تكامل و تعالي آن چنان كه قرآن ترسيم ميكند، كوشش و مجاهده نمايد.
از ديگر ويژگيهاي حزبالله علاوه بر ايمان به خدا و روز بازپسين، معيارهاي دوستي و دشمني با ديگران است در آيه 22 سوره مجادله آمده است «نيابي گروهي را كه به خدا و روز رستاخيز ايمان بياورند و با كساني كه با خدا و رسولش دشمني ميورزند دوستي كنند حتي اگر آنان پدران، مادران، برادران يا خويشاوندان باشند. آنان كساني هستند كه ايمان در روح و قلبهايشان نقش بسته است و خداياري شان كرد با روحي از خود و در بهشت جاودان كه در آن نهرهايي روان است در آوردشان. خدا از آنان خشنود و آنان از خدا خشنودند آنها «حزبالله» هستند و همانا حزب خدا رستگارانند».
* حزبالله به دنبال پيروزيهاي زودگذر ظاهري نميگردد
آن چنان كه قبلاً نيز گفته شده «حزبالله» ولايت خدا و رسول را پذيرفته است و پذيرش اين ولايت مستلزم آن است كه در جميع جهات فردي و اجتماعي، معيارها و موازين خدا و رسول حفظ شود. و دوستي با دوستان خدا و رسول، و دشمني با دشمنان آنها نيز يكي از نتايج حتمي اين ولايت است. بسيار ديده شده است كه گروهها و احزابي عليرغم ايدئولوژي متفاوت به استراتژي واحدي رسيدهاند و ضرورتاً با يكديگر وحدت استراتژيك پيدا كردهاند و به عبارت ديگر با يكديگر دوستي مقطعي پيدا كردهاند و حال آنكه ممكن است يكي دوست خدا و ديگري دشمن خدا باشد.
علت بروز اين مسئله برداشت غلط از ايدئولوژي و نفوذ ويژگيهاي حزب شيطان در اين گروهها است زيرا حزبالله به لحاظ ايمان به خدا و روز رستاخيز كه منجر به پذيرش ولايت خدا و رسول ميشود هرگز از معيارهاي اساسي مكتب عدول نكرده و به دنبال پيروزيهاي زودگذر ظاهري نميگردد و اين خود سرچشمه هدايت و رستگاري و فلاح حزبالله است و بدينگونه است كه حزبالله تبلور آرمانهاي متعالي انسانها در ساختن جامعهاي ايدهآل كه فلاح و رستگاري نوع انسان را به دنبال دارد، است و سرانجام نابودي حزب شيطان را به ارمغان ميآورد.
* وجود سازماندهي از ويژگيهاي بارز حركت مكتبي و هدفدار است
در پايان مختصري پيرامون شبههاي كه در ذهن عدهاي خطور كرده است توضيح ميدهيم و آن اينكه برخي گمان ميكنند انجام هر عملي مبتني بر تشكيلات و سازماندهي، خود گامي در جهت جداشدن، در مسير رسيدن به حزبالله است. تا آنجا كه هر عملي كه مبتني بر نظم و تربيت و سازماندهي نبوده به اصطلاح هردمبيل صورت پذيرد به صورت يك عمل «حزباللهي» توجيه ميشود و حال آن كه وجود سازماندهي و نظم و ترتيب از ويژگيهاي بارز حركت مكتبي و هدفدار است و اين نكته را به خصوص در زندگاني نوراني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بهخوبي ميتوان مشاهده كرد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) در هر جنگي كه رخ ميداد ابتدا به مسئله سازماندهي و تشكل افراد و تقسيم وظايف ميپرداختند تا از اين طريق بر ميزان بازدهي و وقت كار افزوده شده و از اتلاف بيهوده انرژي و نتيجتاً خستگي افراد جلوگيري شود و به هر حال ويژگيها و مزاياي يك حركت سازمانيافته و تشكيلاتي روشنتر از آن است كه نياز به توضيح زيادتري داشته باشد.
عت بروز اين شبهه آن است كه اكثر احزاب در معناي كلاسيك حزب از نوعي سازماندهي و تشكيلات خشك و قالبي برخوردارند و به شخص هوادار، امكان تفكر و انديشيدن و عمل كردن در مسيري جداي از آموزشهاي حزب را نميدهند و اين مسئله، شخص را به دنبال اجتنابناپذير حزب، به اين سو و آن سو ميكشاند و شخص در دستگاه حزب، حكم مهرهاي را پيدا ميكند و اگر چه اين مسئله از رشد و بالندگي اشخاص ميكاهد اما در مجموع بر ميزان پيروزي سطحي و ظاهري اين گروهها ميافزايد اما علت حدوث اين امر در نفس مسئله تشكيلات نبوده و صرفاً تابعي از نوع تشكيلات ميباشد و سازماندهي و نظم به خودي خود موجب اين امر نشده و اين چگونگي آن است كه ممكن است منجر به چنين مسائلي شود. از سوي ديگر ضعف آموزشهاي مكتبي يا نشناختن معيارهاي اساسي مكتب در اين رابطه، منجر به چنين مشكلي ميشود و اگر در امر سازماندهي، مسئله مكتب به عنوان محور قرار گيرد، امكان بروز چنين حالتهايي به حداقل خواهد رسيد.
و به هر حال بايستي به اين نكته توجه داشت كه كاري كه مبتني بر نظم و ترتيب و تشكيلات و تقسيم مسئوليتها نباشد، خيلي زود افراد را به سستي و خستگي ميكشاند و هرچند چنان تشكيلاتي به راكد ساختن انديشه افراد ميانجامد اما بيتشكيلاتي نيز داراي زيانهاي كمتري نيست و بر نيروهاي مؤمن و متعهد است كه با تكيه بر بنيادهاي مكتبي هر چه سريعتر به سازماندهي نيروهاي خود پرداخته و ضمن استفاده از تجربيات تشكيلاتي ديگر گروهها نواقص چنان تشكلهايي را با تكيه محوري در اسلام و ضوابط مكتبي در درون تشكيلات به حداقل رسانند.
نكته ديگر آنكه تشكيل گروه و حزب با مسئله حزبالله، حزبي كه بايد الگوي ديگر اجتماعات بشري شود، يك آرمان و ايدهآل است كه بايد در يك حركت مستمر مكتبي انجام پذيرد، به اميد آنكه شايستگي آن را داشته باشيم كه در «حزبالله» قرارگيريم.
والسلام
«حزبالله تشكل خدايي خلق»
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4
به گزارش خبرنگار ايثار و شهادت باشگاه خبري فارس «توانا»، هر انقلابي در روند حركتي خود، فرهنگي نو را به جامعه عرضه ميدارد و در راه تغيير و تكامل بخشيدن به ارزشهاي موجود در جامعه مردم را به كوشش وادار ميكند و اساساً اين مسئله، خود يكي از علل و عوامل بروز انقلاب در يك جامعه است و البته هر چه مكتب انقلابساز، غنيتر و پربارتر باشد، اين تحولات عميقتر و با اهميتتر است.
* پيروزي انقلاب و جايگاه ويژه «حزبالله»
با ظهور هر انقلاب، كلمات جديدي در فرهنگ مردم توليد پيدا ميكنند و مجدداً احياء ميشوند و بر عكس، كلمات ديگري از فرهنگ مردم رفته رفته حذف و محو ميشوند. مثلاً كلمه «دعا» كه روزگاري در غير معناي اصلي خود به كار برده ميشد و بيشتر، اعمال افراد زبون و ترسو و تنبل را تداعي ميكرد كه به جاي فعاليت در متن اجتماع، تمامي خواستههاي خود را از خدا طلب ميكردند، اينك محتواي اصلي خود را بازيافته است و نشانگر پيوند عميق انسان و خدا و تجلي نيازهاي عميق انسان در برخورد با خود و جامعه در برابر خداست.
كلمات ديگر نظير «شهادت»، «ايثار»، «امام»، «امت»، «مستضعف»، «مستكبر» كه در دوران بعد از انقلاب معناي صحيح تر و كاربرد افزونتري پيدا كردهاند نيز از جمله كلماتي هستند كه انقلاب با خود آورده است و در فرهنگ مردم مجدداً احياء شده است.
شايد اين نكته راست باشد كه كلمات نيز مانند انسانها دوران حياتي دارند و گاه در طي اين دوران از كمال بيشتري برخوردارند و گاه در شرف نابودي. به هر حال از جمله كلماتي كه در دوران انقلاب و پس از پيروزي انقلاب جاي ويژهاي را در جامعه به خود اختصاص داده و كاربرد بيشتري هم پيدا كرده است كلمه «حزبالله» است كه از سرنوشت ويژهاي نيز برخوردار است.
* استعمار در برابر اسلام در تحريف «نسخ» ناموفق بوده اما در «مسخ» پيشرفت داشته است
اگر در روزگار گذشته دستهاي نامرئي استعمار، كلمات متعالي را از مفهوم و محتواي اصلي تهي ميكرد تا انديشه مردم را مسخ كند، امروز نيز دنبالههاي پيدا و پنهان استعمار در پي آنند كه چنين كنند و با گرفتن روح كلمات مقدس و حركتزا، از آنها موجوداتي بيحاصل و بيخاصيت بسازند و به اصطلاح استعمار در برابر اسلام اگرچه در تحريف «نسخ» ناموفق بوده است اما در «مسخ» پيشرفت داشته است. و اينك زمان آن رسيده است كه نيروهاي آگاه و عالم جامعه با روشن ساختن مفاهيم اصيل اين واژهها و به خصوص مرتبه آنها در جايگاه فكري هر انسان مكتبي و رابطه آنها با ديگر عناصر تشكيل دهنده ايدئولوژي، دستهاي پليد استعمار را براي هميشه قطع كنند.
* شعار وحدتآفرين و تعيينكننده «حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله»
و اما در مورد «حزبالله»، بيش از آنكه يك كلمه باشد بيانگر عاليترين اهداف و ايدهآلهاي مكتب است و به همان اندازه كه اين واژه از عمق و محتوا برخوردار است، از مظلوميتي نيز بهرهمند بوده است. اما قبل از آنكه به سراغ تشريح مفهوم ايدئولوژيك «حزبالله» و مختصات قرآني آن برويم بد نيست مختصري راجع به تاريخچه حضور اين واژه و به خصوص نقش آن در روند انقلاب اسلامي داشته باشيم.
يكي از شعارهايي كه در دوران انقلاب با عنوان شعار اصلي مردم مورد توجه مردم قرار داشت شعار معروف «حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله» بود. اين شعار كه داراي نقشي محوري در حركت مردم بود به روشني نشان دهنده سه مطلب اساسي بود. اول آنكه اين شعار جهت حركت را به وضوح آشكار ميساخت، زيرا «حزبالله» سمت خدايي حركت را مشخص ميكند. دوم آنكه وحدت رهبري در اين شعار به خوبي به چشم ميخورد و البته ما در توصيف قرآني حزبالله نشان خواهيم داد كه حتي اگر عبارت «رهبر فقط روحالله» هم گفته نشود «حزبالله» به تنهايي اين مفهوم را ميرساند و مرتبه سوم آنكه اين شعار هر نوع مشكلاتي از قبيل احزاب و دستجات مختلف را كه با اهداف غير خدايي كار ميكنند نفي مينمايد.
توضيح بيشتر در اين رابطه آنكه در آغاز حركت مردم؛ سازمانها و احزابي كه چند سالي هم در همان مسير حركت خود (كه جدا از حركت كلي جامعه بود) داراي غيبت بودند (عمدتاً از سال 54 تا 56) دوباره بر آن شدند تا در حركت مردم نقش فعالتري را ايفا كنند. بر طبق تعريف كلاسيك، انقلاب بايد حتماً داراي تشكيلات پيشتاز باشد اما انقلاب اسلامي ايران به لحاظ ماهيت منحصر به فرد خود از قوانين عام اين قبيل انقلابها پيروي نميكرد و نتيجتاً فاقد چنين تشكيلات منسجمي بود و يا به عبارت ديگر «مردم» پيشتاز انقلاب بودند.
اين مسئله سبب شد كه اين قبيل گروهها و دستجات با تجربيات تشكيلاتي خود از ته صف مردم، جمعيت را بشكافند و به جلو بخيزند و پيشتازي و در نتيجه قابليت خود را براي هدايت انقلاب اثبات كنند. و همين مسئله گروهگرايي در حين انقلاب در ساير انقلابها اثرات بسيار كند كنندهاي بر روند انقلاب داشته است اما در ايران، مردم با ذكر همين شعار، خيال اين قبيل گروهها را آسوده ساختند و با نفي هر گونه حزب و تشكيلات با اهداف و جهتهاي غيرخدايي، انقلاب را از اين خطر بالقوه مصون ساختند.
* احساس خطر گروههاي مختلف؛ هجوم به «حزبالله»
بهطور خلاصه در دوران انقلاب «حزبالله» نمايشگر تشكل خدايي خلق، وحدت مكتبي مردم حول انسان و رهبري، و حاكي از پيوند اصولي و عميق مردم حول آرمانهاي اصيل مكتب بود. همين محتواي عميق اين شعار بود كه احزاب و جمعيتهاي گوناگون را بر آن داشت تا بعد از پيروزي انقلاب به مسخ اين آرمان متعالي مكتبي بپردازند، زيرا آنچنان كه گفته شد اين شعار نفي كننده هرگونه تشكيلات غير خدايي بود از وحدت آفريني مستحكمي برخوردار است و طبيعي است كه اين مسئله، منافع گروههاي مختلف را روزبهروز در معرض خطر بيشتري قرار ميدهد و بدين ترتيب بود كه امواج تحريف و تكفير آغاز شد و «حزبالله» مورد هجوم قرار گرفت و احزاب و دستجات اين كلمه را مترادف با «چماقدار» و «لمپن» و «لات» و غيره به كار بردند.
اگر چه در اين رابطه اعمال كساني كه عمداً و سهواً خود را حزباللهي خواندند در حالي كه هيچ يك از مشخصات چنين افرادي را نداشتند، خود، زمينهساز اين حركت گروهها شد اما برخورد غيراصولي گروهها و دستجات با اين مسئله و بيرون كشيدن احكام كلي در برخورد با چند نمونه جزيي به هيچ روي قابل كتمان نيست و در واقع آنها با مشاهده اين زمينهها كينه ديرينه خود را نسبت به اين شعار آشكار ساختند.
و در برخورد با حوادث از اين دست، بيشتر از آنكه به تحليل و ريشهيابي قضيه بپردازند و علل و عوامل آن را بر مبناي واقعيتهاي موجود جامعه مورد ارزيابي قرار دهند، طبق سنت هميشگي خود، به بدنام كردن اين و آن پرداخته و در اين ميان «حزبالله» مورد آماج اين حملات قرار گرفت. حالآنكه صورت منطقي و علمي برخورد با چنين مسائلي آن است كه در وهله اول، حقيقت مسئله شناخته شود و سپس به عوامل اجرايي و مقدمات پديدآورنده مسئله و مقايسه آن با حقيقت مزبور نشست، فيالمثل با اعمال و رفتار كساني نظير ضياءالحق كه ادعاي اسلامي بودن هم دارند نميتوان به سراغ ارزيابي اسلام رفت تا با ديدن رفتار وي در مورد اسلام، حكم كلي صادر كرد كه «اسلام اين است».
برخورد گروههاي مختلف با مسئله چماقداري و انتساب آن به «حزبالله» بدون تفكيك حقيقت آن از شكل طرح فعلي آن در جامعه (كه آن هم عمدتاً توسط همين گروهها به ديگران تلقين شده است) برخورداري از موضع فرصتطلبي بوده است. در اين نوع نگرشها، كه تنها پيرامون همين مسئله هم نيست و تقريباً جزء روشهاي عام اين جماعات است، بيشتر از آنكه به حقيقت ماجرا توجه شده و سهم هر يك از جريانات در پديد آمدن و دامن زدن به پديده مورد نظر مشخص شود.
سعي بر آن است كه با مسئله، برخورد شكلي و شعاري شود حتي اگر آرمانيترين و ايدهآلترين ارزشهاي بشري نيز در اين راه قرباني شوند، احزاب و دستجاتي كه به لحاظ اعمال خود در طيف پيروان حزب شيطان قرار ميگيرند آنقدر به كسب قدرت سياسي علاقهمند هستند كه حتي حاضر نيستند برنامهها و شعارهايشان تحت نام ديگري انجام گيرد و اين ناشي از خودمحوري و خود بزرگبيني آنهاست كه دقيقاً خصلتي شيطاني است.
* مترادف قراردادن چماقداري با حزبالله فرق انسانيت را ميشكافد
آنها اگر هم بدانند كه «حزبالله» نمونه جامعهاي است كه در آن حاكميت ارزشهاي خدايي، هر نوع ظلم، زور، استثمار، استعمار و استحمار از بين ميرود و امتي است كه براساس برابري انسانها در جهت كمال و تعالي سير ميكند و الگويي براي رهايي بشريت از چنگال عوامل بازدارنده انسان از قبيل جهل و فقر و ترس است باز هم از نيرنگهاي شيطاني براي بدنام كردن آن و لوث كردن جوهره حقيقي آن دست برنخواهند داشت چرا كه در غير اين صورت «خود» محو ميشوند و پر واضح است كه بر اساس چنين بينشي اگر چيزي براي آنها و به نفع آنها و به اسم آنها نيست بهتر است براي هيچ كس نباشد.
و چنين است كه عاليترين اهداف انسانيت نيز از حمله و هجوم محفوظ نميماند و اين است كه بايد گفت اگرچه، چماقداري از زشتترين و منفورترين پديدههايي است كه ممكن است در يك جامعه رخ دهد اما زشتتر و غيرانسانيتر از آن بهانه سازي از چنين مسئلهاي براي تحريف مقدسترين شعارها و ايدهآلهاي انسانيت است و آنها كه «چماقداري» را با «حزبالله» مترادف ميكنند در واقع برآنند كه با چنين «چماقي» فرق انسانيت و آرمانهاي بشري را بشكافند.
* برخي گروههاي سياسي به دنبال عدم تكرار شعارهايي با مفاهيم اسلامي هستند
ضديت برخي گروههاي سياسي با مفاهيم اسلامي و منجمله «حزبالله» چنان است كه آنها در مواقع درگيري بين خودشان هم كه بنا بر «ضرورت هاي خاص!» نياز به، چماقكشي پيدا ميكنند از اين شعارها استفاده ميكنند تا ضمن بيرون كردن حريف (يا بهتر است بگوييم رقيب) چنان جوي در جامعه ايجاد كنند كه مردم را از تكرار چنين شعارهايي منصرف نمايند.
نمونه اين قبيل در اعمال مجامعي كه با اهداف مقطعي برخي گروهها جور درنميآمده (از جمله راهپيمايي چندي پيش يكي از گروهكهاي «سياسي») ديده شده است و به هر حال نقشه آن است كه فرهنگ اسلامي در جامعه شكل نگيرد و چنان محيطي ساخته شود كه كسي جرأت نكند از چنين مفاهيمي استفاده كند و اين قبيل كلمات در رديف دشنامها قرار گيرد.
هرچند جوسازيهاي اين دستجات سبب شد تا مدتي اين شعار اساسي مكتب با طنين ضعيفتري شنيده شود اما اينك كه نيرنگهاي اين جماعات برملا شده و بازار حزب بازي و گروه سازي در جامعه داغ شده است.
* محتواي شعار «حزبالله» را هرچه بيشتر روشن سازيم
مردم با آگاهي هرچه تمامتر دوباره به سراغ همين شعائر شتافتهاند و اينك «حزبالله» رساترين صدايي است كه در سرتاسر ايران به گوش ميرسد و بر ماست كه اين بار، محتواي اين شعار را هرچه بيشتر روشن سازيم تا علاوه بر آنكه از مسخ و تحريف اين شعار جلوگيري شود مسير و سمت حركت جامعه نيز به خوبي تبيين شده و از هر نوع انحراف نيز در حركت به سوي اين مقصد ممانعت شود. بر مبناي همين ضرورت، اينك مروري اجمالي بر مفهوم مكتبي «حزبالله» ميكنيم بدان اميد كه كساني كه خود را در زمره «حزبالله» ميدانند با عمل به اين خصوصيات، پايبندي خود را بدين صفات و خصال هر چه بيشتر نشان دهند.
* مقدمه قرار گرفتن در حزب شيطان، تسليم شدن به او و فراموشي خداست
در تلقي قرآن هر انساني ناگزير يا در زمره حزب شيطان است يا حزب خدا، يعني آنچه مجموعه ارزشها و خصلتها و ويژگيهاي هر انساني مشخصكننده موقعيت او در رابطه با اين دو موضوع است، و هر كسي چه بخواهد و چه نخواهد تابعي از حزب شيطان يا حزب خدا ميباشد.
به عبارت ديگر در وهله اول، جهتگيري هر فرد يا جمعي، مشخصكننده قرار گرفتنش در مسيري است كه نهايتاً او را به سمت آرمانهاي حزبالله يا پليديهاي حزب شيطان ميكشاند. خداوند در قرآن كريم و آيه 19 سوره مجادله ميفرمايد «استَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشيْطنُ فَأَنساتُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولَئك حِزْب الشيْطنِ أَلا إِنَّ حِزْب الشيْطنِ هُمُ الخَْسِرُونَ؛ كساني كه شيطان بر آنها چيرگي پيدا كرده است و به دنبال آن ياد خدا را فراموش كردهاند، آنان حزب شيطان هستند و به هوش باشيد كه همانا حزب شيطان از زيانكارانند».
آن چنان كه ديده ميشود مقدمه قرار گرفتن در حزب شيطان، تسليم شدن به او و فراموشي خداوند است آنها كه هر شب و هر روز اسير دست شيطان نفس، شيطان مقام، شيطان شهرت و شيطان قدرت هستند هرگز نميتوانند در حزب خدا قرار گيرند و به سرنوشت مردم بينديشند هرچند كه ادعاهايي خلاف اين داشته باشند. آنها حزب شيطان هستند و اين چنين شياطيني هستند كه انسانها را به آنجا ميكشانند كه خود را فراموش كنند و بالنتيجه خداي نيز از يادشان برود و دچار زيان كاري شوند.
يكي از خصوصيات برخي از احزاب و جمعيتها در روزگار حاضر آن است كه براي افزودن استحكام تشكيلاتي، فرد را وادار ميكنند تا در گروه يا سازمان حل شود و شخصيت وي را از او گرفته و شخصيت متناسب با سازمان به او ميدهند. به عبارت ديگر شخصيت فرد در حزب يا سازمان حل ميشود و توسط حزب يا گروه «الينه» ميشود يعني از خود بيگانه ميشود و «خويشتن خدايي» خود را فراموش ميكند و روشن است كه خود فراموشي، مقدمهاي است براي فراموش كردن «ذكر خدا» با معناي عميقي كه راجع به آن بحثهاي فراواني شده است.
نمونههاي عيني اين مسئله را در روزگار حاضر به روشني ميتوان مشاهده نمود و به هر حال اين قبيل تشكيلات كه در رابطه با وجود انسانها، برخوردي ماشيني و مكانيكي دارند در نهايت آنان را به سمت قرار گرفتن در حزب شيطان و زيانكاري جبرانناپذير قرار ميدهند، و اين در حالي است كه انساني كه بخواهد به سوي آرمانهاي حزبالله حركت كند هيچ گاه دچار چنين خسراني نميشود و اساساً حزبالله به رستگاري و فلاح نوع بشر ميانديشد و مفهومي فراتر از معاني كلاسيك حزب را شامل ميشود.
انسان معتقد به حزبالله دائماً در مسير رشد و تعالي و تكامل بخشيدن به ارزشهاي وجودي خود و رهاسازي انسانها از چنگال شرك و بندگي شيطان حركت ميكند و حزبالله سنگر فلاح و رستگاري بشريت و خدا گونگي انسان است و الگو و نمونهاي است از جامعه ايدهآل كه از ديرباز مورد توجه انسانهاي متعهد و مسئول بود است. در آيه 56 از سوره مائده آمده است «وَ مَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا فَإِنَّ حِزْب اللَّهِ هُمُ الْغَلِبُونَ؛ آنان كه ولايت خدا و رسول خدا را پذيرفتهاند و ايمان آوردهاند پس (بدانند كه) حزب خدا غلبه پيدا ميكند».
* يكي از نتايج پذيرش ولايت خدا و رسول او، آراسته شدن به اخلاق خدايي است
در اينجا يكي از ويژگيهاي اساسي حزبالله كه موجب پيروزي و غلبه آن بر حزب شيطان نيز ميشود ولايت خدا و رسول ذكر شده است و يكي از نتايج پذيرش ولايت خدا و رسول او، آراسته شدن به اخلاق خدايي و دارا بودن رسالت رسول است. زيرا آنچه كه رسول خدا را از ديگر مردم متمايز ميسازد ارزشهاي خدايي است كه در او عينيت يافته و شكل گرفته است و قبول ولايت رسول نيز همراهي و همگامي با اين خصايل و نيكوييهاي انساني است يعني كسي كه رسول را ولي خود ميداند بايستي خود را بر مبناي چنين الگويي بسازد و دائماً در حال تحول به سمت اين مجموعه ارزشها باشد آنچنانكه در جاي ديگري از رسول خدا عنوان «اسوه حسنه» نامبرده شده است.
پس آن كس كه ميخواهد در «حزبالله» قرار گيرد و به سوي فلاح و رستگاري حركت كرده و بر حزب شيطان غلبه پيدا كند، بايستي كه به لحاظ فردي و اجتماعي ولايت خدا و رسول را پذيرفته باشد به طور مستمر در جهت تصحيح فردي خود و جامعه خود به سمت تكامل و تعالي آن چنان كه قرآن ترسيم ميكند، كوشش و مجاهده نمايد.
از ديگر ويژگيهاي حزبالله علاوه بر ايمان به خدا و روز بازپسين، معيارهاي دوستي و دشمني با ديگران است در آيه 22 سوره مجادله آمده است «نيابي گروهي را كه به خدا و روز رستاخيز ايمان بياورند و با كساني كه با خدا و رسولش دشمني ميورزند دوستي كنند حتي اگر آنان پدران، مادران، برادران يا خويشاوندان باشند. آنان كساني هستند كه ايمان در روح و قلبهايشان نقش بسته است و خداياري شان كرد با روحي از خود و در بهشت جاودان كه در آن نهرهايي روان است در آوردشان. خدا از آنان خشنود و آنان از خدا خشنودند آنها «حزبالله» هستند و همانا حزب خدا رستگارانند».
* حزبالله به دنبال پيروزيهاي زودگذر ظاهري نميگردد
آن چنان كه قبلاً نيز گفته شده «حزبالله» ولايت خدا و رسول را پذيرفته است و پذيرش اين ولايت مستلزم آن است كه در جميع جهات فردي و اجتماعي، معيارها و موازين خدا و رسول حفظ شود. و دوستي با دوستان خدا و رسول، و دشمني با دشمنان آنها نيز يكي از نتايج حتمي اين ولايت است. بسيار ديده شده است كه گروهها و احزابي عليرغم ايدئولوژي متفاوت به استراتژي واحدي رسيدهاند و ضرورتاً با يكديگر وحدت استراتژيك پيدا كردهاند و به عبارت ديگر با يكديگر دوستي مقطعي پيدا كردهاند و حال آنكه ممكن است يكي دوست خدا و ديگري دشمن خدا باشد.
علت بروز اين مسئله برداشت غلط از ايدئولوژي و نفوذ ويژگيهاي حزب شيطان در اين گروهها است زيرا حزبالله به لحاظ ايمان به خدا و روز رستاخيز كه منجر به پذيرش ولايت خدا و رسول ميشود هرگز از معيارهاي اساسي مكتب عدول نكرده و به دنبال پيروزيهاي زودگذر ظاهري نميگردد و اين خود سرچشمه هدايت و رستگاري و فلاح حزبالله است و بدينگونه است كه حزبالله تبلور آرمانهاي متعالي انسانها در ساختن جامعهاي ايدهآل كه فلاح و رستگاري نوع انسان را به دنبال دارد، است و سرانجام نابودي حزب شيطان را به ارمغان ميآورد.
* وجود سازماندهي از ويژگيهاي بارز حركت مكتبي و هدفدار است
در پايان مختصري پيرامون شبههاي كه در ذهن عدهاي خطور كرده است توضيح ميدهيم و آن اينكه برخي گمان ميكنند انجام هر عملي مبتني بر تشكيلات و سازماندهي، خود گامي در جهت جداشدن، در مسير رسيدن به حزبالله است. تا آنجا كه هر عملي كه مبتني بر نظم و تربيت و سازماندهي نبوده به اصطلاح هردمبيل صورت پذيرد به صورت يك عمل «حزباللهي» توجيه ميشود و حال آن كه وجود سازماندهي و نظم و ترتيب از ويژگيهاي بارز حركت مكتبي و هدفدار است و اين نكته را به خصوص در زندگاني نوراني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بهخوبي ميتوان مشاهده كرد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) در هر جنگي كه رخ ميداد ابتدا به مسئله سازماندهي و تشكل افراد و تقسيم وظايف ميپرداختند تا از اين طريق بر ميزان بازدهي و وقت كار افزوده شده و از اتلاف بيهوده انرژي و نتيجتاً خستگي افراد جلوگيري شود و به هر حال ويژگيها و مزاياي يك حركت سازمانيافته و تشكيلاتي روشنتر از آن است كه نياز به توضيح زيادتري داشته باشد.
عت بروز اين شبهه آن است كه اكثر احزاب در معناي كلاسيك حزب از نوعي سازماندهي و تشكيلات خشك و قالبي برخوردارند و به شخص هوادار، امكان تفكر و انديشيدن و عمل كردن در مسيري جداي از آموزشهاي حزب را نميدهند و اين مسئله، شخص را به دنبال اجتنابناپذير حزب، به اين سو و آن سو ميكشاند و شخص در دستگاه حزب، حكم مهرهاي را پيدا ميكند و اگر چه اين مسئله از رشد و بالندگي اشخاص ميكاهد اما در مجموع بر ميزان پيروزي سطحي و ظاهري اين گروهها ميافزايد اما علت حدوث اين امر در نفس مسئله تشكيلات نبوده و صرفاً تابعي از نوع تشكيلات ميباشد و سازماندهي و نظم به خودي خود موجب اين امر نشده و اين چگونگي آن است كه ممكن است منجر به چنين مسائلي شود. از سوي ديگر ضعف آموزشهاي مكتبي يا نشناختن معيارهاي اساسي مكتب در اين رابطه، منجر به چنين مشكلي ميشود و اگر در امر سازماندهي، مسئله مكتب به عنوان محور قرار گيرد، امكان بروز چنين حالتهايي به حداقل خواهد رسيد.
و به هر حال بايستي به اين نكته توجه داشت كه كاري كه مبتني بر نظم و
به گزارش خبرنگار ايثار و شهادت باشگاه خبري فارس «توانا»، هر انقلابي در روند حركتي خود، فرهنگي نو را به جامعه عرضه ميدارد و در راه تغيير و تكامل بخشيدن به ارزشهاي موجود در جامعه مردم را به كوشش وادار ميكند و اساساً اين مسئله، خود يكي از علل و عوامل بروز انقلاب در يك جامعه است و البته هر چه مكتب انقلابساز، غنيتر و پربارتر باشد، اين تحولات عميقتر و با اهميتتر است.
* پيروزي انقلاب و جايگاه ويژه «حزبالله»
با ظهور هر انقلاب، كلمات جديدي در فرهنگ مردم توليد پيدا ميكنند و مجدداً احياء ميشوند و بر عكس، كلمات ديگري از فرهنگ مردم رفته رفته حذف و محو ميشوند. مثلاً كلمه «دعا» كه روزگاري در غير معناي اصلي خود به كار برده ميشد و بيشتر، اعمال افراد زبون و ترسو و تنبل را تداعي ميكرد كه به جاي فعاليت در متن اجتماع، تمامي خواستههاي خود را از خدا طلب ميكردند، اينك محتواي اصلي خود را بازيافته است و نشانگر پيوند عميق انسان و خدا و تجلي نيازهاي عميق انسان در برخورد با خود و جامعه در برابر خداست.
كلمات ديگر نظير «شهادت»، «ايثار»، «امام»، «امت»، «مستضعف»، «مستكبر» كه در دوران بعد از انقلاب معناي صحيح تر و كاربرد افزونتري پيدا كردهاند نيز از جمله كلماتي هستند كه انقلاب با خود آورده است و در فرهنگ مردم مجدداً احياء شده است.
شايد اين نكته راست باشد كه كلمات نيز مانند انسانها دوران حياتي دارند و گاه در طي اين دوران از كمال بيشتري برخوردارند و گاه در شرف نابودي. به هر حال از جمله كلماتي كه در دوران انقلاب و پس از پيروزي انقلاب جاي ويژهاي را در جامعه به خود اختصاص داده و كاربرد بيشتري هم پيدا كرده است كلمه «حزبالله» است كه از سرنوشت ويژهاي نيز برخوردار است.
* استعمار در برابر اسلام در تحريف «نسخ» ناموفق بوده اما در «مسخ» پيشرفت داشته است
اگر در روزگار گذشته دستهاي نامرئي استعمار، كلمات متعالي را از مفهوم و محتواي اصلي تهي ميكرد تا انديشه مردم را مسخ كند، امروز نيز دنبالههاي پيدا و پنهان استعمار در پي آنند كه چنين كنند و با گرفتن روح كلمات مقدس و حركتزا، از آنها موجوداتي بيحاصل و بيخاصيت بسازند و به اصطلاح استعمار در برابر اسلام اگرچه در تحريف «نسخ» ناموفق بوده است اما در «مسخ» پيشرفت داشته است. و اينك زمان آن رسيده است كه نيروهاي آگاه و عالم جامعه با روشن ساختن مفاهيم اصيل اين واژهها و به خصوص مرتبه آنها در جايگاه فكري هر انسان مكتبي و رابطه آنها با ديگر عناصر تشكيل دهنده ايدئولوژي، دستهاي پليد استعمار را براي هميشه قطع كنند.
* شعار وحدتآفرين و تعيينكننده «حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله»
و اما در مورد «حزبالله»، بيش از آنكه يك كلمه باشد بيانگر عاليترين اهداف و ايدهآلهاي مكتب است و به همان اندازه كه اين واژه از عمق و محتوا برخوردار است، از مظلوميتي نيز بهرهمند بوده است. اما قبل از آنكه به سراغ تشريح مفهوم ايدئولوژيك «حزبالله» و مختصات قرآني آن برويم بد نيست مختصري راجع به تاريخچه حضور اين واژه و به خصوص نقش آن در روند انقلاب اسلامي داشته باشيم.
يكي از شعارهايي كه در دوران انقلاب با عنوان شعار اصلي مردم مورد توجه مردم قرار داشت شعار معروف «حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله» بود. اين شعار كه داراي نقشي محوري در حركت مردم بود به روشني نشان دهنده سه مطلب اساسي بود. اول آنكه اين شعار جهت حركت را به وضوح آشكار ميساخت، زيرا «حزبالله» سمت خدايي حركت را مشخص ميكند. دوم آنكه وحدت رهبري در اين شعار به خوبي به چشم ميخورد و البته ما در توصيف قرآني حزبالله نشان خواهيم داد كه حتي اگر عبارت «رهبر فقط روحالله» هم گفته نشود «حزبالله» به تنهايي اين مفهوم را ميرساند و مرتبه سوم آنكه اين شعار هر نوع مشكلاتي از قبيل احزاب و دستجات مختلف را كه با اهداف غير خدايي كار ميكنند نفي مينمايد.
توضيح بيشتر در اين رابطه آنكه در آغاز حركت مردم؛ سازمانها و احزابي كه چند سالي هم در همان مسير حركت خود (كه جدا از حركت كلي جامعه بود) داراي غيبت بودند (عمدتاً از سال 54 تا 56) دوباره بر آن شدند تا در حركت مردم نقش فعالتري را ايفا كنند. بر طبق تعريف كلاسيك، انقلاب بايد حتماً داراي تشكيلات پيشتاز باشد اما انقلاب اسلامي ايران به لحاظ ماهيت منحصر به فرد خود از قوانين عام اين قبيل انقلابها پيروي نميكرد و نتيجتاً فاقد چنين تشكيلات منسجمي بود و يا به عبارت ديگر «مردم» پيشتاز انقلاب بودند.
اين مسئله سبب شد كه اين قبيل گروهها و دستجات با تجربيات تشكيلاتي خود از ته صف مردم، جمعيت را بشكافند و به جلو بخيزند و پيشتازي و در نتيجه قابليت خود را براي هدايت انقلاب اثبات كنند. و همين مسئله گروهگرايي در حين انقلاب در ساير انقلابها اثرات بسيار كند كنندهاي بر روند انقلاب داشته است اما در ايران، مردم با ذكر همين شعار، خيال اين قبيل گروهها را آسوده ساختند و با نفي هر گونه حزب و تشكيلات با اهداف و جهتهاي غيرخدايي، انقلاب را از اين خطر بالقوه مصون ساختند.
* احساس خطر گروههاي مختلف؛ هجوم به «حزبالله»
بهطور خلاصه در دوران انقلاب «حزبالله» نمايشگر تشكل خدايي خلق، وحدت مكتبي مردم حول انسان و رهبري، و حاكي از پيوند اصولي و عميق مردم حول آرمانهاي اصيل مكتب بود. همين محتواي عميق اين شعار بود كه احزاب و جمعيتهاي گوناگون را بر آن داشت تا بعد از پيروزي انقلاب به مسخ اين آرمان متعالي مكتبي بپردازند، زيرا آنچنان كه گفته شد اين شعار نفي كننده هرگونه تشكيلات غير خدايي بود از وحدت آفريني مستحكمي برخوردار است و طبيعي است كه اين مسئله، منافع گروههاي مختلف را روزبهروز در معرض خطر بيشتري قرار ميدهد و بدين ترتيب بود كه امواج تحريف و تكفير آغاز شد و «حزبالله» مورد هجوم قرار گرفت و احزاب و دستجات اين كلمه را مترادف با «چماقدار» و «لمپن» و «لات» و غيره به كار بردند.
اگر چه در اين رابطه اعمال كساني كه عمداً و سهواً خود را حزباللهي خواندند در حالي كه هيچ يك از مشخصات چنين افرادي را نداشتند، خود، زمينهساز اين حركت گروهها شد اما برخورد غيراصولي گروهها و دستجات با اين مسئله و بيرون كشيدن احكام كلي در برخورد با چند نمونه جزيي به هيچ روي قابل كتمان نيست و در واقع آنها با مشاهده اين زمينهها كينه ديرينه خود را نسبت به اين شعار آشكار ساختند.
و در برخورد با حوادث از اين دست، بيشتر از آنكه به تحليل و ريشهيابي قضيه بپردازند و علل و عوامل آن را بر مبناي واقعيتهاي موجود جامعه مورد ارزيابي قرار دهند، طبق سنت هميشگي خود، به بدنام كردن اين و آن پرداخته و در اين ميان «حزبالله» مورد آماج اين حملات قرار گرفت. حالآنكه صورت منطقي و علمي برخورد با چنين مسائلي آن است كه در وهله اول، حقيقت مسئله شناخته شود و سپس به عوامل اجرايي و مقدمات پديدآورنده مسئله و مقايسه آن با حقيقت مزبور نشست، فيالمثل با اعمال و رفتار كساني نظير ضياءالحق كه ادعاي اسلامي بودن هم دارند نميتوان به سراغ ارزيابي اسلام رفت تا با ديدن رفتار وي در مورد اسلام، حكم كلي صادر كرد كه «اسلام اين است».
برخورد گروههاي مختلف با مسئله چماقداري و انتساب آن به «حزبالله» بدون تفكيك حقيقت آن از شكل طرح فعلي آن در جامعه (كه آن هم عمدتاً توسط همين گروهها به ديگران تلقين شده است) برخورداري از موضع فرصتطلبي بوده است. در اين نوع نگرشها، كه تنها پيرامون همين مسئله هم نيست و تقريباً جزء روشهاي عام اين جماعات است، بيشتر از آنكه به حقيقت ماجرا توجه شده و سهم هر يك از جريانات در پديد آمدن و دامن زدن به پديده مورد نظر مشخص شود.
سعي بر آن است كه با مسئله، برخورد شكلي و شعاري شود حتي اگر آرمانيترين و ايدهآلترين ارزشهاي بشري نيز در اين راه قرباني شوند، احزاب و دستجاتي كه به لحاظ اعمال خود در طيف پيروان حزب شيطان قرار ميگيرند آنقدر به كسب قدرت سياسي علاقهمند هستند كه حتي حاضر نيستند برنامهها و شعارهايشان تحت نام ديگري انجام گيرد و اين ناشي از خودمحوري و خود بزرگبيني آنهاست كه دقيقاً خصلتي شيطاني است.
* مترادف قراردادن چماقداري با حزبالله فرق انسانيت را ميشكافد
آنها اگر هم بدانند كه «حزبالله» نمونه جامعهاي است كه در آن حاكميت ارزشهاي خدايي، هر نوع ظلم، زور، استثمار، استعمار و استحمار از بين ميرود و امتي است كه براساس برابري انسانها در جهت كمال و تعالي سير ميكند و الگويي براي رهايي بشريت از چنگال عوامل بازدارنده انسان از قبيل جهل و فقر و ترس است باز هم از نيرنگهاي شيطاني براي بدنام كردن آن و لوث كردن جوهره حقيقي آن دست برنخواهند داشت چرا كه در غير اين صورت «خود» محو ميشوند و پر واضح است كه بر اساس چنين بينشي اگر چيزي براي آنها و به نفع آنها و به اسم آنها نيست بهتر است براي هيچ كس نباشد.
و چنين است كه عاليترين اهداف انسانيت نيز از حمله و هجوم محفوظ نميماند و اين است كه بايد گفت اگرچه، چماقداري از زشتترين و منفورترين پديدههايي است كه ممكن است در يك جامعه رخ دهد اما زشتتر و غيرانسانيتر از آن بهانه سازي از چنين مسئلهاي براي تحريف مقدسترين شعارها و ايدهآلهاي انسانيت است و آنها كه «چماقداري» را با «حزبالله» مترادف ميكنند در واقع برآنند كه با چنين «چماقي» فرق انسانيت و آرمانهاي بشري را بشكافند.
* برخي گروههاي سياسي به دنبال عدم تكرار شعارهايي با مفاهيم اسلامي هستند
ضديت برخي گروههاي سياسي با مفاهيم اسلامي و منجمله «حزبالله» چنان است كه آنها در مواقع درگيري بين خودشان هم كه بنا بر «ضرورت هاي خاص!» نياز به، چماقكشي پيدا ميكنند از اين شعارها استفاده ميكنند تا ضمن بيرون كردن حريف (يا بهتر است بگوييم رقيب) چنان جوي در جامعه ايجاد كنند كه مردم را از تكرار چنين شعارهايي منصرف نمايند.
نمونه اين قبيل در اعمال مجامعي كه با اهداف مقطعي برخي گروهها جور درنميآمده (از جمله راهپيمايي چندي پيش يكي از گروهكهاي «سياسي») ديده شده است و به هر حال نقشه آن است كه فرهنگ اسلامي در جامعه شكل نگيرد و چنان محيطي ساخته شود كه كسي جرأت نكند از چنين مفاهيمي استفاده كند و اين قبيل كلمات در رديف دشنامها قرار گيرد.
هرچند جوسازيهاي اين دستجات سبب شد تا مدتي اين شعار اساسي مكتب با طنين ضعيفتري شنيده شود اما اينك كه نيرنگهاي اين جماعات برملا شده و بازار حزب بازي و گروه سازي در جامعه داغ شده است.
* محتواي شعار «حزبالله» را هرچه بيشتر روشن سازيم
مردم با آگاهي هرچه تمامتر دوباره به سراغ همين شعائر شتافتهاند و اينك «حزبالله» رساترين صدايي است كه در سرتاسر ايران به گوش ميرسد و بر ماست كه اين بار، محتواي اين شعار را هرچه بيشتر روشن سازيم تا علاوه بر آنكه از مسخ و تحريف اين شعار جلوگيري شود مسير و سمت حركت جامعه نيز به خوبي تبيين شده و از هر نوع انحراف نيز در حركت به سوي اين مقصد ممانعت شود. بر مبناي همين ضرورت، اينك مروري اجمالي بر مفهوم مكتبي «حزبالله» ميكنيم بدان اميد كه كساني كه خود را در زمره «حزبالله» ميدانند با عمل به اين خصوصيات، پايبندي خود را بدين صفات و خصال هر چه بيشتر نشان دهند.
* مقدمه قرار گرفتن در حزب شيطان، تسليم شدن به او و فراموشي خداست
در تلقي قرآن هر انساني ناگزير يا در زمره حزب شيطان است يا حزب خدا، يعني آنچه مجموعه ارزشها و خصلتها و ويژگيهاي هر انساني مشخصكننده موقعيت او در رابطه با اين دو موضوع است، و هر كسي چه بخواهد و چه نخواهد تابعي از حزب شيطان يا حزب خدا ميباشد.
به عبارت ديگر در وهله اول، جهتگيري هر فرد يا جمعي، مشخصكننده قرار گرفتنش در مسيري است كه نهايتاً او را به سمت آرمانهاي حزبالله يا پليديهاي حزب شيطان ميكشاند. خداوند در قرآن كريم و آيه 19 سوره مجادله ميفرمايد «استَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشيْطنُ فَأَنساتُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولَئك حِزْب الشيْطنِ أَلا إِنَّ حِزْب الشيْطنِ هُمُ الخَْسِرُونَ؛ كساني كه شيطان بر آنها چيرگي پيدا كرده است و به دنبال آن ياد خدا را فراموش كردهاند، آنان حزب شيطان هستند و به هوش باشيد كه همانا حزب شيطان از زيانكارانند».
آن چنان كه ديده ميشود مقدمه قرار گرفتن در حزب شيطان، تسليم شدن به او و فراموشي خداوند است آنها كه هر شب و هر روز اسير دست شيطان نفس، شيطان مقام، شيطان شهرت و شيطان قدرت هستند هرگز نميتوانند در حزب خدا قرار گيرند و به سرنوشت مردم بينديشند هرچند كه ادعاهايي خلاف اين داشته باشند. آنها حزب شيطان هستند و اين چنين شياطيني هستند كه انسانها را به آنجا ميكشانند كه خود را فراموش كنند و بالنتيجه خداي نيز از يادشان برود و دچار زيان كاري شوند.
يكي از خصوصيات برخي از احزاب و جمعيتها در روزگار حاضر آن است كه براي افزودن استحكام تشكيلاتي، فرد را وادار ميكنند تا در گروه يا سازمان حل شود و شخصيت وي را از او گرفته و شخصيت متناسب با سازمان به او ميدهند. به عبارت ديگر شخصيت فرد در حزب يا سازمان حل ميشود و توسط حزب يا گروه «الينه» ميشود يعني از خود بيگانه ميشود و «خويشتن خدايي» خود را فراموش ميكند و روشن است كه خود فراموشي، مقدمهاي است براي فراموش كردن «ذكر خدا» با معناي عميقي كه راجع به آن بحثهاي فراواني شده است.
نمونههاي عيني اين مسئله را در روزگار حاضر به روشني ميتوان مشاهده نمود و به هر حال اين قبيل تشكيلات كه در رابطه با وجود انسانها، برخوردي ماشيني و مكانيكي دارند در نهايت آنان را به سمت قرار گرفتن در حزب شيطان و زيانكاري جبرانناپذير قرار ميدهند، و اين در حالي است كه انساني كه بخواهد به سوي آرمانهاي حزبالله حركت كند هيچ گاه دچار چنين خسراني نميشود و اساساً حزبالله به رستگاري و فلاح نوع بشر ميانديشد و مفهومي فراتر از معاني كلاسيك حزب را شامل ميشود.
انسان معتقد به حزبالله دائماً در مسير رشد و تعالي و تكامل بخشيدن به ارزشهاي وجودي خود و رهاسازي انسانها از چنگال شرك و بندگي شيطان حركت ميكند و حزبالله سنگر فلاح و رستگاري بشريت و خدا گونگي انسان است و الگو و نمونهاي است از جامعه ايدهآل كه از ديرباز مورد توجه انسانهاي متعهد و مسئول بود است. در آيه 56 از سوره مائده آمده است «وَ مَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا فَإِنَّ حِزْب اللَّهِ هُمُ الْغَلِبُونَ؛ آنان كه ولايت خدا و رسول خدا را پذيرفتهاند و ايمان آوردهاند پس (بدانند كه) حزب خدا غلبه پيدا ميكند».
* يكي از نتايج پذيرش ولايت خدا و رسول او، آراسته شدن به اخلاق خدايي است
در اينجا يكي از ويژگيهاي اساسي حزبالله كه موجب پيروزي و غلبه آن بر حزب شيطان نيز ميشود ولايت خدا و رسول ذكر شده است و يكي از نتايج پذيرش ولايت خدا و رسول او، آراسته شدن به اخلاق خدايي و دارا بودن رسالت رسول است. زيرا آنچه كه رسول خدا را از ديگر مردم متمايز ميسازد ارزشهاي خدايي است كه در او عينيت يافته و شكل گرفته است و قبول ولايت رسول نيز همراهي و همگامي با اين خصايل و نيكوييهاي انساني است يعني كسي كه رسول را ولي خود ميداند بايستي خود را بر مبناي چنين الگويي بسازد و دائماً در حال تحول به سمت اين مجموعه ارزشها باشد آنچنانكه در جاي ديگري از رسول خدا عنوان «اسوه حسنه» نامبرده شده است.
پس آن كس كه ميخواهد در «حزبالله» قرار گيرد و به سوي فلاح و رستگاري حركت كرده و بر حزب شيطان غلبه پيدا كند، بايستي كه به لحاظ فردي و اجتماعي ولايت خدا و رسول را پذيرفته باشد به طور مستمر در جهت تصحيح فردي خود و جامعه خود به سمت تكامل و تعالي آن چنان كه قرآن ترسيم ميكند، كوشش و مجاهده نمايد.
از ديگر ويژگيهاي حزبالله علاوه بر ايمان به خدا و روز بازپسين، معيارهاي دوستي و دشمني با ديگران است در آيه 22 سوره مجادله آمده است «نيابي گروهي را كه به خدا و روز رستاخيز ايمان بياورند و با كساني كه با خدا و رسولش دشمني ميورزند دوستي كنند حتي اگر آنان پدران، مادران، برادران يا خويشاوندان باشند. آنان كساني هستند كه ايمان در روح و قلبهايشان نقش بسته است و خداياري شان كرد با روحي از خود و در بهشت جاودان كه در آن نهرهايي روان است در آوردشان. خدا از آنان خشنود و آنان از خدا خشنودند آنها «حزبالله» هستند و همانا حزب خدا رستگارانند».
* حزبالله به دنبال پيروزيهاي زودگذر ظاهري نميگردد
آن چنان كه قبلاً نيز گفته شده «حزبالله» ولايت خدا و رسول را پذيرفته است و پذيرش اين ولايت مستلزم آن است كه در جميع جهات فردي و اجتماعي، معيارها و موازين خدا و رسول حفظ شود. و دوستي با دوستان خدا و رسول، و دشمني با دشمنان آنها نيز يكي از نتايج حتمي اين ولايت است. بسيار ديده شده است كه گروهها و احزابي عليرغم ايدئولوژي متفاوت به استراتژي واحدي رسيدهاند و ضرورتاً با يكديگر وحدت استراتژيك پيدا كردهاند و به عبارت ديگر با يكديگر دوستي مقطعي پيدا كردهاند و حال آنكه ممكن است يكي دوست خدا و ديگري دشمن خدا باشد.
علت بروز اين مسئله برداشت غلط از ايدئولوژي و نفوذ ويژگيهاي حزب شيطان در اين گروهها است زيرا حزبالله به لحاظ ايمان به خدا و روز رستاخيز كه منجر به پذيرش ولايت خدا و رسول ميشود هرگز از معيارهاي اساسي مكتب عدول نكرده و به دنبال پيروزيهاي زودگذر ظاهري نميگردد و اين خود سرچشمه هدايت و رستگاري و فلاح حزبالله است و بدينگونه است كه حزبالله تبلور آرمانهاي متعالي انسانها در ساختن جامعهاي ايدهآل كه فلاح و رستگاري نوع انسان را به دنبال دارد، است و سرانجام نابودي حزب شيطان را به ارمغان ميآورد.
* وجود سازماندهي از ويژگيهاي بارز حركت مكتبي و هدفدار است
در پايان مختصري پيرامون شبههاي كه در ذهن عدهاي خطور كرده است توضيح ميدهيم و آن اينكه برخي گمان ميكنند انجام هر عملي مبتني بر تشكيلات و سازماندهي، خود گامي در جهت جداشدن، در مسير رسيدن به حزبالله است. تا آنجا كه هر عملي كه مبتني بر نظم و تربيت و سازماندهي نبوده به اصطلاح هردمبيل صورت پذيرد به صورت يك عمل «حزباللهي» توجيه ميشود و حال آن كه وجود سازماندهي و نظم و ترتيب از ويژگيهاي بارز حركت مكتبي و هدفدار است و اين نكته را به خصوص در زندگاني نوراني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بهخوبي ميتوان مشاهده كرد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) در هر جنگي كه رخ ميداد ابتدا به مسئله سازماندهي و تشكل افراد و تقسيم وظايف ميپرداختند تا از اين طريق بر ميزان بازدهي و وقت كار افزوده شده و از اتلاف بيهوده انرژي و نتيجتاً خستگي افراد جلوگيري شود و به هر حال ويژگيها و مزاياي يك حركت سازمانيافته و تشكيلاتي روشنتر از آن است كه نياز به توضيح زيادتري داشته باشد.
عت بروز اين شبهه آن است كه اكثر احزاب در معناي كلاسيك حزب از نوعي سازماندهي و تشكيلات خشك و قالبي برخوردارند و به شخص هوادار، امكان تفكر و انديشيدن و عمل كردن در مسيري جداي از آموزشهاي حزب را نميدهند و اين مسئله، شخص را به دنبال اجتنابناپذير حزب، به اين سو و آن سو ميكشاند و شخص در دستگاه حزب، حكم مهرهاي را پيدا ميكند و اگر چه اين مسئله از رشد و بالندگي اشخاص ميكاهد اما در مجموع بر ميزان پيروزي سطحي و ظاهري اين گروهها ميافزايد اما علت حدوث اين امر در نفس مسئله تشكيلات نبوده و صرفاً تابعي از نوع تشكيلات ميباشد و سازماندهي و نظم به خودي خود موجب اين امر نشده و اين چگونگي آن است كه ممكن است منجر به چنين مسائلي شود. از سوي ديگر ضعف آموزشهاي مكتبي يا نشناختن معيارهاي اساسي مكتب در اين رابطه، منجر به چنين مشكلي ميشود و اگر در امر سازماندهي، مسئله مكتب به عنوان محور قرار گيرد، امكان بروز چنين حالتهايي به حداقل خواهد رسيد.
و به هر حال بايستي به اين نكته توجه داشت كه كاري كه مبتني بر نظم و ترتيب و تشكيلات و تقسيم مسئوليتها نباشد، خيلي زود افراد را به سستي و خستگي ميكشاند و هرچند چنان تشكيلاتي به راكد ساختن انديشه افراد ميانجامد اما بيتشكيلاتي نيز داراي زيانهاي كمتري نيست و بر نيروهاي مؤمن و متعهد است كه با تكيه بر بنيادهاي مكتبي هر چه سريعتر به سازماندهي نيروهاي خود پرداخته و ضمن استفاده از تجربيات تشكيلاتي ديگر گروهها نواقص چنان تشكلهايي را با تكيه محوري در اسلام و ضوابط مكتبي در درون تشكيلات به حداقل رسانند.
نكته ديگر آنكه تشكيل گروه و حزب با مسئله حزبالله، حزبي كه بايد الگوي ديگر اجتماعات بشري شود، يك آرمان و ايدهآل است كه بايد در يك حركت مستمر مكتبي انجام پذيرد، به اميد آنكه شايستگي آن را داشته باشيم كه در «حزبالله» قرارگيريم.
والسلام
«حزبالله تشكل خدايي خلق»
ترتيب و تشكيلات و تقسيم مسئوليتها نباشد، خيلي زود افراد را به سستي و خستگي ميكشاند و هرچند چنان تشكيلاتي به راكد ساختن انديشه افراد ميانجامد اما بيتشكيلاتي نيز داراي زيانهاي كمتري نيست و بر نيروهاي مؤمن و متعهد است كه با تكيه بر بنيادهاي مكتبي هر چه سريعتر به سازماندهي نيروهاي خود پرداخته و ضمن استفاده از تجربيات تشكيلاتي ديگر گروهها نواقص چنان تشكلهايي را با تكيه محوري در اسلام و ضوابط مكتبي در درون تشكيلات به حداقل رسانند.
نكته ديگر آنكه تشكيل گروه و حزب با مسئله حزبالله، حزبي كه بايد الگوي ديگر اجتماعات بشري شود، يك آرمان و ايدهآل است كه بايد در يك حركت مستمر مكتبي انجام پذيرد، به اميد آنكه شايستگي آن را داشته باشيم كه در «حزبالله» قرارگيريم.
والسلام
«حزبالله تشكل خدايي خلق»