از خوشحالی آمدن سجاد خوابم نمی‌برد

Zohaniاز همان ابتدای کوچه‌ای که منزل سجاد زهانی در آن قرار دارد، می‌شود حدوحدود خانه پدری او را شناخت. کوچه‌ای خاکی و طولانی که جوی آب باریکی از وسطش می‌گذرد. چند نفری جلوی در منزل آن‌ها ایستاده‌اند. جوان بلندبالایی در حال صحبت با تلفن است و مخاطب آن‌طرف خط را خاطرجمع می‌کند که اصلا با رسانه‌ها گفتگو نمی‌کند.

خودش همه‌چیز را می‌گوید

او می‌گوید: «بگذارید برای نشست خبری بعد از آمدن سجاد، آنجا هر سوالی که دارید، می‌توانید بپرسید.» از شباهت چهره‌اش با سجاد می‌توان متوجه شد که برادرش است.

یدا... در عین اینکه با خوش‌رویی با ما صحبت می‌کند، می‌گوید: شرمنده مصاحبه نمی‌کنم، قول داده‌ام مصاحبه نکنم.

چطور به شما خبر دادند که سجاد آزاد شده؟

تماس گرفتند و گفتند سجاد آزاد شده، از همان مرزبانی خبر دادند. در حد یک دقیقه هم بیشتر نبود. اینکه از کجا بود و چه کسانی بودند، نمی‌دانم، فقط گفتند فردا می‌رسیم.

سجاد چه چیزهایی گفت پشت تلفن؟

در حد یک دقیقه بیشتر نبود. صدایش هم پارازیت داشت و بعد زود قطع کردند.

چی نذر برای آمدن سجاد کردی؟

(کمی فکر می‌کند و انگار قولی را که پیش‌تر داده، به خاطر می‌آورد)... الان دیگه نمی‌تونم صحبت کنم.

اقوام و خویشان که آمده‌اند. از امروز شروع کردید، به چراغانی و ریسه بستن؟

آمدند و خوشحال بودند و گفتند چراغانی کنید. ما هم شروع کردیم به چراغانی.

برای ادامه خدمتش نگفتند به مشهد می‌آید یا نه؟

این دیگه از آن سوال‌هاست که جوابی ندارم...

امیدی به آمدنش نداشتیم

بهرام رضایی، یکی از همسایه‌های سجاد است. او که دوسالی می‌شود با سجاد آشنایی دارد، درباره خبر دستگیری او می‌گوید: من از اخبار متوجه شدم که سجاد و چهار ‌نفر دیگر دستگیر شده‌اند. بعد اخبار سراسری را که نگاه کردم، عکس سجاد را هم دیدم.

او می‌گوید: هیچ‌کدام از اهالی محل امید نداشتند که سجاد آزاد شود. چهارم فروردین که تروریست‌ها جمشید دانایی‌فر را شهید کردند، همه اهل محل امیدمان را برای آمدن سجاد و سه نفر دیگر از دست دادیم. قبول کنید که موارد مشابه این ماجرا را هیچ‌کس انتظار ندارد با آزادی همراه باشد.

وی می‌افزاید: روز شنبه متوجه آزادی سجاد شدیم. هنوز هم باورمان نمی‌شود که قرار است بیاید. راستش تا نبینمش، باورم نمی‌شود.

می‌دانم که روزنامه‌نگارها بیکار نبودند

او از فعالیت‌ها و تلاش‌هایی که در فضای مجازی برای آزادی سجاد و سایر گروگان‌ها در این مدت صورت گرفته بود، اطلاع چندانی ندارد: خیلی خبر نداشتم. امروز متوجه شدم که هنرپیشه‌ها و روزنامه‌نگارها خیلی برای آزادی این بچه‌ها تلاش کردند.

از خوشحالی آمدن سجاد خوابم نمی‌برد

یکی دیگر از همسایه‌های سجاد را به گفتگو می‌گیرم. بدون اینکه خودش را معرفی کند، می‌گوید: 10‌سالی می‌شود که همسایه آقای زهانی هستیم. قبل از ما اینجا بودند. من خودم رفتگر هستم و نصف شب باید بروم سر کار اما خیلی خوشحالم که قرار است سجاد آزاد شود.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31