شهید عراقی سال 1307 در خانوادهای روحانی در شهرستان کنگاور، در استان کرمانشاه،متولد شد. به رسم خانوادگی اسمش را جعفر و لقبش را بهاء الدین گذاشتند. او در سال 1362ق جهت ادامه تحصیل عازم قم شد و در دروس خارج حضرات آیات عظام بروجردی، اراکی و امام خمینی ( ره ) حاضر گردید.
در سال 388 ق عازم عتبات گردید و از آن جا حسب الامر آیات عظام حکیم و امام خمینی ( ره ) به کرمانشاه مراجعت و به اقامه جماعت، ترویج دین و تدریس علوم دینی در حوزه ی علمیه و مدرسه آیت ا... بروجردی اشتغال ورزید. ایشان از همراهان و فعالان نهضت اسلامی ایران به رهبری امام خمینی بود و از این رو، بارها مورد تعقیب قرار گرفته و به زندان افتاد. پس از پیروزی انقلاب مسئولیت های مختلفی به عهده گرفت؛ از جمله توسط حضرت امام به عنوان حاکم شرع کرمانشاه برگزیده شد. ایشان در انتخابات میان دوره ای مجلس شورای اسلامی از حوزه ی کرمانشاه کاندیدا شد و در حالی که انتخابات به مرحله ی دوم رسیده بود. چند روز پیش از انتخابات در بیستم مرداد 1360 به دست منافقین کور دل ترور شد و به شهادت رسید.
اصولاً شما از چه زمانی شهید بهاءالدین محمدی عراقی را به خاطر میآورید؟
- سال 1342 که ما وارد قم شدیم، ایشان یکی از فضلا و یک روحانی برجسته، فاضل و بااحترام بود.
چقدر با شهید اختلاف سنی داشتید؟
- اختلاف سنی ما نسبت به ایشان زیاد است، در واقع وقتی از دبیرستان به قم رفتیم، ایشان یکی از فضلا بود.
یعنی آن زمان شهید یک عالمی بود که به اصطلاح در کار علوم دینی جا افتاده بود و شما هم یک جوان هیجده، نوزده ساله بودید؟
- حتی در حد یک سالی هم پیش ایشان درس خواندم. من فقه خواندم، کتاب لمعه. صبحها ساعت هفت میرفتم منزل شهید و خدمت ایشان در قم درس میگرفتم. خود آقای محمدی عراقی هم آدم فاضلی بود. اینها تا زمانی که حضرت امام ایران بودند به درس معظم له میرفتند. ایشان به همراه عدهای از فضلا درس آیتاللهالعظمی آقای محقق داماد را که جزء اساتید برجسته و درجه یک قم بود، نیز میرفتند. مثلاً یک کلاس درس در حد بیست، سی نفر بود که آدمهای خاص و گزیدهای آنجا میرفتند؛ از جمله آیتالله مؤمن.
آقای محمدی عراقی یک مباحثه چند نفرهای داشت که از حاضران در آن بحثها آیتالله مؤمن، آیتالله طاهری خرمآبادی و همچنین مرحوم حاج حسن تهرانی از جامعه مدرسین بودند که ایشان چند سال است فوت شده، آقای خراسانی هم که الان از علمای تهران است، حضور داشتند. اینها چهار، پنج نفری با هم یک مباحثه به اصطلاح طلبگی "کمپانی" داشتند. یعنی یک مباحثه دسته جمعی؛ پنج نفری، چهار نفری. اینها با یکدیگر هم بحث بودند.
بالاخره شهید محمدی عراقی یک انسان فاضلی بود، هم استاد بود و هم یک آدم فاضل و اساساً مقید به درس و بحث بود و به مباحثه و درس خیلی اهمیت میداد. انسانی بود که خیلی به نماز جماعت اهمیت میداد. ایشان در هر سه نوبت نماز را به جماعت میخواند.
البته آن وقتها بیشتر در قالب مأموم بود. ظهرها در مدرسه فیضیه با مرحوم آیتالله سیداحمد زنجانی پدر آیتالله شبیری زنجانی نماز میخواند. شبها با آیتالله العظمی اراکی نماز میخواند و صبحها هم میآمد حرم مطهر. در حرم هم معمولاً دو سه جا نماز جماعت منعقد میشد. خیلی هم مقید به ذکر بود، معمولاً در راه و بین راه و گاهی وقتها در صف نانوایی یا جلوی قصابی که میایستاد، تا زمانی که نوبتش بشود، مشغول ذکر و حفظ کردن قرآن و امثال این کارها بود. خیلی سعی بر این داشت که وقتش تلف نشود.
نسبت به این معنا خیلی حساس بود. یک آدم منضبط، مرتب و متقی بود. به صورت توأمان هم انسان باتقوایی بود و هم یک انسانی بود اهل درس و بحث. اهل مطالعه و تحقیق و تدریس نیز بود. سعیاش بر این بود که از عمر خویش به خوبی استفاده کند.
پس با این ویژگیهایی که شما میفرمایید، شهید محمدی عراقی یک وجود نورانیای بودند.
- بله، بسیار آدم معنویای بود. آدم متذکری بود، آدمی بود که در مسیر تهذیب نفس بود، خصوصیات خیلی خوبی داشت. یعنی اینها خانوادگی اینگونه هستند. خود مرحوم حاجآقا بزرگ، پدر ایشان هم شخصیت بسیار برجستهای بود. انصافاً فقط متعلق به منطقه کنگاور نبود، بلکه متعلق به منطقه غرب کشور بود.
مرحوم حاجآقا بزرگ مورد احترام همه بزرگان و همه علما بود. در همه مناطق غرب کشور یعنی از همدان گرفته تا مرز، مرحوم حاجآقا بزرگ از احترام ویژهای برخوردار بود و طبعاً پسرش هم از همین احترام برخودار بود و عمدتاً مربوط به قدسشان و آن سلامت، قداست و تقوای وجودشان بود که هم عالم بودند و هم روحانی، متعبد، مردمی و با حوزهها در ارتباط بودند. با بیت مراجع عظام نیز در ارتباط بودند.
اجمالاً این پدر و پسر، دو شخصیت موجه و محترم بودند برای عامه طبقات. هم حوزهها خیلی خوب آنها را به رسمیت میشناختند؛ هم خود مراجع خیلی به این دو عزیز احترام میگذاشتند و هم در توده و عامه مردم مورد احترام بودند؛ فلذا این دو بزرگوار در تمام سطوح جامعه انصافاً از یک احترام ویژهای برخوردار بود، شأنشان هم همین بود. آن شأنیت این معنا را هم داشت که این طور مورد احترام باشند.
با توجه با این که حضرتعالی مدتی از شاگردان حاجآقا بهاءالدین بودید، در مورد شیوه تدریس شهید محمدی عراقی نیز صحبت بفرمایید.
- شیوه تدریس ایشان، شیوه تدریس حوزوی بود. همین شیوه تدریسی که دیگران دارند و حوزه تدریسش مشخص و معلوم است. بالاخره مطابق متن کتاب درسی، ابتدا موضوع را شروع میکنند و میگویند، وقتی هم موضوع و تمام فروعات و خصوصیات و جوانب مطلب را گفتند، بعد با عبارت آن را تطبیق میدهند.
چون میدانیم که ایشان انسان بسیار خوش مشرب و خوش معاشرتی بوده و جوانها و نوجوانان را جذب میکرده، آیا آن شیوهها و خصوصیات شخصی استاد هم با تدریسشان عجین شده بود؟
- اجمالاً برخوردشان برخورد باجاذبه و شیرینی بود. تدریس همراه با روی باز و خندان بود، لذا ما میرفتیم منزل شهید. معمولاً اینگونه درسها خارج از منزل است و در منزل نیست. در خانهشان باز بود و یک اتاق بزرگ داشتند که ما میرفتیم و مینشستیم تا ایشان آماده میشدند، میآمدند و درس میدادند.
در ادامه میبینیم که ایشان سال 1347 از قم مأموریت مییابد که تشریف بیاورد کرمانشاه. از این دوره چه خاطراتی دارید؟
- من هر چه از ایشان یادم هست، در قم است. ما شاید هر روز ایشان را میدیدیم، مخصوصاً شبها در نماز مرحوم آیتالله العظمی محمدی اراکی (ره) که بعد از ارتحال امام مرجع شدند. شهید به درس ایشان هم میرفتند. شبهای مدرسه فیضیه هم داستانی داشت. مدرسه فیضیه جایی بود که هر کسی میخواست کسی دیگر را ببیند، جایش آنجا بود، یعنی پاتوق همه طلاب بود. از یک ساعت، سه ربع ساعت به غروب مانده، شاید دو هزار نفر آنجا جمع بودند.
دو به دو، سه به سه، یا مباحثه میکردند یا با هم گعده میکردند و دور هم مینشستند. خلاصه با هم بودند. یعنی هر کسی با هر کسی کاری داشت آنجا میعادگاه و وعدهگاه بود و همدیگر را میدیدند. ما نیز شهید محمدی عراقی را هر شب در نماز جماعت مرحوم آیتالله العظمی اراکی میدیدیم.
بعد از آن ارتباط شما با حاجآقا بهاء چطور ادامه یافت؟
- از وقتی ایشان آمدند کرمانشاه، دیگر ما با هم خیلی ارتباط نداشتیم. همچنین از وضعیت و زندگی سالهای بعد از انقلاب این شهید عزیز هم چندان اطلاعی ندارم.
در طی آن پنج شش سال ارتباطتان در قم آیا از مبارزات ایشان هم اطلاعی داشتید؟
- شهید محمدی عراقی با فضلایی دمخور و با همدیگر همراه بودند که همگی آنها از شاگردان حضرت امام و جزو مبارزین بودند، حالا با یک شدت و ضعفی و با یک کم و زیادی؛ اما مجموعه اینها مجموعهای بود که دنبالهرو و پشت سر حضرت امام بودند. چون آن وقت همه کس وارد این میدان نمیشدند. آنهایی که معمولاً جزو طرفدارها و شاگردان امام و با معظم له در ارتباط بودند، این مجموعه بیشتر کارشان این بود که اعلامیهها را امضا بکنند و به جاهای دور و نزدیک بفرستند. اعلامیههای دسته جمعی بدهند و اینگونه کارها.
همچنین یادم است که آقازادهشان حاجآقا محمود مدتی مخفی بود و نمیآمد خانه پدر. محمود آقا جزو مبارزین بود و مدتها ساواک در تعقیبش بود؛ حتی خانه پدر هم که میآمد، با رمز میآمد که ساواک ردگیری نکند.
از رابطه حاجآقا بهاء با چهارمین شهید محراب چیزی میدانید؟
- نه، چون ما دیگر با کرمانشاه خیلی ارتباط نداشتیم.
بپردازیم به شهادتشان و کلاً داستان آن شهادتها و اتفاقاتی که اوایل انقلاب پشت سر هم میافتاد و بدخواهان دست به اینگونه کارهای ناجوانمردانه میزدند.
- هر کسی به هر نحوی برای خدمت در میدان انقلاب ورود میکرد و ایشان هم برای حزب جمهوری اسلامی کاندیدای مجلس شد. این که آقای محمدی عراقی خودش جزو حزب باشد، با حزب همراه و در تشکیل شعبه و مرکزیت حزب در کرمانشاه مؤثر باشد، همین مؤثر بودن باعث شد که منافقین تشخیص بدهند، ایشان فعال است و میتواند فعال باشد، بالاخره هم آقازاده بود، هم فاضل بود، هم آقا بود، از هر جهت مورد توجه بود؛ انسان قابل قبولی بود، اینها نیز افراد شاخص و مؤثر را هدف قرار میدادند و همین هدف قرار دادن ایشان دلیل بر شاخص بودن و مؤثر بودنش بود.
شهید محمدی عراقی با شهادتشان چقدر بر مردم منطقه تأثیر گذاشتند؟
- اینها قهراً شهادتشان تأثیرگذار است، کسی که پدرش در غرب کشور مطرح باشد و خودش یک انسان مطرحی باشد، هم در استان و هم در حوزههای علمیه، شهادتش نیز قهراً تأثیرگذار است.
کلاً دورنمایی از شخصیت این شهید عزیز را برای ما ترسیم بفرمایید.
- ایشان یک شخصیت علمی، تقوایی و شخصیتی بود در فضای درس، تحقیق، کارهای علمی و تدریس و عمده وقتش صرف کارهای علمی دینی میشد و بهترین امتیاز برای یک فرد حوزوی درس است و تقوا و ایشان هم با همین دو بال – علم و عمل – تا آخر عمر حرکت کرد و عاقبت هم به فیض شهادت رسید.
چرا حاج آقا بهاء در این سی سالی که از زمان شهادتش میگذرد، این قدر گمنام مانده و به اندازه جایگاه و شأن و شخصیتش شناخته نشده است؟
- این دیگر از کم همتی دوستان و کم همتی آقایانی است که باید مسائل این حوزه را دنبال کنند. شاید خانوادهاش هم خیلی اهل این فضاها نباشند که بخواهند مطرح باشند یا شهید را مطرح کنند؛ اما انصاف این است که باید از اینها تجلیل و تکریم بشود. من به کنگاور هم آمدم و آنجا به مناسبت، اسمی از ایشان بردم و صحبتی کردم. البته اینها باید برجسته بشوند، باید معرفی بشوند. برجستگی برای این زمان.
الان خیلی از آن تاریخ گذشته. ذکر خیر اینها باید دوباره بیان بشود، باید گفته شود برای نسل جدید، شخصیت اینها زحماتی که کشیدهاند، مشکلاتی که داشتهاند، انصافاً آن وقتها مبارزه کار بسیار سختی بود. بسیار مشکل بود. گاهی وقتها پنج شش ماه طرف را میبردند و اصلاً هیچ کس نمیدانست او کجاست، زندان است؟ تبعید است؟ هیچ ردی از او نمیشد بگیری. در آن وقت و زمانه اینها خدمت کردند، کار کردند، مبارزه کردند و باید یاد و نام اینها زنده بماند و به عنوان افراد شاخص و تأثیرگذار و کسانی که از اول دنبال سر امام حرکت میکردند، مطرح شوند.
منبع: شاهد یاران
بیشتر بخوانید:
منافقین سه پاسدار را در عملیات مهندسی سلاخی کردند
کاش منافقین پسرم را در لحظه ربایش به شهادت میرساندند!