رهبریت گروهک منافقین در سالهای اخیر با شدت گرفتن اراده دولت و ملت عراق برای اخراج کامل این گروهک از خاک میهنشان نشان داده است که نوع رهبری وی در رأس هرم منافقین برخواسته از مدل رهبری مهره شاه در بازی شطرنج است.
برای درک بهتر این مطلب بایست در فلسفه شطرنج اندکی تأمل کرد. در این بازی دوگروه هستند که هر یک در مخاصمه سعی دارد با ضربه واردن ساختن به طرف مقابل در میدان پیروز شود. اما بر خلاف داستانهای اساطیری و جنگهای بزرگ، رهبر در این بازی نه در صف مقدم که پشت سر نیروهای پیاده پنهان شده است. همسانبودن و همشکلبودن پیادهها نشان از بیارزشی آنان در برابر طبقه بالاتر دارد. در این نبرد ابتدا پیادهها فدا میشوند تا نیروهای پشت جبهه و نزدیک به رهبر حفظ شوند. در ادامه اگر خیل پیادهها از پای درآید نوبت به اعضای ستاد فرماندهی خواهد رسید تا بهترتیب اهمیت برای حفظ وزیر و شاه جانفدا شوند. زمانی که نیروهای مرکزیت و نزدیک به شاه از گردونه خارج شوند، وظیفه وزیر است تا از شاه خود حمایت کند: اما آخرین کسی که برای پیروزی در جنگ دست به کار می شود خود شاه است، آن هم نه با حمله که با فرار. افراد در این بازی به ترتیب دوری و نزدیکیشان به مرکزیت، فرماندهی و رهبری باید در صف فداییان بایستند و جالب تر آن که اساساً پیروزی در این نبرد از راه حفظ جان شاه و صدمه به جان شاه مقابل حاصل میشود. تمام تلاشها برای پاسبانی از کیان شاه است و تمامی نفرات در برابر او پشیزی نمیارزند.
حال فهم مطلب برای خواننده میتواند سادهتر باشد. مسعود رجوی در طول تمام این سالها نشان داده است در گروهک خود میخواهد نقش شاه را در شطرنج داشته باشد؛ البته این مطلب تنها مربوط میشود به اشخاصی که کورکورانه و سادهانگارانه تن به خفت در گروهک رجوی میدهند. اما درک این مطلب میتواند به علت کشوقوس منافقین برای خروج نیروهای پیاده از مهلکه عراق کمک کند. در حالیکه هم دولت و هم ملت زخمخورده از چنگال منافقین اصرار به خروج آنها از عراق دارند و برخی از دول حامی هم بر این مسأله پافشاری میکنند و حتی مقاصدی برای آنها در آن سوی خاورمیانه در نظر گرفته شده، باز هم منافقین و سرکرده توتالیتر آنان، این مسأله را پیچیدهتر کرده، از اسبابکشی امتناع و برای خروج از عراق شروطی طرح میکند که خود میداند تحقق آن ناممکن است.
اما علت این سیاست چیست؟ در حالی که صبر مردم و بازماندگان جنایات منافقین در عراق لبریز شده و دنبال اجرای عدالت در حق منافقین هستند که نمونه ای از آن را در شهریور سال گذشته شاهد بودیم، چرا هنوز هم رجوی نیروهایش را از خطر نمیرهاند و از خروج امتناع میکند؟ پاسخ واضح است خروج منافقین از عراق این نیروهای پیاده را تدریجاً به افرادی یاغی و جداشده بدل خواهد کرد؛ افرادی که با توسل به فضای کشور مقصد، سرپیچی را سرلوحه کار خود قرار خواهند داد و از یوغ رجوی بهمرور خارج خواهند شد؛ اما اگر در لیبرتی بمانند و هرازچندگاهی طعمه خشم مردم عراق شوند هم اجاق تبلیغات رجوی روشن مانده و هم خوراک مناسبی برای مظلومنمایی و آه و فغان تبلیغاتی در جمع یاران اجارهای در کنفرانسهای هفتگی فراهم خواهد بود.
اینجا جان نیروهای پیاده در لیبرتی و اشرف اهمیتی ندارد. مهم استفاده ابزاری است که رجوی می تواند از خون این نیروها داشته باشد؛ چراکه همه باید تمامقد در خدمت و جانفدایی رهبر خود باشند تا با حفظ رهبری بتوانند در بازی پیش بیافتند.
مشخصاً این که رهبری، تمام جامعه تحت حاکمیت خود را وسیلهای برای حفظ خود بداند اوج توتالیتاریسم است. توتالیتاریسمی که بین آن با شعارهای حقوق بشری، دموکراسیخواهانه و آزادیطلبانه رجوی تفاوت از زمین تا آسمان است.