اعترافات منافقین در مورد شهادت شهید شریعتی فرد

 

3872 269

آن روزها عضو سازمان منافقين بودم. يک روز غلام‌رضا گفت:«سازمان مي‌خواهد براي مدتي در اطراف فردي به نام شريعتي‌فرد باشي و با او رابطه برقرار کني. با وجود اينکه اين کار را قبول نداشتم با حرف غلام‌رضا که گفت:«تو از آن دسته اعضايي هستي که سازمان در مواقع حساس و بحراني رو مي‌کند و حسابي هم رويشان سرمايه‌گذاري کرده است وتو از اعضاي مؤثر و ويژه‌اي هستي که مي‌تواني در رسيدن سازمان به اهداف انقلابي و خلقي‌اش نقش بسيار تعيين کننده‌اي داشته باشي»؛ خام شدم .توضيحاتي درباره گذشته محمدرضا و پدرش دادند. محمدرضا هفته‌اي يکبار به روستاي زيارت مي‌رفت و به جوانان آموزش استفاده ازاسلحه و درس‌هاي ايدئولوژيکی مي‌داد. از قضا خانه عمه‌ام در آن روستا بود به آن‌جا رفتم و در کلاس‌ها شرکت کردم.

محمدرضا جذاب و بانفوذ صحبت مي‌کرد. چند بار تحت تأثير حرف‌هايش قرار گرفتم اما زود به خودم آمدم و به هدفي که داشتم فکر کردم. به هر حال با طرح سؤالات ايدئولوژيک و يک بار با گله کردن از فقر، سر صحبت با او باز شد و او فهميد که پدرم سخت بيمار است. با وجودي که اصلاً نگران پدرم نبودم.

اما اين موضوع بهانه خوبي بود. محمدرضا با ماشين به دنبال پدرم رفت و با سعي و تلاش، او را در بيمارستان بستري نمود و هزينه درمانش را از کميته امداد گرفت. پدر و مادرم خيلي او را دعا مي‌کردند. سازمان دوباره دستور داد برنامه‌هاي آينده شان را مطلع شوم. من هم يک شب در مسجد دفتر پدرش، در را باز کردم و متوجه شدم آنها هر شب در يک منطقه، کلاس دارند.

اطلاعات را به غلام‌رضا دادم و او گفت:«بايد خودمان را آماده کنيم تا در زمان مناسب ضربه نهايي را به پيکر پوسيده ارتجاع وارد کنيم». و خلق را از دستشان برهانيم. آن روز هرچه فکر کردم يادم نيامد که من چه کينه‌اي از محمدرضا دارم. همان شب او به ملاقات پدرم که تازه مرخص شده بود آمد.

غلام‌رضا بسته بمبي را به من داد تا شريعتي‌فرد را ترور کنم. اما من هيچ کار نکردم. ديگر سازمان مرا رها نمي‌کرد به زورکلاشينکف را دستم دادند و جلوي ماشين آن‌ها را گرفتند. من به درخت‌ها شليک کردم. بچه‌ها ماشين را به گلوله بستند اما محمدرضا فرار کرد.

اواسط پاييز، دسته‌جمعي به جنگل هاي آمل رفته و جاده را بستيم. بعدها فهميدم همان شب محمدرضا و پدرش توسط افراد سازمان به شهادت رسيدند. ديگر نمي‌توانستم در گرگان بمانم. دلم آرام و قرار نداشت به علت سرپيچي از دستور سازمان محکوم به اعدام شدم اما چون به من نياز داشتند صرف نظر کردند ولي من ديگر طاقت اين زندگي را نداشتم و يک شب از پايگاه فرار کرده و خودم را تسليم نيروهاي بسيج کردم.


مطالب پربازدید سایت

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

روایتی از ترور شهید گودرزی به دست منافقین؛

ابراز امیدواری درباره نتایج دادگاه

سیدمحمدجواد هاشمی نژاد در مراسم بزرگداشت شهید حجازی و 1050 شهید ترور خراسان رضوی

بنیاد هابیلیان مظلومیت شهدای ترور را به گوش همگان خواهد رساند

سیدمحمدجواد هاشمی‌نژاد، دبیرکل خانواده شهدای ترور

منافقین و حمایت از تروریسم ضدایرانی

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

سیدمحمدجواد هاشمی‌نژاد، دبیرکل خانواده شهدای ترور

منافقین و حمایت از تروریسم ضدایرانی

سیدمحمدجواد هاشمی نژاد در مراسم بزرگداشت شهید حجازی و 1050 شهید ترور خراسان رضوی

بنیاد هابیلیان مظلومیت شهدای ترور را به گوش همگان خواهد رساند

روایتی از ترور شهید گودرزی به دست منافقین؛

ابراز امیدواری درباره نتایج دادگاه

مروری بر جنایات گروهک تروریستی منافقین؛

ترور شهید عشرت اسکندری بر سر سفره صبحانه

امیدوارم دوستانم بعد از شهادتم راهم را ادامه دهند

وصیت نامه شهید جعفر نعمت زاده

فرزند شهید آستانه پرست در دیدار با دبیرکل بنیاد هابیلیان خواستار شد:

باید انتقام خون شهدای ترور از منافقین سفاک گرفته شود

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان