با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و به وجود آمدن خلاء قدرت و امنیت در مرزهای سیاسی ایران خصوصا مناطق کردنشین ، گروهک مزدور و تروریست کومله با مشی تروریستی مسلحانه و با داشتن پشتیبانان و حامیان بیگانه باهدف تجزیه طلبی به مقابله با دولت نوپای جمهوری اسلامی ایران پرداخت. از جمله اقدامات این گروهک دست نشانده آمریکا برای اعلام موجودیت اش میتوان به:
کاشتن مین در راه پایگاه های نیروهای نظامی، اجرای کمین در راه کاروان های نظامی، حمله شبانه به پایگاه های قوای انتظامی و نظامی، حمله به تأسیسات دولتی در شهرها و روستاها و نفوذ در شهرها و درگیر شدن با نیروهای امنیت شهری و... اشاره کرد. به طور کلی کومله استراتژی خود را حمله چریکی و نامنظم تعریف کرده بود.
هوشنگ احمدیجوپار در سال 1341 در خانوادهای مذهبی و ساده زیست در جوپار کرمان متولد شد. پدر و مادرش در خانه قالیبافی میکردند و زندگیشان را از این طریق میگذراندند. آن ها 2 پسر و 3 دختر بودند. هوشنگ پس از طی مقاطع ابتدایی و راهنمایی در جوپار مقطع دبیرستان را در رشته ادبیات به پایان رساند. سپس به سربازی رفت و بعد از گذراندن دوره آموزشی به شهر بانه منتقل شد. او سرانجام در تاریخ 9دی1363 در درگیری با گروهک ضدانقلاب کومله به شهادت رسید.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر مصاحبه با خانم پوران احمدیجوپار(خواهر شهید):
هوشنگ در سال 1341 در روستای جوپاراز توابع شهر کرمان به دنیا آمد. پدر و مادرم در منزل قالیبافی میکردند. هوشنگ فرزند ارشد بود. او مقاطع ابتدایی و راهنمایی را در جوپار خواند و در زمان فراقت به پدر و مادر در قالیبافی کمک میکرد.
بعد از آن ما به کرمان آمدیم و هوشنگ در رشته ادبیات دبیرستان اقبال لاهوری درس خواند. هجده ساله بود که مادرمان را از دست دادیم. بعد از این واقعه هوشنگ به من و خواهرم که آن زمان 3 ساله بود بیشتر توجه داشت و مراقبت میکرد.
اخلاق
بسیار آرام و کم حرف بود. با ما خیلی خوب برخورد میکرد. سفارش موکدش به نماز اول وقت، رفتار نیکو با یکدیگر و رعایت حجاب بود.
تهدید به شهادت:
آخرین بار که برای مرخصی به کرمان آمد میگفت کومله ها تهدیدشان کردهاند که اگر به بانه برگردید شما را میکشیم؛ اما او برای خدمت به کشور به تهدید کموله توجه نکرد وبه بانه برگشت. یک ماه از رفتنش به بانه نگذشته بود که خبر شهادتش را آوردند.
نحوه شهادت:
بین آن ها و ضد انقلاب درگیری پیش آمده بود. در این جریان یکی از دوستانش به نام حمید سالاری زخمی شد و هوشنگ برای کمک به او به سمتش رفت؛ اما او هم مورد اصابت گلوله قرار گرفت. بعد از اینکه درگیری تمام شد همرزمانشان سراغ شان آمدند؛ اما هوشنگ و دوستش به شهادت رسیده بودند.
خبر شهادت:
من در مدرسه بودم که دختر عمویم آمد و گفت هوشنگ زخمی شده و در بیمارستان بستری است. وقتی به خانه رفتم از حالات پدرم متوجه شدم که هوشنگ به شهادت رسیده است.