پس از گذشت 50 سال از تشکیل گروهک منافقین اکنون بازمانده های آن با تمسک به امپریالیسم غرب روزهای آخر حیاتشان را سپری می‌کنند. این گروهک که ابتدا در سال 1344 تشکیل شد پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به سهم خواهی از انقلاب برخاست و با توجه به ایدئولوژی مارکسیستی خویش از روحانیت فاصله گرفت و به کشتار همراهان امام خمینی(ره) و انقلاب روی آورد.
اعضای گروهک منافقین که با تبلیغات پوچ رهبران شان و وعده های دروغین آنان گرفتار توهم شده بودند به راحتی در مقابل خواسته های آنان سر تسلیم فرو آوردند و تعداد زیادی از هموطنان شان را به شهادت رساندند. رهبران این گروهک که مردم را مدافعان راستین نظام دیدند به سمت آنان نشانه رفتند و بسیاری از مردم عادی کوچه و بازار را به جرم حمایت از انقلاب اسلامی و داشتن چهره ای اسلامی و انقلابی هدف بغض و کینه قرار داده و به شهادت رساندند.
شهید مهدی جبارزارع یکی از افرادی است که بخاطر چهره مذهبی و نصب عکس امام خمینی(ره) در مغازه‌اش توسط منافقین به شهادت رسید.
آنچه در ادامه می‌خوانید بخشی است از زندگی شهید به قلم خانواده‌اش:
سخن را با فرازی از دعای پر محتوای مجیر آغاز می کنیم. دعای ارزشمندی که جبرئیل امین بر رسول خدا صلّی الله علیه وآله نازل کرد در حالی که آن حضرت در خانه خدا و درمقام ابراهیم مشغول نماز بود.
«سُبحانک یا شاهد تعالیت یا شهید، اَجرنا مِنَ النّار یا مجیر»
منزهی تو ای شاهد، برتری ای شهید، پناه ده ما را از آتش.
چه زیباست که مطلع سخن با نام یگانه خالق متعال باشد، که خود هم شاهد است و هم شهید. خدایی که در قرآن کریم گفته است:
وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ ﴿بقره154﴾
وبه آنها که در راه خدا کشته (وشهید) می شوند، مرده نگویید بلکه آنان زنده اند ولی شما نمی فهمید.
اکنون سخن از بخشی از زندگی‌نامه یک شهید از جمع شهدای پر افتخار انقلاب اسلامی ایران است. شهیدی که یک دوازده هزارم از شهدای مظلوم ترور گروهک منافقین است که در ابتدای انقلاب اعلامیه های خود را با نام خدا و خلق قهرمان ایران آغاز می‌کردند؛ ولی در عمل و رفتار خویش نشان دادند که خدا و روزقیامت ومیزان و عدل الهی را باور ندارند و به خلق قهرمان ایران هم هیچ علاقه و دلبستگی ندارند.
شهید مهدی جبار زارع
نام پدر: نعمت الله
سال تولد:1305 شمسی
شماره شناسنامه: 258
صادره از اصفهان
شغل: بقال
شهید مهدی جبارزارع پس از پایان خدمت سربازی در یکی از کارخانه های ریسندگی و بافندگی اصفهان مشغول کار شد و در سن23 سالگی ازدواج کرد که حاصل آن 5 پسر و 1 دختر است. مهدی پس از گذشت چندین سال از کارخانه استعفا داد و یک مغازه بقالی کوچک در محله دروازه تهران، درشهر اصفهان اجاره کرد و تا هنگام شهادت به همین کار مشغول بود؛ البته به علت توسعه میدان دروازه تهران یک جابجایی در مکان مغازه انجام گرفت و ایشان محل کسب خود را به مغازه‌ای که از خانه مسکونی جدا نموده بود انتقال داد ودر آنجا مشغول کسب و کار شد تا 22 بهمن1357 شمسی فرارسید و انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی رحمت الله علیه به پیروزی رسید.
شهید مهدی جبارزارع که فردی متدین و علاقمند به مراجع دینی بود عکس مرجع محبوب خود، امام خمینی(ره) را روی دیوار مغازه اش نصب کرده بود. ایشان معمولاً در تظاهرات انقلابی و تجمعات سیاسی مذهبی شرکت می‌کرد و فرزندان شهید نیز در بسیج مردمی فعالیت می کردند. با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران 3 نفر از فرزندان ایشان به تناوب و گاهی با هم به جبهه می‌رفتند.
شهید مهدی جبارزارع، در بین مردم و کسبه محله دروازه تهران به دینداری و خوش خلقی و خوش رفتاری با مردم مشهور بود و به شیخ مهدی معروف شده بود. ایشان سعی می‌کرد نمازش را در یکی از 2 مسجد محل با جماعت اقامه کند؛ ولی گاهی اوقات هم نماز مغرب و عشاء را در مغازه بجا می‌آورد. او سجاده مخصوصی داشت که کف مغازه پهن می‌کرد و نماز خود را در آنجا به جا می‌آورد.
شهید بزرگوار مهدی جبارزارع اینگونه در جهت بندگی خدا زندگی را سپری می‌کرد تا اینکه در روز 19شهریور1363 پس ازخواندن نماز مغرب و عشاء در مغازه‌اش مشغول کسب و کار بود. حدود ساعت 9:30 شب یک نفر به عنوان خریدار وارد مغازه شد و با اسلحه کلت سه تیر بطرف او شلیک کرد که 2 تیر به سرش اصابت کرد و در همان لحظه شهید شد.
فرد ضارب از مغازه بیرون آمد و هم زمان کسبه ومردم محل که با صدای شلیک مضطرب شده بودند سراسیمه بیرون آمدند؛ اما ضارب در حال فرار آنها را تهدید کرد و سوار موتورسیکلتی که در فاصله چند متری مغازه ایستاده بود شد ودر همین حال بر علیه نظام جمهوری اسلامی شعار میداد. ضارب و راکب موتور سیکلت به سرعت متواری شدند. مدتی بعد منافقین در اعلامیه های خود از این ترور ناجوانمردانه و وحشیانه به عنوان یک کار انقلابی نام بردند و آن شهید بزرگوار را که به باتقوایی و بی‌آزاری وحسن خلق و مردم داری زبانزد همه مردم محل بود را به عنوان شکنجه گر در اطلاعیه هاشان معرفی کردند واز این دروغ و تهمت که برای سر پوش گذاردن و توجیه جنایتشان بیان کردند شرم نکردند. عجیب آنکه این ترور های بی‌هدف وکور که برای ایجاد رعب و وحشت در بین مردم کوچه و بازار انجام می‌دادند را در جهت منافع ملت ایران می‌دانستند و با این ذهنیت باطل، خود را مجاهد می‌نامیدند و عجیب‌تر آنکه اخیراً امریکای مدعی حقوق بشر این گروه خیانتکار که جنایاتشان در حق ملت ایران از شمار بیرون است را از لیست گروه های تروریستی خارج کرده است.
«امان از این نیرنگهای شیطانی...»
شرحی بر مصاحبه با محسن جبارزارع (فرزند شهید):
پدر من یک کاسب انقلابی بود و فعالیت هایش مانند دیگر مردم عادی وعلاقمند به پیروزی انقلاب بود؛ از جمله حضور در راهپیمایی ها، سر دادن ندای الله اکبر روی پشت بام و شرکت در مراسمات و تجمعات انقلابی که معمولا در مساجد بزرگ شهر بر پا می‌شد.
علاقه خاصی به امام خمینی داشت. به گونه‌ای که بدون هیچ واهمه‌ای عکس امام رحمت الله علیه را حتی قبل از پیروزی انقلاب روی دیوار مغازه نصب کرده بود.
از تقوا و پرهیزگاری پدر همین بس که در محل به شیخ مهدی لقب گرفته بود. او همیشه در حل مشکلات خانوادگی و حتی اجتماعی دوستان و آشنایان واسطه می‌شد.
از بین روحانیون شهر با آیت الله صادقی امام جماعت مسجد شفیعی در ارتباط بود و معمولا سوالات خود را از ایشان می‌پرسید. مرتب از طریق رادیو به سخنرانی های شهید بهشتی و شهید مطهری گوش میداد. گاهی از من می خواست کتاب های ساده شهید مطهری را برایش ببرم تا مطالعه کند.
اهل بحث و جدل نبود؛ اما به وقت خود در برابر توهین به اعتقادات و شخصیت های شاخص از جمله امام و سایر مجتهدین موضع دفاعی می‌گرفت و با صدای بلند با آنها بحث می‌کرد.
شیخ مهدی محل کسب و کارش را سنگر عملیاتی خود قرار داده بود. جواد جبارزارع در این باره می‌گوید:
«صبح یکی از روزهای سال1362 که از جبهه آمده بودم به مغازه پدرم رفتم و به او گفتم: «شما هم به جبهه بیایید و در قسمت تدارکات خدمت کنید.» همین طور که پشت میزش ایستاده بود روی میز زد و گفت: «این جا سنگر من است.» درست در همان جایی ایستاده بود که شهید شد.
رفتارشان با مادرم و همه فرزندان بسیار عالی بود. در امور مربوط به خانه کمک حال مادر بود.
پیرمردی روستایی هر از چند گاهی برای خرید به مغازه پدرمی‌آمد. پدرم می‌دانست که شرایط مالی او مساعد نیست به همین دلیل به من سفارش می‌کرد گاهی به او سر بزنم و اگر چیزی احتیاج داشت تهیه کنم.»
عبدالرضا جبار زارع فزرند دیگر شهید ادامه داد:
«چهره مذهبی پدر از یک طرف و کینه توزی سازمان به اصطلاح مجاهدین خلق نسبت به طرفداران امام خمینی(ره) از طرف دیگر باعث شد نام پدر در لیست ترور سازمان قرار گیرد.
یک تیم 3 نفره در ترور نقش داشتند. چندی بعد از شهادت پدر در درگیری دیگری هر سه نفرشان شناسایی شدند؛ البته یکی از آنها در حین فرار کشته شد و دیگری نیز در زندان خودکشی کرد.
لحظاتی قبل از اعدام با نفر سوم صحبت کردم. می‌گفت: «ما نوکر سازمانیم. آنها یک عینک به ما می‌دهند و ما مجبوریم هر آن چه آنها می‌گویند از پشت عینک ببینیم. کاری به این حرف ها نداریم که پیرمرد است یا پیرزن، طفل است یا بزرگسال. ما دستور را اجرا می‌کنیم.»
رادیو عراق 2 ساعت بعد از ترور پدرمان اعلام کرد که یکی از شکنجه‌گران سپاه اصفهان توسط مجاهدین کشته شد.
