کومله و دموکرات دو بازیگر اصلی جنایات تروریستی بودند

Veis

شکل گیری رسمی گروهک تروریستی کومله اساساً به بعد از انقلاب اسلامی باز می‌گردد.

در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، در مناطق کردنشین در غرب کشور بحران‌های اجتماعی و نظامی زیادی به چشم می‌خورد که دو گروه سیاسی مخالف نظام یعنی حزب دموکرات و حزب کومله دو بازیگر اصلی آن به شمار می‌آمدند. جنایت‌های حزب دموکرات و کومله، به حدی وحشتناک و غم‌انگیز بود که امام‌خمینی(ره) طی بیست روز، بیست و چهار حکم، پیام و سخنرانی درباره کردستان صادر فرمودند و از آنها به عنوان اشرار، خرابکار، مفسد و خیانتکار نام برده و از قوای انتظامی خواستند هر چه سریع‌تر به این غائله خاتمه دهند.

کومله با شعار آزادی و برابری و حکومت کارگری در کردستان شروع به فعالیت کرد. از اقدامات تخریبی حزب کومله می‌توان به حمله به پادگان‌های نظامی، کمین و کاشت مین بر سر راه نیروهای نظامی، ترور، ارعاب افراد بومی و غیربومی، مصادره و به آتش کشیدن امکانات دولتی و اخاذی از مردم اشاره کرد.

از جمله درگیری‌های حزب کومله با نیروهای نظامی مستقر برای برقراری امنیت در کردستان، درگیری شب 1شهریور1359 در مهاباد بود که به مفقود شدن سه تن از سربازان بی‌گناه وطنمان انجامید.

یکی از این سربازان شهید ناصر ویس است.

شهید ناصر ویس در سال 1338 در روستای اکبرآباد از توابع شهرستان کوار در استان فارس به دنیا آمد. پدرش کشاورز و مادرش خانه‌دار بود. تحصیلات اولیه‌اش را در روستای اکبرآباد در آغوش خانواده مذهبی‌اش گذراند. او اولین کسی بود که قبل از پیروزی انقلاب در روستا، جرقه راهپیمایی و تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی را زد. پس از گذراندن دوران ابتدایی، برای ادامه تحصیل تا مقطع دیپلم به شیراز عزیمت کرد. سال 1359 به خدمت سربازی اعزام شد. دوره آموزشی را در شهر کرمان گذراند و از آنجا به اهواز منتقل شد. سپس به شیراز و در نهایت به کردستان رفت. چند ماه از خدمت سربازی‌اش را در سردشت کردستان سپری کرده بود که او و دو تن از همرزمانش 1شهریور1359 شب هنگام، در درگیری با کومله‌ها مفقود شدند.

مسئولین پادگان سردشت اوایل گمان کرده بودند که ناصر از پادگان فرار کرده است. بعد از گذشت چند ماه با پیگیری از خانواده او و عدم بازگشت ناصر به روستا دو احتمال برای مفقود شدن او و دوستانش در نظر گرفتند: اول اینکه در آتش انفجارهای کومله‌ها سوخته باشند و دوم، به اسارت کومله‌ها درآمده باشند.

هنوز بعد از گذشت سی و شش سال کسی از سرنوشت ناصر و دوستانش اطلاعی ندارد.

خانواده وی پس از ناامید شدن از زنده بودن فرزندشان، همچنان چشم انتظار رسیدن جنازه او هستند.

آنچه در ادامه می‌خوانید شرحیست بر مصاحبه با خانواده شهید ناصر ویس:

«ناصر فرزند سوم خانواده بود. با اینکه سنی نداشت همکلاسی‌هایش را با خود همراه می‌کرد و در فضای سراسر اختناق روستا تظاهرات ضد رژیم پهلوی راه می‌انداخت. نخستین کسی بود که در روستا روی دیوار شعارنویسی می‌کرد، او عمدا این شعارها را روی دیوار منزل افرادی که اجازه چنین فعالیت‌هایی را  در روستا نمی‌دادند، می‌نوشت.

شجاع و نترس بود. در شهرستان جهرم تظاهرات شده بود و تعدادی سرباز همراه فرمانده خود عازم آنجا بودند. ناصر که متوجه این امر شد جلوی آنها را گرفت و رو به آنها گفت: «تا مرگ بر شاه نگویید، اجازه عبور از اینجا را نمی‌دهم.»

فرمانده چندین بار او را تهدید به شلیک گلوله کرد؛ اما ناصر همچنان بر خواسته خود پافشاری کرد تا جایی که فرمانده و سربازان را وادار به تسلیم در مقابل خواسته‌اش کرد. آنها نیز شجاعت او را تحسین کردند.

اهل مطالعه بود و بیشتر مطالعات دینی و مذهبی داشت. درس‌هایش را با علاقه دنبال می‌کرد. هنگام درس خواندن برای اینکه مزاحم بقیه نباشد، شب‌ها زیر نور چراغ کوچه درس می‌خواند. خوش اخلاق بود و در حد توان به دیگران کمک می‌کرد.

بعد از پیروزی انقلاب در آزمون دانشکده افسری پذیرفته شد؛ اما ابتدا باید خدمت سربازی را می‌گذراند. قصد داشت بعد از اتمام خدمت سربازی به دانشکده افسری بازگردد.

دوره آموزشی را در کرمان گذراند، سپس به اهواز، شیراز و در نهایت به کردستان اعزام شد.

چند ماه در کردستان مشغول خدمت بود. هم‌دوره‌ای‌های ناصر به مرخصی می‌آمدند؛ ولی خبری از آمدن او نبود. افراد در پادگان خیال کرده بودند که ناصر به خانه بازگشته است و اینطور به ما خبر دادند. با شناختی که ما از او و روحیه انقلابی‌‌‌اش داشتیم این خبر را باور نکردیم. مسئولین پادگان وقتی متوجه شدند که ناصر به منزل بازنگشته است دریافتند که در ماموریت روز 1شهریور1359 مفقود شده است.

برای ما هر دو احتمال مفقود شدنش آزار دهنده بود، اینکه در آتش انفجارهای کومله‌ها سوخته باشد یا به اسارت کومله‌ها درآمده باشد. تا مدت‌ها در سردشت کردستان درگیری‌های مسلحانه بود و ما اجازه رفتن به آنجا را نداشتیم. تنها از طریق مراکز نظامی در شیراز پیگیری می‌کردیم که از آنجا هم پاسخی نگرفتیم.

مادرم خیلی چشم انتظار ناصر بود. او حتی سنگ قبری هم ندارد که مرهمی بر زخم دل مادرم باشد.

به‌ دلیل بی‌تابی‌های مادر قاب عکس ناصر را در خانه نمی‌گذاشتیم. مادرم دو ماه پیش فوت شد و تا لحظه آخر هم منتظر خبری از ناصر بود.»


مطالب پربازدید سایت

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

روایتی از ترور شهید گودرزی به دست منافقین؛

ابراز امیدواری درباره نتایج دادگاه

سیدمحمدجواد هاشمی‌نژاد، دبیرکل خانواده شهدای ترور

منافقین و حمایت از تروریسم ضدایرانی

سیدمحمدجواد هاشمی نژاد در مراسم بزرگداشت شهید حجازی و 1050 شهید ترور خراسان رضوی

بنیاد هابیلیان مظلومیت شهدای ترور را به گوش همگان خواهد رساند

روایت‌گری پژوهش‎گر حوزه نفاق از تاریخ منافقین؛

خوابگردهایی که مزدوری پیشه کردند

نماینده مردم قوچان و فاروج در مجلس شورای اسلامی

برگزاری دادگاه منافقین باعث رضایت مردم می‌شود

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

نماینده مردم قوچان و فاروج در مجلس شورای اسلامی

برگزاری دادگاه منافقین باعث رضایت مردم می‌شود

روایت‌گری پژوهش‎گر حوزه نفاق از تاریخ منافقین؛

خوابگردهایی که مزدوری پیشه کردند

سیدمحمدجواد هاشمی‌نژاد، دبیرکل خانواده شهدای ترور

منافقین و حمایت از تروریسم ضدایرانی

سیدمحمدجواد هاشمی نژاد در مراسم بزرگداشت شهید حجازی و 1050 شهید ترور خراسان رضوی

بنیاد هابیلیان مظلومیت شهدای ترور را به گوش همگان خواهد رساند

روایتی از ترور شهید گودرزی به دست منافقین؛

ابراز امیدواری درباره نتایج دادگاه

مروری بر جنایات گروهک تروریستی منافقین؛

ترور شهید عشرت اسکندری بر سر سفره صبحانه

امیدوارم دوستانم بعد از شهادتم راهم را ادامه دهند

وصیت نامه شهید جعفر نعمت زاده

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان