در حالت نماز، بی سر و دست به شهادت رسید

Keshvarziyan1«داخل اتوبوس، من و حاج خانم کنار هم نشسته بودیم. نزدیکی سه راهی تکریت بودیم. حاج خانم از برادرزاده ام که در این سفر همراه ما بود خواست که یک مهر کربلا به وی بدهد. میخواست در اتوبوس نماز جعفر طیار بخواند. مهر را که گرفت وسط اتوبوس مشغول نماز شد. اتوبوس در ایست و بازرسی متوقف شد. ناگهان دیدم گاری دستی چوبی ای به سمت اتوبوس می آید...»

پس از حمله آمریکا به عراق و سرنگونی رژیم بعث و هرج و مرجی که به واسطه جابجایی قدرت در این کشور ایجاد شد، خیل عظیم دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) به صورت انفرادی و گروهی و غالبا بصورت غیرقانونی، وارد خاک این کشور شده و به زیارت عتبه مقدسه می رفتند. بسیاری از این زائرین یا توسط پلیس و ارتش عراق و یا توسط سربازان آمریکائی دستگیر و زندانی می شدند و یا توسط گروه های تکفیری و سلفی که در عراق جان تازه ای گرفته بودند، به شهادت می رسیدند.

پس از استقرار حکومت مرکزی در عراق، تلاش زیادی صورت گرفت که از طرفی امنیت داخلی و زائرین عتبه مقدسه حفظ و از طرفی دیگر مرزها نیز مستحکم تر شوند تا جلوی ورود و خروج غیرقانونی افراد و تروریست هایی که عمدتا از اردن و عربستان وارد عراق می شدند، گرفته شود و هر روز نیز دولت عراق توفیق بیشتری در این موضوع به دست آورد.

در این میان، ده ها ایرانی در حوادث تروریستی مختلف در عراق به شهادت رسیدند. شهیده ام لیلا کشاورزیان یکی از این شهیدان است. به بهانه اولین سالگرد شهادت ایشان به دیدار خانواده اش رفتیم که نکات جالب و خواندنی زیادی در این دیدارگذشت که در ادامه خواهد آمد.

شهیده ام لیلا کشاورزیان سال 1342 در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. دوران نوجوانی و جوانی او مثل تمام دختران هم سن و سالش در تظاهرات و مبارزه علیه رژیم شاه گذشت. گاهی به همراه پدر و مادر و گاهی با دوستانش در تظاهرات شرکت می کرد تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید.

با آغاز جنگ تحمیلی در ستاد پشتیبانی جنگ و جبهه فعالیت داشت و کمک های مردمی را برای رزمندگان جمع آوری می کرد. به شغل معلمی خیلی علاقه داشت. لذا تحصیلاتش را در دانشگاه تربیت معلم ادامه داد و به استخدام آموزش و پرورش درآمد و به عنوان دبیر معارف در مدارس مشغول به تدریس شد.

حدودا 22 سال سن داشت که با یکی از جانبازان دفاع مقدس ازدواج کرد. ازدواج و تشکیل خانواده، او را از فعالیت های تبلیغی وفرهنگی دور نکرد. خادم حرم امام رضا (علیه السلام) بود و در دارالقرآن حرم مطهر رضوی قرآن درس می داد. سالها منزلش را وقف برگزاری مراسم مذهبی کرده بود.

آذرماه سال 91 به همراه همسرش به سفر زیارتی عراق و زیارت عتبات عالیات مشرف شد. 24 آذرماه 91 پس از زیارت امامین کاظمین (علیهما السلام) به همراه کاروان به سمت سامرا در حرکت بودند که در بر اثر انفجار بمبی در مسیر حرکت اتوبوس، به همراه سه تن دیگر به شهادت رسید.

حاشیه نگاری تیم سرگذشت پژوهی شهدای ترور بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور) از دیدار با خانواده شهیده ام لیلا کشاورزیان:

با خانواده شهید که تماس گرفتیم، با برخوردی گرم و صمیمی روبرو شدیم. خیلی زود وعده دیدارمان فرارسید. منزل شهید تقریبا یکی از شلوغ ترین خیابان های مشهد بود. محله ای قدیمی، زیبا و سرشار از نمادهای دینی و مذهبی. وارد منزل شهید که شدیم اولین چیزی که نظرمان را به خودش جلب کرد، سبک اسلامی ساخت خانه بود. خانه ای با اندرونی و بیرونی. عروس شهید به استقبالمان آمد و ما را به اندرونی هدایت کرد.

دور تا دور اتاق را نگاه کردیم تا شاید عکسی از شهید پیدا کنیم. یکی از بچه ها عکسی از شهید روی دیوار خانه پیدا کرد که لباس احرام بر تن داشت.

آقای محمدعلی علیوردی، همسر شهید و جانباز دفاع مقدس است. آدم پرسرزبانی نبود و بیشتر سعی می کرد توضیحات پسر و عروس اش را تکمیل کند. اما به هر ترتیبی بود سر صحبت را باز کردیم:

« پسر عمه و دختر دای بودیم. بهشهر استان مازندران زندگی می کردیم. با شناختی که از بچگی از هم داشتیم و با وساطت بزرگترها ازدواج کردیم. همسرم شاغل اموزش و پرورش بود و من هم کارمند بانک بودم. بخاطر اینکه تنها فرزندم «علیرضا» نابینا بود، همسرم خیلی برای تحصیلش نگران بود. خیلی تحقیق کرد و به این نتیجه رسید که در مشهد شرایط مناسبی برای تحصیل وی فراهم است و این شد که راهی مشهد شدیم.»

آقای علیوردی که انگار تازه نطقش باز شده بود ادامه داد: « حاج خانم خیلی به مسائل دینی اهمیت می داد. حجابش خیلی برایش مهم بود. حساب حلال و حرام زندگی را به دقت داشت. حتی خمس مال خود را ماهیانه می پرداخت. خیلی به اهل بیت (علیهم السلام) ارادت داشت، اما حضرت رقیه (سلام الله علیها) را طور دیگری دوست داشت. همیشه برای ولادت و شهادت ایشان برنامه خاصی داشت.

گاهی به او می گفتم: « ما که در این شهر غریبیم، چرا روضه میگیرین؟» اما وقتی روضه برپا می شد میدیدم 200-300 نفر شرکت کرده اند. اینها همه بخاطر خلوص نیت حاج خانم بود. خیلی ها که مشکل مالی داشتند به ایشان مراجعه می کردند و تقاضای قرض الحسنه داشتند و ایشان هم بدون اینکه حتی ضمانتی بخواهد نیازشان را برطرف می کرد.»

چه شد که در مورد ازدواجشان پرسیدیم یادم نیست اما حاج آقا گفت: «مراسم ازدواجمان در نهایت سادگی برگزار شد. طوری که خیلی ها تعجب می کردند و می گفتند مگر می شود اینقدر ساده هم عروسی کرد!»

به قول خود، همسرش را فقط با «سلام» و «صلوات» به منزل جدید آورده است.

بعد ادامه داد: « حاج خانم نسبت به آنچه در اطرافش می گذشت بی تفاوت نبود. مسائل اجتماعی و سیاسی را تحلیل می کرد. در حد خودش راهکار هم می داد. بیشتر بخاطر اینکه دیگران یاد بگیرند که نباید بی تفاوت باشند.

همیشه از خدا می خواست که در بستر از دنیا نرود. می خواست عاقبت به خیر شود.»

فرزندش علیرضا که حدودا 25 سال سن دارد «روشن دل» است. او یکی از جوانان نخبه کشورمان است که علیرغم وجود عدم توانائی دیدن و محدودیت هایی که به این خاطر دارد، تمام دوران تحصیلش را از ابتدا تا دیپلم، در مدارس معمولی گذرانده و در دانشگاه فردوسی مشهد موفق به اخذ مدرک لیسانس ادبیات عرب شده است. بسیار پرزبان بود و بدون رودربایستی. وی که خاطرات زیادی از مادر شهیدش داشت شروع به صحبت کرد:

« مادرم زنی بود که عاشق زندگی اش بود. با اینکه شاغل بود، به همه کارهای منزل می رسید. نگهداری از من هم که شرایط را سخت تر می کرد اما همه کارهایش از روی نظم و دقت بود.

آینده من خیلی برایش مهم بود، به تربیت دینی و تقویت اعتقادات من هم بسیار حساس بود. برای اینکه من یاد بگیرم خیلی از کارهای خوب را خود انجام می داد. مثلا همیشه نمازش را اول وقت می خواند.

احترام خاصی برای پدرم قائل بود. وقتی میخواستیم ناهار بخوریم می گفت: «باید صبر کنیم تا پدرت بیاید. باید احترام پدرت را نگهداری.» گاه ممکن بود پدر دیرتر بیاید. ناهار من را می داد اما خودش صبر می کرد تا پدر بیاید تا با او ناهار بخورد.

از همسر شهید خواستیم از ماجرای سفرشان بگوید و از روز حادثه. او گفت: « با حاج خانم تصمیم گرفتیم به زیارت امام حسین (علیه السلام) بریم. برای ثبت نام از طریق کاروانی از مازندران اقدام کردیم. به ساری رفتیم و با همه اقوام خداحافظی کردیم و از همه حلالیت طلبیدیم و راهی سفر شدیم.

کاظمین بودیم که همسرش گوشواره هایش را وقف حرم کرد. خیلی بخشنده بود. همه چیزهای خوبی که داشت رو راحت می بخشید.

برای زیارت امامین عسگریین (علیهما ااسلام) راهی سامرا شدیم. داخل اتوبوس، من و حاج خانم کنار هم نشسته بودیم. نزدیکی سراهی تکریت بودیم. حاج خانم از برادرزاده ام که در این سفر همراه ما بود خواست که یک مهر کربلا به وی بدهد. میخواست در اتوبوس نماز جعفر طیار بخواند. مهر را که گرفت وسط اتوبوس مشغول نماز شد.

اتوبوس در ایست و بازرسی متوقف شد. ناگهان دیدم گاری دستی چوبی ای به سمت اتوبوس می آید و ناگهان منفجر شد.

حاج خانم در حالی که نماز می خواند، ترکشی به سرش اصابت کرد. سرش تکه تکه و دستش هم قطع شده بود. او که همیشه دوست داشت مرگ خوب داشته باشد، در حالت نماز، بی سر و بی دست به شهادت رسید. وقتی حاج خانم شهید شد به خدا عرضه داشتم: «راضیم به رضای تو. دست جداشده همسرم قربانی حضرت عباس (علیه السلام) و خون ریخته شده اش تقدیم به اسلام.»

عروس شهید در حالی که مدام قطرات اشک، گونه اش را خیس می کرد گفت: «حاج خانم برای من که در کودکی مادرم را از دست داده بودم، مثل مادری مهربان و دلسوز بود. انگار دوباره مادرم را از دست داده بودم.

همیشه من را طوری صدا می زد که انگار دخترش هستم. اگر ناراحتی داشتم یا مریض بودم مدام زنگ می زد و حالم را جویا می شد. هنوز هم باورم نمی شود که او رفته!»

حاج آقای علیوردی دوباره سر صحبت رو باز کرد و گفت: « خدا این ترویست های وهابی را لعنت کند. اینها از روی ضعف و ناتوانی به مسلمان کشی رو آورده اند. بخاطر خشک مغزی به این جنایات دست می زنند.»

دیدارمان دیگر تمام شده بود، اما من هنوز به مادری فکر می کردم که عمری را برای تربیت فرزندی نابینا صرف کرده بود. همیشه نگران آینده اش بود و بخاطر وی رنج سفر را به جان خریده بود. حالا این فرزند سروسامانی گرفته است و این مادر نتیجه زحماتش را می بیند. مگر نه اینکه شهدا زنده اند و نزد خدای خود روزی می خورند!


مطالب پربازدید سایت

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

جدیدترین مطالب

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

احمد عطایی مدیر انتشارات قدر ولایت

باید اعترافات و اسناد جنایات منافقین منتشر شود

دادگاه منافقین اقدامی در مسیر عدالت؛

روایت خانواده‌های شهدای ترور از جنایت‌های فرقه نفاق

دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان