گروهک جنایتکار و تروریست کومله، بیش از سه دهه است که در کردستان عراق حضور دارند و تعداد اندکی از بقایای آنها در مناطق سلیمانیه، اربیل، زرگویز، زرگویزله و قندیل سکونت دارند.
در حال حاضر آنها در کردستان عراق، خود را به عنوان نماینده مردم کردستان ایران معرفی میکنند. این در حالی است که هیچ پایگاه عمومی بین مردم کردستان ایران ندارند. آنها در کردستان عراق، مشغول ترویج فساد و فحشا هستند.
حزب کومله ابتدا با شعار آزادی، برابری و حکومت کارگری در کردستان ایران شروع به فعالیت کرد. شکل گیری رسمی این حزب به بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برمیگردد. آنها خواستار هویت سیاسی مستقل از جمهوری اسلامی ایران بودند. حمله به پادگانهای نظامی، کمین و کاشت مین بر سر راه نیروهای نظامی، ترور، ترساندن افراد بومی و غیربومی، مصادره و به آتش کشیدن امکانات دولتی و اخاذی از مردم از جمله اقدامات تخریبی حزب کومله بود که در راستای اهدافشان صورت میگرفت.
یکی از کمینهایی که بر سر راه نیروهای نظامی حافظ امنیت کردستان شکل گرفت، کمین در قبرستان روستای زادکوه مهاباد بود که به شهادت جمعی از نیروهای نظامی منجر شد. یکی از این شهدا شهید حیدرعلی قرباننژاد است.
شهید حیدرعلی قرباننژاد در سال1343 در روستای هزار شهرستان بیضا در استان فارس به دنیا آمد.
پدرش کشاورزی زحمتکش و مادرش خانهدار بود. تحصیلاتش را در مقطع ابتدایی که به پایان رساند در کارهای کشاورزی به پدرش کمک میکرد. با شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعث عراق، با شور نوجوانیاش راهی جبهه شد؛ اما به دلیل مخالفتهای پدرش پس از چند ماه حضور در جبهه جنوب به روستا بازگشت. با رسیدن به سن هجده سالگی برای انجام خدمت سربازی، بار دیگر قصد جبهه را کرده بود و راه را برای رفتن به جبهه هموار میدید؛ اما با تلاشهای پدرش، او را به تهران منتقل کردند. حیدرعلی نتوانست بیش از شش ماه در تهران بماند و برای گذراندن ادامه خدمت سربازیاش دیگر بار راهی جبهه شد.
پس از چند ماه حضور در جبهه جنوب با تشدید درگیریهای حزب کومله و دمکرات، به کردستان رفت. با اتمام دوره سربازیاش همچنان برای مبارزه با کوملهها در کردستان ماند.
حیدرعلی و چند تن از دوستانش 29اسفند1364 در قبرستان روستای زادکوه مهاباد در حال ماموریت و گشتزنی بودند که با کمین کوملههای ضدانقلاب مواجه شدند، با درگیری با کوملهها و مجروح شدن تعدادی از همرزمان حیدرعلی قرباننژاد، آنها را به عقب منتقل میکرد. در حین منتقل کردن دومین مجروح، قلبش هدف گلولههای کین کوملهها قرار گرفت و ندای حق را لبیک گفت.
مسئولین پادگان با ملاحظه ایام عید نوروز، خبر شهادت را با چند روز تاخیر به خانواده وی اعلام کردند. پیکر مطهر او 4فروردین1365 در بستری از خاک که خود آماده کرده بود، آرام گرفت.
آنچه در ادامه میخوانید شرحیست بر مصاحبه با برادر شهید حیدرعلی قرباننژاد:
«حیدرعلی پسر اول خانواده بود و پدرم علاقه خاصی به او داشت. عصبانیتش را ندیدیم. اخلاق خوبش زبانزد دوستان و آشنایان بود. به مادرم علاقه شدیدی داشت. همیشه ما را نصیحت میکرد که در هر شرایطی به مادر احترام بگذاریم.
قبل از رفتن به دوره سربازی چند ماه در جبهه جنوب بود؛ ولی با مخالفتهای شدید پدرم برگشت. سال 1362 که به سن هجده سالگی رسید مسیر رفتن به جبهه را برای خود هموارتر دید؛ اما پدرم با یکی از دوستانش صحبت کرده بود که او را به تهران منتقل کنند. شش ماه از سربازیاش را در تهران گذراند؛ ولی دلش بیقرار جبههها بود. چند ماه به جنوب اعزام شد و در نهایت با تشدید درگیریهای حزب کومله و دمکرات، راهی کردستان شد. خدمت سربازی را که به پایان رساند همچنان در کردستان برای مبارزه با گروهک تروریستی کومله در کردستان ماند.
آخرین باری که به مرخصی آمده بود با همرزمش که در روستا بودند از شهادتش گفته بود، اینکه گمان میکند آخرین مرخصیاش است و اینبار که به کردستان برگردد، شهید میشود.
پدرم با این دلایل که سربازیت را در جبهه گذراندهای، دیگر بس است و میخواهم زودتر ازدواج کنی، همچنان بر نرفتنش به جبهه اصرار میورزید. حیدرعلی در جواب میگفت: «پدر! اگر فضای معنوی جبهه، پیشروی عراق در خاک ایران و شهید شدن جوانان مردم را ببینید خودتان هم به سوی جبهه میشتابید. هر ایرانی اگر حقیقت جبهههای جنگ را بداند در خانه نمیماند و به آنجا میرود.»
بیقرار بود و چهار روز مانده به اتمام مرخصیاش به کردستان برگشت. در تاریخ 29اسفند1364 برای برقراری امنیت در روستای زادکوه مهاباد، در قبرستان آنجا مشغول گشتزنی بودند که در کمین کوملهها افتادند. حیدرعلی که فردی زرنگ و پر جنبوجوش بود با دیدن صحنه مجروحیت دو تن از همرزمانش به قصد کمک و بستن زخمشان، آنها را به عقب منتقل میکرد. در حال منتقل کردن دومین مجروح به عقب بود که نیروهای کومله قلبش را نشانه گرفتند و او را به شهادت رساندند.
خبر شهادت حیدرعلی را با چند روز تاخیر به ما اطلاع دادند. در ایام عید نوروز روستای ما سیاهپوش و عزادار شهادت حیدرعلی بود. حیدرعلی 4فروردین1365 در مزاری که خود آماده کرده بود در روستای هزار به خاک سپرده شد.»