اکنون بازماندههای گروهک تروریستی منافقین با تمسک به امپریالیسم غرب روزهای آخر حیاتشان را سپری میکنند. این گروهک که ابتدا در سال 1344 تشکیل شد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به سهمخواهی از انقلاب برخاست و با توجه به ایدئولوژی مارکسیستی خویش از روحانیت فاصله گرفت و به کشتار همراهان امامخمینی(ره) و انقلاب روی آورد.
اعضای گروهک منافقین که با تبلیغات پوچ رهبرانشان و وعدههای دروغین آنان گرفتار توهم شده بودند به راحتی در مقابل خواستههای آنان سر تسلیم فرو آوردند و تعداد زیادی از هموطنانشان را به شهادت رساندند. رهبران این گروهک که مردم را مدافعان راستین نظام دیدند به سمت آنان نشانه رفتند و بسیاری از مردم عادی کوچه و بازار را به جرم حمایت از انقلاب اسلامی و داشتن چهرهای اسلامی و انقلابی هدف بغض و کینه قرار داده و به شهادت رساندند.
شهيد صديق احمدی در سال 1324 در روستای زيدكندی از توابع شاهيندژ در خانوادهای مسلمان و اهل تسنن ديده به جهان گشود. وي به دليل نبودن امكانات تحصيلي، موفق به درسخواندن نشد و در سال 1360 به عضويت بسيج پاسدران درآمد، تا بتواند از آرمانهای انقلاب حراست کند. شهيد علاقه زیادی به نظام جمهوری اسلامی داشت، به طوری كه رفتار و اعمال وی ايادی استكبار را خشمگین میکرد.
شهيد احمدی پس از سالها مبارزه و تلاش در تاریخ 25آذر1361 بر اثر اصابت تير توسط عناصر گروهک ترورستی منافقین به درجه رفيع شهادت نائل آمد. از شهيد صدیق احمدی پنج دختر و سه پسر به يادگار مانده است.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر مصاحبه با همسر شهید صدیق احمدی(آمینه ایازی):
«همسرم یکی از دوستداران انقلاب و پیروان امامخمینی(ره) بود. او در تمام اوقات، در مسجد و در میان جمع مردم از برکات وجود حضرت امامخمینی(ره) و انقلاب صحبت میکرد و مدافع انقلاب بود.
صدیق با عشق و علاقهای که به انقلاب داشت، به عضویت بسیج درآمد و با وارد شدن او به بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، عشق و علاقهاش روز به روز زیادتر میشد، هنگام خواندن نماز برای امام و انقلاب دعا میکرد.
در سال1361 در روزهای اواخر پائیز بود. لحظه به لحظهاش در ذهنم هک شده است. شبهنگام، ساعت سه نیمهشب، عناصر گروهک تروریستی منافقین وارد روستای زیدکندی شدند و به سراغ خانه و کاشانه ما آمدند. چون دروازه حیاط ما چوبی بود، با شکستن آن، وارد خانه شدند و همسرم را دستگیر کردند. با سروصدای آنها بچهها بیدار شدند و گریه کنان نزد پدرشان آمدند. منافقین به بچهها نیز رحم نکردند و با سیلی آنان را به عقب راندند.
صدیق در همان شرایط، در دستان منافقین به بچهها میگفت: «گریه نکنید، برای خدا و انقلاب دعا کنید.» منافقین چندقدم دورتر از خانه، جلوی چشم فرزندانم صدیق را به شهادت رساندند. فریاد فرزندانم به تمام اهالی ده رسیده بود؛ اما جنایت منافقین به اینجا ختم نشد. هنوز چند روزی از این حادثه نگذشته بود که عناصر گروهک منافقین دوباره به ده زیدکندی آمدند و شبهنگام، مغازه همسرم را نیز به آتش کشیدند. تمام وسایل داخل مغازه طعمه حریق شد.
مظلومیت بچههای شهید صدیق احمدی باید در تاریخ بماند.»