سرکرده گروهک تروریستی کومله فردی بهنام ابراهیم علیزاده است. او اربابزاده شاهنشاهی بود؛ اما از سوی آمریکا مأموریت یافت تا با کمک دوستان نزدیکش، گروهی به نام کومله در قالب گروهی چپگرا و کمونیست و مدافع مردم کردستان تاسیس کند و به شرارت علیه نظام جمهوری اسلامی بپردازد. این گروهک تروریستی به جنایتهای بیشماری علیه مردم بیدفاع کردستان دست زد، در ادامه به سرگذشت یکی از قربانیانی که توسط گروهک تروریستی کومله و دمکرات به شهادت رسیده است، میپردازیم.
شهید رمضان معتمدیبیرانلو در 10اردیبهشت 1349 در خانوادهای عشایر و کوچنشین در کوههای هزار مسجد متولد شد. او برای گذراندن تحصیلاتش به مشهد آمد و در کنار مادربزرگش زندگی کرد. در 16سالگی به جبهه کردستان رفت و پس از 1ماه در تاریخ 1شهریور1364 توسط گروهک تروریستی کومله و دمکرات به شهادت رسید.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر گفتوگوی بنیاد هابیلیان با پدر و مادر شهید رمضان معتمدیبیرانلو:
مادر شهید که زنی مهماننواز و خوشبرخورد بود از پسرش چنین گفت: «رمضان فرزند اولم بود. بعد از او خداوند 4پسر دیگر به ما داد. چهارساله بود که نماز میخواند و روزه میگرفت. پسر آرام و مودبی بود. در دوران تحصیلش شاگرد ممتاز مدرسه بود. در مسابقات احکام مدرسه رتبه اول را کسب کرده بود. تابستانها خودش را به ایل میرساند تا به من و پدرش کمک کند. آب میآورد و در نگهداری بچهها به من کمک میکرد. مادربزرگش توانایی راه رفتن نداشت؛ به همین دلیل رمضان، او را بر پشتش میگذاشت و راهش میبرد. همیشه احترام بزرگترها را نگه میداشت و حامی برادرانش بود. هیچگاه نمیگذاشت کسی برادرانش را مورد آزار و اذیت قرار دهد.»
پدر شهید که تا این لحظه آرام نشسته بود ادامه داد:
«طایفه ما که نامش بریمانلو است، از زمانهای قدیم عشایر بود و از بهترین شترها برای کوچ استفاده میکردند.
رمضان پسر بسیار مستقلی بود، شاید به دلیل دوری از خانواده، محکم و صبور بار آمده بود. در مورد فعالیتهایش با ما صحبتی نمیکرد. یکی از اقوام خبر آورده بود که در بسیج محله فعالیت میکند و با ورود به بسیج، شور و اشتیاق رفتن به جبهه در درونش به وجود آمده بود. گفت: «بابا میخواهم به جبهه بروم.» گفتم: «هنوز به سن قانونی نرسیدهای.» دیدم شناسنامهاش را آورد. وقتی شناسنامه را مشاهده کردم، دیدم سنش را تغییر داده است.
به رمضان گفتم: «نه! من راضی نیستم.»
دو سال بعد دوباره گفت: «اگر اجازه ندهید در آن دنیا خجالت زده میشوید.» بالاخره با اصرارهایی که کرد، رضایت دادیم. یک ماه دوران آموزشی را در تربت جام گذراند؛ سپس عازم جبهه کردستان شد.
روزی که خبر شهادتش را آوردند من منزل نبودم. به یاد دارم شخصی دنبالمان آمد و گفت که رمضان مجروح شده است.
مادر رمضان همراه ایل در کوچ به سر میبرد و او نیز در مسیر متوجه موضوع شد. خبر شهادتش را در عید غدیر به ما دادند. رمضان قربانی خشونت گروهک تروریستی کومله شد.
خیلی به ما سخت گذشت. رمضان پسر اولمان بود. کمک دستمان بود. خداوند جزای این گروهکها را بدهد.
رمضان به همراه دوستانش برای کمین به کوههای اطراف پایگاه، در منطقه دیواندره رفته بودند. دشمن آنها را غافلگیر کرد و از پشت به آنها حمله کرد. رمضان و همراهانش بر اثر انفجار نارنجکی که توسط گروهک تروریستی کومله به سمت آنها پرتاب شد، به شهادت رسیدند.»