عروج خونین(17)

Orooje Khooninاستکبار جهانی به سرکردگی آمریکا که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران منافع خود را در خطر جدی دید و با توطئه‌های داخلی و محاصره اقتصادی نتوانست کاری از پیش ببرد، توطئه جنگ تحمیلی را که از قبل پایه ریزی شده بود علیه جمهوری اسلامی و ملت انقلابی ایران پیاده کرد.

ملت مؤمن و انقلابی ایران با روح ایمان و ایثار و اعتقاد راسخ به خدای متعال این بار با عزمی راسخ تر و اراده ای قوی تر به میدان آمد و در برابر تجاوز رژیم خونخوار بعث عراق با وحدت و یکپارچگی ایستاد. ایستاد تا پوزه آمریکا و شوروی و اسرائیل و حامیان و دست نشاندگان آنها را به خاک ذلت بمالد. یاد شهدای تحمیلی گرامی، نامشان جاودان و راهشان پر رهرو باد

شهید محراب و نقش او در جنگ تحمیلی:

امام درباره شهید اشرفی فرمود: «او در جبهه دفاع از حق از جمله اشخاصی بود که مایه دلگرمی جوانان مجاهد بود.» شهید محراب اشرفی اصفهانی از آغاز جنگ تحمیلی تا روز شهادت مسئله جنگ را از اهم مسائل انقلاب می دانست. او از آغاز جنگ تحمیلی تا روز شهادت، به مدت 25 ماه، در تمام خطبه های نماز جمعه و مصاحبه ها و پیام هایش اهمیت جنگ و حضور مردم را در جبهه ها تأکید می فرمود.

شهید محراب به قدری علاقه به رزمندگان اسلام داشت که اگر به اختیار خودش بود، میل داشت همیشه در جبهه به سر برد. با این که مقامات امنیتی و حفاظتی ممانعت می کردند و مصلحت نمی دیدند به جبهه ها مسافرت کند، ولی توجهی نمی کرد و در هر فرصتی به دیدار رزمندگان می شتافت.

هر گاه به جبهه ها می رفت مقید بود برای رزمندگان سخنرانی کند. او با یکایک آنها دست می داد و مسافحه می کرد و به سنگرهای آنها می رفت و با آنها به گفتگو می نشست. کراراً می فرمود: «وقتی به جبهه می روم تا مدتی روحیه ام قوی می شود .» می گفت: «قدرت خدا در جبهه ها است، هر کس می خواهد خدا و دست خدا را ببیند به جبهه ها  برود.»

آن قدر مشتاق بود که با هر وسیله ممکن خود را به آنها می رساند. او اکثر اوقات با وسیله زمینی به جبهه می رفت، راه خوزستان را که  بسیار خراب و دارای دست اندازهای پر خطر است دو بار با اتومبیل طی می کرد، راه جبهه های غرب را که اکثراً کوهستانی و خاکی است با جیپ های ارتش می پیمود. در عملیات مطلع الفجر حتی در ارتفاعات چغالوند که برای جوانان هم صعب العبور بود به عشق رزمندگان حضور یافت. این، پس از عقب نشینی مزدوران بعثی از شهر قصرشیرین و ارتفاعات بازی دراز بود.

تمام دشت ذهاب تا کیلومترها از بالای ارتفاعات بازی دراز دیده می شود. از آغاز جنگ تحمیلی تا آن تاریخ این ارتفاعات بسیار مهم در اختیار مزدوران بعثی کافر بود. قبلاً یک عملیات رزمندگان ما در اینجا شکست خورده بود. شهید بزرگوار، خلبان متعهد هوانیروز، سروان شیرودی در این عملیات بود که شهید شد.

این ارتفاعات برای مزدوران بعثی بسیار مهم بود، حتی تا بالای قله ها را جاده زده و آسفالت کرده بودند، ظاهراً امید داشتند برای ابد آنجا بمانند و هیچگاه گمان نمی بردند روزی بیاید که رزمندگان اسلام آنها را از خاک ایران بیرون برانند.

شهید محراب آیت الله اشرفی در سفر به قصر شیرین به ارتفاعات بازی دراز رفتند، بنده هم همراه بودم. ایشان سنگرهای مستحکم خالی و در هم ریخته شده دشمن را در بالای ارتفاعات مشاهده کرد و پی در پی تکبیر گفت و می فرمود: «العظمة الله، این قدرت خدا است و دست غیبی است که این چنین کمک می کند.» و آیه شریفه « سألقی فی قلوب الذین کفروا الرعب» را می خواند.

شهید محراب و بازدیدهای او از مناطق جنگی و جبهه ها:

اینجانب که خود همیشه افتخار حضورش را داشتم خاطرات بسیار از او دارم، نه تنها در مسافرت های مناطق جنگی بلکه در تمام مسافرت ها از جمله به استان های ایلام و اصفهان و مشهد مقدس و خوزستان غیره با ایشان بودم و چون مورد اعتمادشان بودم در اکثر امور مورد مشاوره قرار می گرفتم.

یک لحظه نمی توانستم از او جدا شوم، اصولاً علت آمدن بنده همچنین برادر بزرگوار حجت الاسلام حاج آقا حسین اشرفی به کرمانشاه تنها احساس مسئولیت شرعی و بار سنگینی بود که به مسئولیت شهید محراب باید به مقصد می رسید.

تنها بودن و گرفتاریهای وی در این موقعیت حساس و توقعات نابجای بعضی مردم از ائمه جمعه به تصور آن که اگر کسی امام جمعه شد وظیفه دارد به تمام مسائل فردی و شخصی آنها نیز برسد و هیچگونه عذری هم نیاورد ما را به این کار وا می داشت.

این افتخار بزرگی بود برای من که تا آخرین دقایق زندگی شهید محراب در کنار وی بودم، امیدوارم همان طور که در دنیا در خدمتش بودم در آخرت نیز انشاءالله در کنار آن شهید زاهد و خدمتگزار به اسلام و مستضعفین باشم.

شرح بعضی سفرها:

1. شهید محراب چهار بار به جبهه های ایلام سفر کرد. در سفر اول از سراسر جبهه کوهستانی میمک که از دشمن باز پس گرفته شده بود، بازدید کرد و برای رزمندگان سخنرانی های متعدد فرمود. در این سفر مرحوم شهید حجت الاسلام عراقی نیز همراه ایشان بود.

2. سه بار به جبهه قصر شیرین و پادگان اباذر سفر کرد و برای برادران رزمنده سپاه و ارتش و بسیج سخنرانی فرمود، یک شب جمعه نیز در مسجد پادگان پس از سخنرانی در جمع کثیری از رزمندگان دعای کمیل خواند.

3. شهید محراب سه بار به جبهه های گیلانغرب رفت و یک بار هم برای بازگشایی شهر مقاوم گیلانغرب، حدود چهل روز قبل از شهادت، به اتفاق وزیر نیرو و تنی چند از شخصیت های کشور و استاندار سابق کرمانشاه برادر متعهد علی اکبر روحانی به این شهر سفر فرمود و در اجتماع عظیم مردم سخنرانی کرد.

4. پس از عقب نشینی مزدوران بعثی از جبهه های قصر شیرین و آزاد شدن این شهر، شهید محراب مصمم شد از آن شهر ویران بازدید به عمل آورد، لکن مسئولین و مقامات استان با سفر ایشان مخالفت کردند، زیرا بنا به اظهارات ایشان منطقه آلوده بود به مین های مزدوران بعثی.

اما بالاخره با اصرار، موافقت آقایان را جلب کرد و چند روز به اتفاق فرمانده ارتش کرمانشاه و تنی چند از شخصیت ها به سوی این شهر شتافت، از شهر نسبتاً بزرگ قصر شیرین چیزی بجا نبود. در میان ویرانه ها دست به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «الحمدلله این شهر آزاد شد ، یکی از آرزوهای من همین بود.»

و سپس به مهدیه آن شهر که علاوه بر دو مسجد باقیمانده تنها ساختمان سالم شهر بود رفت و وضو ساخته دو رکعت نماز شکر خواند. در همان چند دقیقه ای که ما در مهدیه بودیم، مزدوران بعثی دو گلوله خمپاره به سویمان پرتاب کردند که هیچ کدام اصابت نکرد. شهر زیر دید و در تیر رس دشمن بود.

در اینجا لازم است عرض کنم مهدیه و دو مسجد باقیمانده مورد استفاده خود بعثیان بوده است، از مهدیه به عنوان بیمارستان استفاده شده بود، از تابلوهای داخلی آن که هنوز روی دیوارها بود چنین بر می آمد. حال چرا قبل از فرار این ساختمان ها را خراب نکرده بودند، ظاهراً به این علت بود که حدس زده بودند به عنوان محل اجتماع و غیره مورد استفاده رزمندگان و بازدید کنندگان قرار خواهد گرفت و در این صورت دام خوبی بود برای از بین بردن ایشان.

5. شهید اشرفی اصفهانی در طول جنگ تحمیلی تا زمان حیات شان دو نوبت در تیپ لشکر المهدی و حمزه سیدالشهداء ثبت نام کردند و در روز تاسوعای حسینی سال 60 در رژه عمومی در عزای امام حسین (ع) با لباس پاسداری شرکت نمودند و با این عمل روحیه عجیبی در نیروهای سپاهی و بسیجی و مردمی بوجود آورده برای ثبت نام و حضور در جبهه، جوانان هر یک بر دیگری سبقت می گرفتند.

6. شهید محراب یک بار به جبهه نوسود سفر کرد، با این که جبهه نودشه بسیار خطرناک و صعب العبور است و وسایل نقلیه ارتش و سپاه بدون دنده کمک، قادر به حرکت نیستند، آیت الله اشرفی از این سفر چشم نپوشید و برای دیدار رزمندگان اسلام تا آخرین نقطه پیش رفت و حتی مقداری از راه را پیاده پیمود.

7. اولین مرحله پیروزی رزمندگان اسلام در جبهه جنوب، پس از شکستن محاصره آبادان، آزادی شهر بستان و تنگه چزابه بود که درعملیات فتح الفتوح انجام گرفت. آیت الله اشرفی پس از آزادی بستان تصمیم گرفتند به خوزستان و جبهه های جنوب سرکشی کنند، لذا مسافت طولانی از کرمانشاه تا خوزستان را با  آن راه خراب با اتومبیل پیمودند و مدت پنج روز از جبهه های جنوب بازدید به عمل آوردند.

آیت الله اشرفی یک شبانه روز در شهر دزفول اقامت داشت، برای رزمندگان در پادگان دو کوهه سخنرانی فرمود، یک مصاحبه رادیویی به مدت شصت دقیقه پیرامون جنگ و ولایت فقیه کرد، آنگاه رهسپار اهواز شد.

در قرارگاه اهواز میهمان برادر متعهد سرکار سرهنگ شیرازی بود و برنامه های ایشان به وسیله سرهنگ شیرازی تنظیم شد. ایشان در چهل و هشت ساعتی که در اهواز اقامت داشتند در پادگان ها و اردوگاه های متعددی سخنرانی کردند.

ورود شهید محراب به پایگاه ها موجب شور و شوق رزمندگان می گردید، رزمندگان پایگاه ها به محض اطلاع یافتن از حضور وی چنان هجوم می آوردند که بارها بیم آن می رفت در ازدحام جمعیت هیجان زده آسیبی ببینند. رزمندگان اشک می ریختند، پروانه وار گرد وجودش را  می گرفتند و چون با وی مسافحه می کردند از او تقاضای دعا برای شهادت می نمودند. آیت الله اشرفی نیز دعای پیروزی برای آنها می خواند، سپس سخن می گفت و از مقام مجاهدان در راه خدا و امتیاز و برتری ایشان بیان می فرمود.

شهید محراب پس از دو روز اقامت در اهواز، عازم بستان شد. فرماندهان با این سفر موافق نبودند، زیرا حملات هوایی پی در پی انجام می گرفت و مزدوران بعثی بستان را مورد حمله قرار می دادند. مع ذلک چون عاشق دیدن آن شهر بودند، رهسپار بستان شدند و پس از ورود به شهر به اتفاق عده ای از رزمندگان در کنار بخشداری بستان ایستاده بودند که ناگهان یکی از هواپیماهای بعثی ظاهر گشت. برادران رزمنده همه در جان پناهها رفتند، شهید محراب که به علت کبر سن قادر نبودند سریع راه بروند و بنده در کنار دیوار پناه بردیم.

هواپیمای عراقی شهر را بمباران کرد، ترکش های بمب تا فاصله دو متری ما آمد، ولی به خواست خدا به ما آسیبی نرسید. پس از مراجعت از بستان و گزارش دادن ماجرا به برادر فرمانده نیروی زمینی، او فوق العاده ناراحت شد و تعرض کرد که چرا آیت الله اشرفی را به شهر بردید.

به هر حال پس از سفر بستان عازم شهر آبادان شدند و پس از ورود به شهر آّبادان و بازدید از خرابی های آن شهر به مسجد رفته و نماز گزاردند و آنگاه با امام جمعه آبادان دیدار و گفتگو کردند.

عملیات فتح المبین که در فروردین سال 61 در جبهه دزفول انجام گرفت، یکی از مهمترین عملیات لشکریان اسلام بود که ضربه مهم و بسیار مؤثر و کوبنده ای بر پیکر رژیم عفلقی وارد کرد و از جهت بعد نظامی و سیاسی بی سابقه بود.

قبل از شروع این عملیات شهید آیت الله اشرفی به فرمانده نیروی زمینی، برادر سرهنگ شیرازی پیشنهاد دادند که این عملیات را به نام حضرت زهرا سلام الله علیها شروع کننند و اظهار داشتند: «حضرت زهرا مظهر غضب خداوند است و اگر این عملیات به نام آن حضرت شروع شود قطعاً پیروز می شوید.» ایشان پذیرفتند و چنین کردند.

8. دومین سفر آیت الله اشرفی به خوزستان چند ساعت پس از آزادی خرمشهر انجام گرفت. همین که صدای جمهوری اسلامی آزاد شدن خرمشهر را اعلام کرد، شهید محراب به بنده فرمود: «همین الان وسیله حرکت ما را به خوزستان فراهم کن.» در ساعت ده شب به اتفاق سه تن از روحانیون به سوی اهواز حرکت کردیم، در حالی که دو وسیله نقلیه و تنها یک نفر محافظ مربوط به یکی از روحانیون مبارز تهران، همراه ما بود. آیت الله اشرفی حاضر نبودند محافظین ایشان را خبر کنیم.

صبح روز بعد به اهواز رسیدیم، پس از ورود به منزل امام جمعه محترم اهواز، حجت الاسلام والمسلمین موسوی جزائری رفتیم. ظهر آن روز در اهواز برگزاری نماز شکر اعلام شده بود، آیت الله اشرفی در آن اجتماع عظیم سخنرانی کرد و نماز جماعت نیز به امامت ایشان منعقد گردید.

بعدازظهر آن روز شهید محراب پیشنهاد رفتن به خرمشهر را دادند، فرماندهان مخالفت می کردند، با اصرار شهید محراب بالاخره پذیرفته شد و شهید محراب به اتفاق امام جمعه اهواز و تنی چند از علماء و بزرگان به سوی خرمشهر عزیمت کردند.

پس از ورود به خرمشهر وارد مسجد جامع آن شهر شدند، رزمندگان اسلام در مسجد جامع اجتماع کردند، اجتماع بی نظیری بود. آیت الله اشرفی سخنرانی فرمودند و از جمله کلمات ایشان این بود که: «امروز یکی از روزهای مهم اسلام و یوم الله است و از جمله آرزوهای من فتح خرمشهر بود که بحمدلله من زنده بودم و این روز را دیدم.» شهید محراب آنچنان خوشحال بودند که من تا آن تاریخ چنان حالی را در ایشان ندیده بودم، می فرمود: «این روز از روزهایی است که ملت ایران هیچگاه نباید از یاد ببرد.»

آیت الله اشرفی در بازگشت دو مرتبه در پایگاه وحدتی دزفول در مجلس جشنی که به مناسبت سوم شعبان، میلاد حضرت امام حسین (ع) و جشن پیروزی رزمندگان اسلام برگزار می شد، در جمع خلبانان غرور آفرین نیروی هوایی سخن گفتند و در سخنان خود به آنها فرمودند: «شما خلبانان عزیز جنود خدا در آسمان هستید و شما در پیروزی انقلاب و هم اکنون در این جنگ تحمیلی حق بزرگی دارید و من به نمایندگی از امام امت آمده ام تا دست شما را همان طور که امام فرمودند، ببوسم و بر این بوسه هم افتخار می کنم .»

آیت الله اشرفی اصفهانی در مسافرت به اصفهان نیز دو نوبت به پایگاه هشتم شکاری رفتند و در جمع خلبانان غرور آفرین سخنرانی کردند. پس از سخنرانی از یکی از هواپیماهای اف14 که در حال پرواز و مأموریت بود بازدید به عمل آوردند. آنگاه تعدادی انگشتر و سکه قدس به فرمانده پایگاه و خلبانان و درجه داران هدیه کردند. همچنین در پادگان غدیر اصفهان نیز حضور یافته، پس از نماز جماعت برای آنها سخنرانی فرمودند.

عروج خونین(۱۶)


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31