کمبود پزشک و محرومیت در بیمارستان‌های کردستان، او را به جبهه غرب کشاند

88341

شهید حسین گرگانی‌نژاد در تاریخ 2خرداد1332 در شهرستان بردسیر استان کرمان متولد شد. وی در خانواده‌اي مذهبي و متدين  پرورش یافت، تحصیلاتش را در زادگاهش سپری کرد و در کنار درس خواندن، کار می‌کرد و به پدر و مادر خویش کمک می‌کرد.

اوایل دهه پنجاه، سرآغاز فصل جدیدی از زندگی او بود؛ چرا که قبولی در رشته پزشکی دانشگاه شیراز، حضور او در محافل فعال انقلابی و جمع مبارزین را به دنبال داشت و او رفته رفته به عنوان یکی از عناصر فعال مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی در استان فارس و حتی استان‌های اطراف شناخته شد. در طول سال‌های مبارزه، حسین هم‌پای سایر جوانان مسلمان ایرانی، از پای ننشست و خود را وقف خدمت به اسلام و انقلاب کرد.

از شهید دکتر حسین گرگانی‌نژاد به عنوان اولین پزشک شهید جمهوری اسلامی ایران یاد می‌شود که در بیست‌ویکم شهریور 1358 به شهادت رسید.

حسین چه در مدرسه، چه بیرون از آنجا با همه سلام و علیک داشت. از همان كودكي فردي بسيار مودب و اجتماعي بود.

قبل از انقلاب، بسیاری از پدر و مادرها بضاعت نداشتند که از عهده مخارج سنگین خانواده پرجمعیتشان برآیند، خانواده حسن یکی از این خانواده‌ها بود که هر چند پدرش یک مغازه کوچک داشت؛ اما دخل و خرجش کفاف زندگیشان را نمی‌داد. همین موضوع حسین را مجبور كرده بود تا وقتی در دبیرستان تحصیل می‌کند، حداقل در تعطیلات تابستان کار کند، تا شاید گوشه‌ای از سنگینی بار زندگی را از روی دوش پدرش بردارد.

حسین مدتي به كار ساختماني مشغول شد. او از همه کارگرها کم سن‌تر بود و نمی‌توانست کارهای سخت و سنگین را انجام دهد؛ اما هیچ وقت نمی‌گفت که نمی‌تواند، از آن جمع تنها کسی که نماز می‌خواند، حسین بود. ظهرها وقتی کار برای مدتی تعطیل می‌شد، تا کارگرها استراحت کنند و ناهار بخورند، اول وضو می‌گرفت، یک گوشه می‌ایستاد و نماز می‌خواند، سپس ناهار می‌خورد. شب‌ها که کار تعطیل می‌شد، حسین تنها کسی بود که قبل از غذا خوردن به نماز می‌ایستاد.

بردسیر شهر کوچکی است، وقتی کوچکترین اتفاقی در شهر می‌افتاد، دهان به دهان بین اهالی می‌چرخید و خیلی زود همه از آن مطلع می‌شدند. یکی از این اتفاقات، قبول شدن حسين در دانشگاه بود که آن روزها کم‌تر کسی در شهری به آن کوچکی در دانشگاه‌های بزرگ و اسم‌وآوازه‌دار کشور قبول میشد.

گاهی وقت‌ها کسانی که در دانشگاه قبول می‌شدند، با غرور در شهر راه می‌رفتند و به دیگران فخر می‌فروختند که مثلا ما در فلان رشته دانشگاهی ودر دانشگاه فلان شهر درس می‌خوانیم؛ اما وقتی حسین در رشته پزشکی دانشگاه شیراز قبول شد، تا مدت‌ها کسی از موضوع خبر نداشت. خیلی‌ها وقتی می‌شنیدند، تعجب می‌کردند و عده‌ای که توقع داشتند حسین هم با قبولی در دانشگاه مثل دیگران رفتار کند، می‌پرسیدند: «پس اگر در دانشگاه قبول شده است، چرا اینقدر عادی همه جا می‌آید و می‌رود و با همه مثل گذشته صمیمی و دوستانه برخورد می‌کند؟

فروتنی، تواضع و اخلاصی که حسین داشت، باعث شده بود تا حرف‌هایش بیشترین تاثیر را در اطرافیانش داشته باشد و خیلی زود در همه جا نفوذ پیدا کند. حسین هم از تاثیر کلام و نفوذش در بین مردم برای هدایت افکارشان در جهت اهداف انقلاب و امام استفاده می‌کرد. در کوچکترین فرصتی که به دست می‌آورد، مبنای انقلاب را برایشان بیان می‌کرد.

گفت‌وگو با دوست و همرزم شهید حسین گرگانی‌نژاد(دكتر احمد شجاعي):

«در صف طولانی وشلوغ ثبت نام دانشگاه ایستاده بودم. جوانی جلویم ایستاده بود. وقتی انتظارمان طولانی شد، با او سر صحبت را باز کردم.

خیلی زود با حسین گرگاني‌نژاد دوست شدم. از آنجایی که هر دو از خانواده‌های مذهبی بودیم و از لحاظ اعتقادی به هم مي‌خورديم، هم‌خوابگاهی شدیم و ارتباطمان روز به ‌روز بیشتر شد. ماه‌ها از دوستی من و حسین می‌گذشت و ما تمام وقتمان را صرف درس خواندن می‌کردیم، تا اینکه حسین به دلیل اینکه برادرش برای ادامه تحصیل به شیراز آمده بود، خواست از خوابگاه برود. من هم به همین دلیل، یعنی حضور برادرم در شیراز برای ادامه تحصیل، خوابگاه را ترک کردم. هر دو در خانه‌ای قدیمی دو اتاق اجاره کردیم. چند روز بعد، جوان دانشجویی در یکی دیگر از اتاق‌ها ساکن شد که او هم برادرش را برای درس خواندن به شیراز آورده بود.

جدایی‌مان از خوابگاه و رفتنمان به خانه، سرآغاز ورودمان به مبارزات انقلابی شد. از یک طرف ارتباطمان با دانشجوهای انقلابی و مذهبی بیشتر شد، از طرف دیگر در جلسات سیاسی و مذهبی شرکت می‌کردیم. کارمان این شده بود که بفهمیم جلسه‌های مذهبی و سیاسی کجاست و سخنرانش چه کسی است، تا سریع خودمان را به آنجا برسانیم. خیلی زود فعالیت‌های سیاسی و مذهبی خودمان هم شکل گرفت و تشکیلاتی را درست کردیم که شاخه‌های مختلفی از جمله سیاسی، مذهبی، تبلیغاتی و... داشت.

چون حسین خط زیبایی داشت، در شاخه‌های تبلیغات مشغول به فعالیت شد. از آن روز کارمان تهیه و تولید اعلامیه‌ها و نامه‌های امام‌خمینی(ره) شد.

بعد از فوت پدر، حسین برای خواهر و برادرهایش حکم پدر را پیدا کرد، با آن‌ها صحبت می‌کرد و برایشان هر آنچه نیاز داشتند، تهیه می‌کرد. در این میان یک لحظه هم از نیازمندان غافل نمی‌شد. تمام سعیش را می‌کرد تا اگر نیازمندی را می‌شناسد به او کمک کند.

همیشه کمک کردن به دیگران را به ما توصیه می‌کرد. کارکنان شرکت نفت که برای نشان دادن مخالفتشان با رژیم پهلوی اعتصاب کردند و اعتصابشان طولانی شد، بدیهی بود که بعضی از آن‌ها توانایی تامین هزینه‌های زندگیشان را نداشته باشند، چرا که مدت‌ها حقوق نگرفته بودند و بعضی هم اخراج شده بودند.

حسین و چند نفر از دوستانش مقداری از حقوق و پس‌اندازشان را برای کمک به آن‌ها در نظر گرفته بودند، می‌گفت: «زن و بچه این‌ها مدت‌هاست که به خرج زندگیشان محتاج هستند و حالا که خودشان را از کار برکنار کردند، باید به آن‌ها کمک کنیم.»

به یاد دارم مدت‌ها پس‌انداز کرده و یک ماشين خریده بود. یک بار که از شیراز به بردسیر آمد، متوجه شدم ماشین ندارد. پرسیدم: «حسین! ماشینت را چه کار كردي؟»

خندید و گفت: «آن ماشین را وقف امام کردم. کار زیادی که برای انقلاب از من ساخته نیست، آن ماشین را وقف امام و مبارزه کردم تا حداقل کار کوچکی به وسیله آن انجام شود.»

اوج انقلاب بوديم. يک روز حسين ماشین تحریر و دستگاه کپی تهیه کرده بود تا بتواند اطلاعیه‌های امام و اخبار مبارزات را تکثیر و پخش کند.

مشكل اينجا بود كه هیچ کدام از بچه‌های گروه، تایپ کردن و کار با ماشین تحریر را بلد نبودند؛ برای همین آنقدر با ماشین کار کردند، تا یاد گرفتند کار تایپ را به خوبی و با سرعت انجام دهند.

با تلاش اعضای گروه، نشریه‌ای به نام (( پیام نهضت )) چاپ می‌شد که تا قبل از پیروزی انقلاب، بیش از چهل شماره از آن منتشر شد و نقش زیادی در روشنگری افکار مردم نسبت به جنایات رژیم ستم‌شاهنشاهي و روشن کردن ابعاد نهضت امام‌خمینی(ره) داشت.

پیام نهضت، علاوه بر شیراز و استان فارس، در استان‌های همجوار و شهرهای کرمانشاه و ایلام هم پخش می‌شد. بعضی از مطالب آن را هم حسین با خط زیبای خودش می‌نوشت؛ از جمله اسم "پیام نهضت".

خودش را به شدت درگیر فعالیت‌ها و مبارزات انقلابی کرده بود و همیشه آرزو می‌کرد، در این مبارزات شهید شود. خیلی وقت‌ها می‌گفت: «پس چرا من شهید نمي‌شوم؟»

انقلاب که پیروز شد، از این که در راه انقلاب شهید نشده بود، خیلی ناراحت بود و می‌گفت: «متاسفانه از فیض شهادت محروم شدم.»

گفت‌وگو با دوست شهيد(آقای انصاري):

«يكي از دوستانش از كردستان برايش نامه نوشته بود و اوضاع مردم را در آن جا شرح داده بود. از اوضاع بد اقتصادي، بيماري و سختي‌هاي زندگي مردم گفته بود، از اينكه در کردستان به كمك او به عنوان يك پزشك احتياج است.

وقتي نامه به دستش رسيد، تمام تلاشش را كرد تا با همكاري چند نفر از دوستانش به كردستان برود و به محرومين و بيماران كمك كند؛ اما به دلايلي دوستانش نتوانستند با او بروند و به محرومين و بيماران كمك كنند. چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به دنبال تحرکات عناصر ضد انقلاب در غرب کشور، سراسیمه به آنجا رفت و کار کمک‌رسانی به مجروحین و مردم ستم دیده کردستان را به عهده گرفت.

حسين با پيگيري زياد توانست يك دستگاه آمبولانس از دانشگاه بگیرد تا با آن به كردستان برود، سپس با يك دنيا شوق و بي‌قراري به من نامه‌اي داد و گفت: «اين نامه را در صورتي كه برنگشتم به خانواده‌ام برسان.» سپس غسل شهادت گرفت و به طرف كردستان حركت کرد. اين‌ها همه در حالي است كه هيچ كدام از اعضاي خانواده از رفتنش به كردستان خبر نداشتند.

دو روز بعد ساعت 10صبح بود كه تلفن زنگ خورد. گوشي را برداشتم. حسين بود، از كردستان تماس گرفته بود. بعد از احوال‌پرسي گفت: «منطقه‌اي كه ما در آن هستيم، در محاصره نيروهاي ضدانقلاب است. اوضاع خيلي خطرناك است. دعا كن پيروز شويم. سپس احوال همه دوستان و خانواده‌اش را از من پرسيد، پرسيد که آيت‌الله طالقاني هم از دنيا رفت؟ با ناراحتي حرفش را تاييد كردم و نتوانستم طاقت بياورم. زدم زير گريه ...

موقع خداحاظي حسين به من گفت: «خدا كند، اگر قرار شد از دنيا بروم، مرگم در تخت خواب و به صورت طبيعي نباشد.» اين آخرين باري بود كه من صداي حسين را مي‌شنيدم.

سرانجام پس از شش روز حضور در كردستان، با چند نفر در جنگل‌هاي انبوهي، در اطراف جاده سردشت بودند که عوامل گروهک تروریستی کومله و دمکرات به آن‌ها تیراندازی کردند و حسين با تك گلوله‌اي که به قلبش اصابت كرد، به شهادت رسيد.»


مطالب پربازدید سایت

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان