شهید سیدمحمدتقی مخزن موسوی 1335 در رودبار در خانواده ای از سلاله پاک حضرت زهرا(س) به دنیا آمد. دوران تحصیل را تا پایان مقطع دبیرستان در رودبار گذراند و پس از آن عازم تهران شد. او در مدرسه عالی فنی (دانشگاه امیرکبیر فعلی) مشغول تحصیل شد. شهید مخزن موسوی علاوه بر تحصیل به مبارزه با رژیم پهلوی نیز روی آورد. او پیام ها و اطلاعیه های امام(ره) را با زحمت دست نویس میکرد و به صورت مخفیانه در اختیار دیگران قرار میداد.
با آنکه در تهران مشغول مبارزه بود ولی همچنان ذهنش درگیر جوانان رودبار بود و به همین جهت کتابخانه ای کوچک را در یکی از مساجد رودبار تاسیس و نام آن را المهدی(عج) گذاشت. در سال 1356 برای خدمت سربازی به بندرعباس اعزام شد؛ اما دیری نپایید که با پیام آزادی بخش امام خمینی(ره) مبنی بر فرار سربازها از پادگان ها همچون پرنده ای که جانی دوباره گرفته باشد از پادگان فرار کرده و به تهران بازگشت. او در این مدت در حجره ای در یکی از حوزه های علمیه به آموختن دروس حوزوی پرداخت. وی علاوه بر این به صورت مخفیانه مشغول پیاده کردن نوارهای سخنرانی امام و شرکت در تظاهرات ضد طاغوتی شد.
سید محمدتقی پس از مدتی دوباره به محل زادگاهش بازگشته و در انسجام بخشی به راهپیمایی ها و فعالیت های انقلابی جوانان شهرش نقش آفرینی کرد. پس از آنکه گلبانگ پیروزی انقلاب اسلامی به صدا در آمد مدتی به عنوان عضو اجرایی فعال در کمیته انقلاب اسلامی به فعالیت پرداخت و پس از گذشت چهار ماه به فرمان امام با همکاری عده ای از مردم به تاسیس جهاد سازندگی همت گماشت. وی یکی از اعضای شورای جهاد سازندگی بود و سپس به عنوان مسئول حزب جمهوری اسلامی در خدمت انقلاب بود تا آنکه به فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رودبار منصوب شد.
در زمان خدمتش در سپاه، منطقه رودبار از لوث گروهک های ضدانقلاب پاک سازی شد. تا آنکه خائنین به خلق بیش از این نتوانستند حضور او را در شهر تحمل کنند و سرانجام در سحرگاه 28 بهمن1361 از دیوار گلی خانه اش بالا رفتند و وارد اتاق خوابش شدند و او را در کنار همسر و تنها فرزند شش ماهه اش با شلیک هفت گلوله ژ-3 به شهادت رساندند و همسر و فرزندش را مجروح ساخته و از محل متواری شدند.
سرگذشت پژوهی تیم بنیاد هابیلیان با برادر شهید سیدمحمدتقی مخزن موسوی:
پس از تماس با برادر شهید، قرار مصاحبه در محل کار ایشان هماهنگ شد.
متاسفانه زمان تقریبی برای رسیدن به مقصد با مقدار ترافیک موجود در آن ساعت روز مغایر بود و با تاخیر خدمتشان رسیدم که از صبر و شکیبایی ایشان کمال تشکر را دارم. بدون معطلی صحبت را آغاز کردیم و ایشان شهید را اینطور برایم توصیف کرد:
«سید محمدتقی کوچکترین پسر خانواده بود. پدرمان در سال 1328 به سفر عتباب عالیات مشرف شد. وقتی به شهر کاظمین رسید بر سر مزار امام محمدتقی(ع) چنان عشق و علاقه ای در او پدیدار شد که با خود عهد کرد اگر خداوند پسر دیگری به او عطا کند، نامش را محمدتقی بگذارد. در سوم خرداد1335 خدا به پدر و مادرم فرزند پسری هدیه داد و پدرم به عهدش وفا نمود و نامش را محمدتقی گذاشت.
سیدمحمدتقی در بین سایر خواهر و برادرها محجوب تر و مقید تر بود و همین مسائل در شخصیت سازی ایشان نقش بسزایی داشت. او در خانواده ای کاملا مذهبی و مقید به دستورات اسلام رشد کرد؛ به همین جهت شخصیت معنوی بسیار والا و همچنین بینش سیاسی عمیق و روشنی داشت.
ایشان از تقوای بالایی برخودار بود. حدود الهی را از از تمام جوانب رعایت میکرد. به طور مثال در دست نوشته هایی که از ایشان به یادگار مانده است نوشته شده: «سوار اتوبوس شدم و بلیط نداشتم، ده ریال بلیط اتوبوس به دولت بدهکارم.»
سیدمحمدتقی در مورد کارهایی که خودش مقید به انجامشان نبود به کسی تذکر نمیداد. روزی قرار بود در صبحگاه در جمع برادران سپاه سخنرانی کند؛ اما از سخنرانی خبری نشد. بعد از اتمام مراسم، زمانی که عده ای علت را جویا شدند، گفت: «احساس کردم عامل به آنچه میخواهم مطرح کنم نیستم!»
بارزترین خصوصیت برادرم وارستگی اش بود. در سال های اولیه تشکیل سپاه رودبار، ایشان چون فرمانده سپاه بود میتوانست حقوقش را بیشتر از همه قرار دهد. این موضوع قانونی هم بود؛ اما حقوق خودش را پایین تر از همه مقرر کرد.
در آن سالها رودبار یکی از آن شهرهایی بود که تقریبا تمام گروهکها در آن دفتر داشتند. از جمله گروهک منافقین. این گروهک ها برای از هم پاشی اتحاد مردم دوسویه عمل میکردند. یکی از روشهایشان این بود که در برخی از جلسات شرکت میکردند و با طرح سوالهایی در بین جوانان شبهه ایجاد میکردند و روش دومشان هم با دروغ پراکنی و زیر سوال بردن نظام در صدد بودند تا شخصیت افراد را تخریب و در نهایت ترور کنند. آن ها میخواستند به این طریق توجیهی برای جنایت هایشان داشته باشند.
منافقین معمولا به چند دلیل دست به ترور میزدند؛ اول آنکه باید با ترورهایی که در سطح کشور انجام می دادند حضورشان را نشان میدادند تا بتوانند بدین طریق از سرکرده های خود پشتیبانی مادی و معنوی بیشتری داشته باشند و دوم اینکه با ترور افراد سرشناس، قدر بودن خودشان را نشان دهند. سومین نکته هم این بود که آن ها بخاطر عناد و کینه شان از انقلاب دست به ترور میزدند.
منافقین با این سیاست ها برادرم را در سحرگاه 28بهمن1361 در حالی که در منزلش در حال استراحت بود به شهادت رساندند. آن ها با کمال بی شرمی از دیوار خانه اش بالا رفته و او را زمانی که خواب بود هدف گلوله قرار داده و در این بین همسر و کودک شش ماهه اش را زخمی کرده و از آن جا متواری شدند.
منافقین ام الفساد هستند و دست نشانده کشورهایی همچون آمریکا و هم پیمانانش. وارد کردن منافقین به لیست گروه های تروریستی و خارج کردن آن ها از این لیست جز یک بازی سیاسی نیست.
این ترورها با کدامیک از مفاد و قوانین حقوق بشر و با کدامیک از قواعد انسانی سازگار است که مجامع بین المللی از آن حمایت میکنند؟ وقتی مجامع بین المللی بدیهیاتی را که خودشان تصویب کرده اند اینچنین نقض میکنند، از آنها چه انتظاری میتوان داشت؟
بنده بعنوان برادر شهید از صاحبان قلم و اندیشه و رسانه ها درخواست میکنم تا با قلم و زبان و رسانه شان چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور حقایق را بر ملا کنند تا چهره کریه دشمن بیش از پیش رسوا شود.