ادعای استقلال کردستان برنامه پوششی غرب برای تجزیه ایران بود

568

گروهک کومله بر خلاف ادعاهایش مبنی بر احقاق حق ملت کرد، در واقع هیچ‌گاه دغدغه مردم کردستان را نداشت. این گروهک تنها با هدف مخالفت و مقابله با جمهوری اسلامی ایران شکل گرفته بود و تلاش داشت با فریب مردم، خود را حامی کردستان و استقلال این منطقه نشان دهد. واقعیت این است که آزادی و استقلال کردستان، خواسته تبلیغاتی و دروغین آمریکا و رژیم اسرائیل بود. کومله‌ها با ناامن کردن مناطق کردنشین، قصد به زانو درآوردن جمهوری اسلامی ایران در برابر خواسته گزافشان مبنی بر استقلال سیاسی این مناطق را داشتند؛ اما جوانان غیور این مملکت برای برقراری امنیت و مبارزه با گروهک‌های کومله و دمکرات، قدم در سرزمین‌های کردنشین گذاشته بودند با اقتدار کامل آنها را به عقب نشینی از این خواسته‌شان واداشتند. یکی از این جوانان غیور، شهید منصور عبداللهی کوشکی است.

شهید منصور عبداللهی کوشکی در سال 1337 در اصفهان در خانواده‌ای مذهبی چشم به جهان گشود. پدرش قربانعلی، کارمند ارتش و مادرش خانه‌دار بود. به خاطر شغل پدر دوران دبستان را در شهرهای مختلف گذراند. علاقه زیادی به درس‌خواندن نداشت، بعد از اتمام کلاس ششم به خیاطی روی آورد و تا هنگام سربازی به این شغل ادامه داد. سال اول سربازی‌اش را در کندوان(شیراز) می‌گذراند که انقلاب پیروز شد و تمام پادگان‌ها تخلیه شدند. او پس از یک سال برگشت و سال دوم سربازی را نیز به اتمام رساند و دوباره به شغل خیاطی روی آورد. قبل از رسیدن به سن تکلیف نماز می‌خواند. جزء بچه‌های هیئتی بود و از همان کودکی خوی و منشش با دیگر خواهر و برادرهایش متفاوت بود. در جریانات قبل از انقلاب نقش فعالی در محله داشت، با بچه‌های محله بمب دست‌ساز درست می‌کردند. با شروع جنگ، ابتدا به جبهه‌های جنوب رفت و پس از آن داوطلبانه خود را به جبهه کردستان رساند. شجاعت بی‌نظیرش او را فرمانده تلیور (منطقه ای در کردستان) کرد. پس از چهار سال نبرد شجاعانه، سرانجام در سن 24 سالگی در تاریخ 11فروردین1362 به کمین کومله و دموکرات افتاد و پس از تحمل شکنجه فراوان به فیض عظیم شهادت نائل آمد. مزار او در گلستان شهدای زادگاهش واقع است.

آنچه در ادامه می‌خوانید شرحی است بر مصاحبه با مادر شهید منصور عبداالهی کوشکی:

محبت عجیبی به من داشت. همیشه به من می گفت: «مادر جان اگر دختری پیدا کردی که نخواست من را از شما جدا کند، آن وقت ازدواج می‌کنم.

احترام خاصی برای بزرگتر از خود قائل بود

یک روز برادر بزرگش برای موضوعی او را دعوا کرد، با اینکه حق با منصور بود؛ اما او سرش را پایین انداخت. هیچ جوابی نداد و بلافاصله برادرزاده‌اش را برداشت و از خانه بیرون رفت. برایش نوشابه خریده بود. می‌گفت: «من وظیفه دارم به فرزند برادرم محبت کنم.»

دلسوز دیگران بود

یک روز مادرم به خانه ما آمده بود و ناگهان گفت: «مادر چه قدر دلم هوس شیرینی کرده است.» منصور همین را که شنید بدون اینکه چیزی بگوید بلند شد، به بیرون رفت و با یک جعبه شیرینی برگشت. می‌گفت: «تا آباجی(مادربزرگ شهید) زنده هستند باید به او برسیم، پس فردا که از دنیا رفتند، دلمان می‌سوزد که چرا فلان روز چیزی را که دوست داشت برایش نخریدیم.

یک روز دیدم منصور در حالی که خیلی ناراحت بود به خانه آمد. پرسیدم منصور چه شده؟ چرا این قدر ناراحتی؟ گفت: «پسر جوانی از من خواست که او را با موتور تا جایی برسانم. سر و وضع درست و حسابی نداشت، کارگر بود. من وقتی به محله خودمان رسیدم؛ چون مردم من را می شناختند، نخواستم آنها من را با آن پسر ببینند به همین خاطر سر کوچه او را پیاده کردم. اما الان خیلی از کاری که کردم پشیمانم. فکر می کنم دلش را شکسته ام.»

او یک جوانمرد واقعی بود

روزی بین دو جوان در خیابان درگیری پیش آمده بود، منصور خودش را به آنها رساند و آنها را از هم جدا کرد. علت دعوا را که جویا شده بود، متوجه شد که یکی از آن جوان‌ها  بدهی به دیگری داشته و پولی نداشته که بدهی‌اش را بدهد. شهید مدتی از آنها وقت گرفت تا بتواند پول را تهیه کند. بعد از شهادتش خود آن جوان آمد و برایمان تعریف کرد که شهید منصور رفت و ساعت مچی خود را فروخت و با پول آن بدهی من را داد. وقتی من به او گفتم من نمیتوانم پول شما را پس بدهم، گفته بود عیبی ندارد هر وقت داشتی بیاور، اگر هم  نداشتی حلالت باشد.

شجاعتش مثال زدنی بود

با برادر بزرگتر خود به جبهه جنوب رفته بودند و هر دو با هم در عملیات رمضان شرکت کردند، حسین در آن عملیات تیر خورد و مجروح شد. وقتی منصور رسید گفت: «داداش حسین، شما چه کار کردی که تیر خوردی؟ او مجروح شدن در جنگ را یک موهبت می‌دانست. بعد از آن بود که گفت: «باید به کردستان بروم.»

او را سید منصور می خواندند

از عملیات رمضان که برگشته بودند. بچه‌های گردان پشت لباس او نوشته بودند سید منصور؛ با همان لباس آمده بود اصفهان، از او پرسیدم چرا نوشتند سید؟! تو که سید نیستی، گفت: «از بس که از مهلکه ها جان سالم به در برده ام و مجروح نشده ام بچه ها به من می گویند قطع به یقین تو باید سید باشی که بعد از این همه عملیات هنوز سالمی.»

محبوب دل بچه های کردستان بود

چند هفته قبل از عید نوروز بود که به اصفهان آمده بود، از کردستان تماس گرفتند و گفتند که عملیات در حال شکست خوردن است و به شما احتیاج داریم. منصور شبانه به سمت کردستان حرکت کرد، بچه های سپاه با دیدن او انگار که جانی تازه گرفته باشند از خوشحالی به دورش حلقه زده بودند. در کردستان خیلی برف آمده بود. آن موقع سپاه هر منطقه ای را در کردستان می گرفت پرچم  می زد. منصور می بیند که آن منطقه را نیز پرچم زده اند، شک می کند که آیا واقعا این منطقه پاکسازی شده است؟ یا نه. به همین خاطر منصور به همراهانش می گوید شما این جا بمانید تا من بروم و مطمئن شوم. همین که شهید جلو می رود او را تیرباران می کنند و در آخر با سنگی که به سرش می زنند او را به شهادت می رسانند. و این چنین شهید منصور پس از چهار سال خدمت در جبهه، سرانجام در کمین منافقین گرفتار می شود و به فیض عظیم شهادت نائل می آید. بچه های سپاه شبانه با برانکاردی که درست کرده بودند پیکر شهید را به عقب منتقل می کنند.

فرازی از وصیت نامه شهید

خدایا آن قدر استواری به من عنایت کن تا با پاهایم که روزی در مسیر گناه می رفته است اینک از کوه‌های یخ زده کردستان یا از بیابان‌های جنوب به کربلای حسین تو بشتابم و حتی اگر امام بفرماید تا قدس با پای پیاده خواهم رفت.

خدایا یک چنین قدرتی به من عنایت کن تا لب‌هایم برای تو و برای عشق به تو و برای رسیدن به تو  به حرکت در آید. و آن قدر فریاد بکشم تا کاخ‌های سفید و کرملین از رعشه صدایم بر سر جهانخوران فرو ریزد.

و اما پیامی برای دوستان گرامی همگی به نماز روی آورید و به جلسات و دعای کمیل و توسل بروید که این نمازها و دعاهاست که انسان را از گناه دور می کند.


مطالب پربازدید سایت

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان