به گزارش هابیلیان به نقل از ایرنا، امروز دوشنبه هفتم مهر مصادف است با چهل و چهارمین سالگرد شهادت حجت الاسلام سید عبدالکریم هاشمی نژاد که در سال ۱۳۶۰ توسط منافقین که به سازمان مجاهدین خلق معروف بودند، در مشهد به شهادت رسید.
هاشمی نژاد در سال ۱۳۱۱ در بهشهرِ مازندران دیده به جهان گشود و پس از فراگیری علوم جدید به حوزه علمیه کوهستان از توابع بهشهر رفت و ادبیات، مقدمات و علوم اسلامی را نزد آیتالله محمد کوهستانی آموخت و برای ادامه تحصیل به قم رفت؛ به گونهای که تا سال ۱۳۴۰ در قم زندگی کرد و دوره سطح و خارج اصول فقه را نزد امام خمینی (ره) فرا گرفت و از محضر بزرگانی چون آیات عظام بروجردی، صدوقی و سیدرضا صدر هم بهره برد.
وی که گرداننده اصلی فعالیت های انقلابی در استان خراسان بود، به دلیل انتقاد از رژیم پهلوی از رفتن به منبر و سخنرانی در سراسر کشور منع شد و به دنبال سخنرانی علیه اقدامات رژیم در ماجرای قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دستگیر شد.
رهبر معظم انقلاب درباره فعالیت های انقلابی شهید هاشمی نژاد فرمود: وقتی مبارزات سال ۱۳۴۱ آغاز شد، آقای هاشمی نژاد جزو فعال ترین عناصر مبارز در خراسان بود و در علمای مشهد، او یک عنصر اصلی و فعال محسوب می شد. در سال ۱۳۴۲ بود که وی در تهران سخنرانی داشت که پس از آن، او را به همراه عده زیادی از دیگر علما و خطبای تهران دستگیر کردند. او مدتی در زندان ماند. این اولین بازداشت او بود. آقای هاشمی نژاد در راه مبارزه، از همان گام های نخست طعم تلخِ آزار و تعقیب و زندان رژیم را چشید، ولکن این زجرها همان طور که انتظار می رفت، تأثیری نبخشید، جز آن که او را در راهش استوارتر کند. این واقعیت را می توان در فعالیت های پس از زندان آن بزرگوار به وضوح مشاهده کرد.
هاشمی نژاد علاوه بر فعالیت های انقلابی در حوزه مسائل فرهنگی نیز فعالیت می کرد و ضمن تدریس به تالیف کتاب هایی پرداخت که نیاز جوانان آن دوره را برطرف می کرد. کتاب های «درسی که امام حسین (ع) به انسان ها آموخت»، «قرآن و کتابهای دیگر آسمانی»، «پاسخ ما به مشکلات جوانان»، «مشکلات مذهبی روز»، «مسائل عصر ما»، «اصول پنج گانه اعتقادی» در دو جلد، «رهبران راستین»، «راه سوم بین کمونیزم و سرمایه داری» «زهرا علیهاالسلام و مکتب مقاومت» از آثار این اندیشمند انقلابی است ولی «مناظره دکتر و پیر» یکی از کتاب هایی بود که با استقبال بسیار جوانان روبرو شد.
شهید هاشمی نژاد این کتاب ۴۴۸ صفحه ای را در سنین جوانی که تازه به درجه اجتهاد رسیده بود، به صورت رمان با مضمون پاسخگویی به شبهات زندگی جوانان به نگارش در آورد و سید جواد هاشمی نژاد پسر ارشد شهید گفت: کتاب مناظره دکتر و پیر در آن زمان به لحاظ سیاسی همانند بمب ساعتی در کشور عمل میکرد که رژیم پهلوی تا پیروزی انقلاب اسلامی دیگر اجازه انتشار آن را نداد.
رئیس ساواک فرمانداری کل بنادر و جزایر خلیج فارس در سال ۱۳۴۴ خطاب به اداره سوم ساواک نوشت: اخیرا تعدادی کتب توسط کریم دیداری به شیخ عبدالمجید ذاکری روضهخوان در اهرم داده که برایش در آن نواحی به فروش برساند و شیخ مذکور هم کتاب ها را در زیر عبای خود پنهان نموده، به افراد و روسای ادارات رجوع و به هر نحو که شده با بیان جمله (شنیدهام شما مرد وطنپرستی هستید) به آنها میفروشد که اکنون یک جلد از آنها بنام مناظره دکتر و پیر که در آن انتقاداتی افراطی و تحریکآمیز و متعصانه انجام گرفته و مامور ویژه این ساواک آن را خریداری نموده است، به پیوست تقدیم میگردد. خواهشمند است مقرر فرمایید ضمن مطالعه از صفحه ۳۷۳ تا ۴۸۳ این کتاب چنانچه انتشار این گونه کتب که اشکالات فراونی را برای این ساواک فراهم نموده بلامانع است، به این ساواک اعلام تا از تضییع وقت جلوگیری به عمل آورده شود. در غیر این صورت مراتب به ساواک قم اعلام شود تا ترتیبی اتخاذ گردد که از چاپ این قبیل کتب در شهرستان قم جلوگیری به عمل آید.

همچنین در نامه ای اداره یکم عملیات و بررسی ساواک درباره کتاب «مناظره دکتر و پیر» آمده است: کتاب فوقالذکر چاپ نهم از انتشارات موسسه مطبوعاتی فراهانی نوشته عبدالکریم هاشمینژاد که از روحانیون مقیم مشهد میباشد به تعدادی در بوشهر توزیع گردیده است. این کتاب مورد بررسی واقع شده و مطالب آن زننده انتقادآمیز و تحریک کننده میباشد. خواهشمند است دستور فرمایید به نحو مقتضی نسبت به جمعآوری و تجدید چاپ کتاب مزبور اقدام و نتیجه را اعلام فرمایند.
کتابی که اصلاح نشد
هاشمی نژاد در ۲۹ اردیبهشت سال ۱۳۵۷ در مقدمه «مناظره دکتر و پیر» نوشت: کتابی که اکنون در برابر شماست، حدود ۲۰ سال قبل به وسیله نویسنده نگارش یافت و به نام مناظره دکتر و پیر منتشر گردید. این کتاب در آن تاریخ آنچنان مورد استقبال کم نظیر نسل جوان اسلامی قرار گرفت که پس از مدتی کوتاه برای نهمین بار به چاپ رسید اما متاسفانه در همان روزها به ناگاه آفتی مخصوص، دچار کتاب گردید که از نشر مجدد آن جلوگیری کرد؛ از آن نمونه آفت ها که در کشورهایی خاص ... دامنگیر مطبوعات و نشریات می شود.
وی افزود: اکنون پس از گذشت سالها که شرایط تا حدودی برای نشر این گونه کتابها آماده گردیده، با اصرار فراوان دوستان درصدد برآمدم تا کتاب را تجدید طبع نمایم اما مشکل کار این بود که از یک طرف با توجه به اینکه مناظره دکتر و پیر در حدود ۲۰ سال قبل نوشته شده بود و طبعاً جو فکری نویسنده و هم جو اسلامی و سیاسی جامعه در آن روز در مرحله خاصی قرار داشت که با موضع امروز تفاوت بسیار دارد، از این نظر میبایست جبراً در مطالب کتاب به طور اصولی تجدید نظر نمایم تا با نیاز و سطح آگاهیهای امروز اجتماع مطابق باشد.
شهید هاشمی نژاد با اشاره به این که وقتی برای انجام اصلاحات در کتاب را ندارد، نوشت که فقط به یک تجدید نظر سطحی و یک گردگیری کوتاه اکتفا می کند تا در فرصتی مناسب بتواند همه مباحث کتاب را بر اساس فضای فکری و سیاسی آن زمان تدوین کند ولی این فرصت به دست نیامد و با شهادت این دانشمند انقلابی از بین رفت.
آغاز داستان دکتر و پیر
در ابتدای کتاب «مناظره دکتر و پیر» می خوانیم: پیرمرد هنگام عبور از کنار کوپهها از پشت شیشه به شمارههای صندلی نگاه میکرد تا بالاخره شماره صندلی خود را پیدا کرد. درِ کوپه را باز کرد و پس از سلام به حاضرین در کوپه، چمدان خود را در بالای سر، در جای مخصوص به آن گذارده روی صندلی قرار گرفت. سپس نگاهی به افراد کوپه نمود. او دید که با زیر چشمی به او اشاره میکنند و با پوزخند کلاه و ریش او را به یکدیگر نشان میدهند.
پیرمرد به خاطر متانت و وقار خاصی که داشت اشارات آنها را نادیده گرفت و سر را به زیر انداخت و به خواندن آیاتی از قرآن و دعا مشغول شد اما همکوپهایهای او کار را از اشاره و زیرچشمی گذرانده و به سخن گفتن آمدند و پیرمرد را به باد مسخره گرفته و او را با کلمات نیشدار خود مورد سخریه قرار دادند. پیرمرد باز سخنی نگفت و به خواندن دعاها مشغول بود ولی هم کوپهایهای او پرروتر از آن بودند که با سکوت و متانت پیرمرد، از میدان به در روند. لذا سخن را از شوخی و استهزا به حدی رسانده و قیافهها را گرفته و ابروها را در هم کشیدند.
یکی از آنها با صدای خشن رو به دیگری کرد و گفت «آقای دکتر! اصلاً من از این مرتجعین متنفرم.» دیگری گفت «آقای دکتر! بنده هم از این قیافهها خیلی ناراحتم.» دکتر در جواب آنان گفت «اصولاً من با مذهب و دین مخالفم تا چه رسد به این کلاه نمدیهای مرتجع ریشو.» چهارمی گفت «اصلاً ما در مسافرت شانس نداریم. بعد از مدتی خواستیم تهران برویم؛ آن هم با این فاناتیک (متعصب) برخورد کردهایم.
خلاصه آن جمع صحبت را از اهانت و استهزا به پیرمرد گذرانده و به جسارت نسبت به دین و مسائل مذهبی کشاندند. پیرمرد دیگر سکوت را برای خود جایز نشمرده، شروع به سخن نموده و گفت «آقایان! به قول شما من مرتجع و کلاه نمدی هستم ولی شما که از لباس و قیافهتان چنین استنباط میشود که افراد درس خوانده و تحصیل کردهاید، آیا وجداناً روش انسانیت همین است که من فقط تا تهران با شما رفیق راه باشم، موقع ورود هم با نهایت ادب به همگی سلام کردم و بدون آنکه موجبات ناراحتی هیچ یک را فراهم کنم در جای خود نشستم ولی شما آن همه اهانت نسبت به من انجام دهید؟! من از شخص خود میگذرم ولی چگونه شما به خود جرأت داده و نسبت به مقدسات اسلام جسارت مینمایید؟
هاشمی نژاد در این کتاب به بسیاری از سوالات نسل آن زمان در زمینه مسائل دینی پاسخ می دهد؛ از جاودانگی قوانین اسلام و علت نفوذ پیامبر اکرم تا نظام اقتصادی اسلام، قوانین قضایی اسلام، پیشرفت مسلمین در علوم و حقوق زن در اسلام.

وی درباره پیشرفت مسلمین در زمینه چاپ کاغذ نوشت: دکتر گوستاولوبون فرانسوی می نویسد «در قرون وسطی تا مدتی تحریرات اروپا روی پوست بوده است و آن به قدری گران تمام میشد که از انتشار و اشاعه کتب جلوگیری مینمود و آن هم یک چندی نایاب شده بود که جماعت رهبانان روم و یونان تصانیف قدیمه خیلی ضخیم را جمع آوری نموده، حروف و کلمات آن را حک میکردند و روی صفحات آنها مسائل مذهبی تحریر مینمودند و اگر مسلمین کاغذ را اختراع نکرده بودند، همین رهبان ها تمام کتب قدیمه را که تحت نظر آنها قرار گرفته بود، بر باد میدادند و این اختراع مسلمین در حقیقت خدمت نمایانی به عالم علم بود».
نظام اقتصادی اسلام
هاشمی نژاد درباره نظام اقتصادی اسلام نوشت: در اینجا کاملاً ضرورت داشت تا در مورد اقتصاد و راه و رسمی که اسلام در این باره دارد و چگونگی توضیح درآمدها و ثروتهای طبیعی بحث و بررسی گردد ولی از آنجا که این فصل، عمیق است و تنها با طرح خطوط اصلی نمیتوان حقی را از آن ادا نمود، از این بحث در میگذریم ولی با این حال یادآوری مسائلی درباره آن حیاتی است. مثلا نظام اسلام در اقتصاد طبقاتی نیست و به طور اصولی تبعیض را نمیپذیرد. اسلام تنها برای کار اصالت قائل شده و صریحاً میگوید و ان لیس للانسان الا ما سعی یعنی این، تنها نتیجه سعی و کوشش (کار) است که به هر انسانی میرسد ولی با این حال آنجا که بهرهبرداری از نتیجه کار نیز بخواهد طبقات را ایجاد کند، اسلام جمع آوری مال "کنز" را جایز ندانسته، فرمان میدهد تا آن را در راه خدا انفاق نمایند.
وی افزود: هدف از همه انفاقات در اسلام، پر کردن فاصله طبقاتی است و یا به تعبیر روایات «تا فقیر غنی گردد» و زندگی آنها هم سطح یکدیگر شود؛ همانگونه که امام صادق(ع) آشکارا این هدف را مشخص کرده و میفرماید «تا فقرا را که از نظر زندگی عقب ماندهاند، به غنی برسانند و به آنها ملحق گردانند.»