گروهک منافقین پس از پیروزی انقلاب اسلامی در 30خرداد1360 به مبارزه مسلحانه روی آورد و با ترورهای گسترده در نقاط مختلف کشور سعی داشت میان مردم رعب و وحشت ایجاد کند تا از این طریق حاکمیت نظام جمهوری اسلامی ایران را زیر سوال برده و قدرت را به دست بگیرد. از طرفی این گروهک تروریستی از هیچ تلاشی برای از میان برداشتن افراد موثر در پیشرفت انقلاب فروگذار نکرد و خوش خدمتیاش به ایادی استکبار را به خوبی نشان داد. اکثر اعضای این گروهک که جوانهای فریب خورده بودند، پس از دستگیریشان اعتراف کردند که سران گروهک منافقین با وعده های دروغین و ادعاهای پوچ آنها را فریفته و این گروهک با ادعاهای نافرجام و حمایت کشورهای غربی پابرجاست.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر زندگینامه یکی از قربانیان ترور که به دست عوامل گروهک تروریستی منافقین به درجه رفیع شهادت رسید.
شهید محمدتقی حاجحیدری در تاریخ 1مهر1310 در منطقه خمینیشهر اصفهان دیده به جهان گشود. پدرش کارگر و مادرش خانهدار بود. او در خانوادهای مستمند و در کنار 4برادر و 1خواهر پرورش یافت، در 6سالگی پدرش را از دست داد و به دلیل شرایط اقتصادی خانواده نتوانست مراحل ترقی را در تحصیل طی کند. وی به همراه برادرش در سال 1330 به اهواز هجرت کرده و مشغول خواروبار فروشی میشود، در سال 1345 عازم تهران شده و در آنجا نیز مشغول لبنیات و خواروبار فروشی میشود.
محمدتقی حاجحیدری در سال 1338 ازدواج کرده و در سال 1342 اولین فرزندش به دنیا آمد و صاحب هفت فرزند شد.
او قبل از انقلاب فعالیتهایی نظیر پخش اعلامیههای امام و شرکت در تظاهراتها و راهپیماییها داشت و پس از انقلاب نیز همچنان در راه خود ثابتقدم بود. عوامل گروهک تروریستی منافقین بارها او را تهدید کردند و چندین بار تلاش کردند تا محمدتقی حاجحیدری را ترور کنند؛ اما موفق نشدند.
سرانجام منافقین در تاریخ 15شهریور1361 به هدف خود رسیده و به ضرب گلوله، او را به درجه رفیع شهادت رساندند.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر مصاحبه با پسر شهید محمدتقی حاجحیدری:
«بافت خانوادگی پدرم مذهبی بود. او نیز فردی مذهبی و دوستدار امام بود. همه اعضای خانواده ما مقلد امام بودیم. پدرم در راهپیماییها و تظاهراتها شرکت میکرد و خیلی دوست داشت که فرزندانش نیز در این مراسمات حضور داشته باشند؛ به همین دلیل من با اینکه 14سال بیشتر نداشتم؛ اما در همه راهپیماییها شرکت میکردم.
ما در منطقه نارمک زندگی میکردیم و در آن منطقه بیشتر افراد مخالف انقلاب و منافق زندگی میکردند؛ به همین دلیل خانواده ما در آن منطقه به انقلابی بودن و مذهبی بودن شناخته شده بودند و پدرم در مکان عمومی عکسهای امام را میگذاشت. پدرم میگفت که این منطقه منافقپرور است.
در تاریخ 7تیر1360 شهید بهشتی و یارانش را به شهادت رساندند و فردای آن روز پدرم بر سردرب خانه و مغازه، پرچم سیاه زده بود. منافقین چشم دیدن پدرم و فعالیتهای انقلابیاش را نداشتند و قصد نابودی او را داشتند؛ به همین دلیل در تاریخ 8تیر1360 مغازه پدرم را به آتش کشیدند. ضرر زیادی به پدرم وارد شد؛ اما جانش نجات یافت. منافقین در تاریخ 8شهریور1360 شهید رجائی و شهید باهنر را به شهادت رساندند و همانشب در مغازه پدرم بمبی کارگذاشته بودند و ما از طریق همسایهها متوجه شدیم. پدرم با کمیته تماس گرفت و آنها بمب را خنثی کردند. منافقین مدام خانواده ما را تهدید میکردند و مادرم از این قضیه هراس فراوانی داشت؛ به همین دلیل دوباره عازم خمینیشهر شدیم. پدر و مادرم 15روز آنجا ماندند؛ ولی پدرم گفت: «من میخواهم به تهران بازگردم. انسان اگر بخواهد بمیرد، هرکجا که باشد، میمیرد.» ما در خمینیشهر ماندیم و پدر و مادرم دوباره عازم تهران شدند.
ما خیلی به پدر اصرار کردیم که به تهران نرود؛ اما او مدام میگفت: «من هیچ هراسی از منافقین ندارم.»
یک سال گذشت، تا اینکه خرمشهر آزاد شد و ایام تعطیلی بود. خواهر و برادرهایم نیز عازم تهران شدند؛ اما من چون در دانشگاه امامصادق(ع) درس طلبگی میخواندم، در اصفهان ماندم. پانزدهم شهریورماه 1361 بود که در حجره من را زدند و من در را که باز کردم، برخی از اقوام و فامیل را دیدم که به من گفتند: «در تهران تیراندازی شده است و به پای پدرت تیر خورده است.»
سراسیمه به تهران آمدم و دیدم پدرم به شهادت رسیده است. منافقین سرانجام به هدف خود رسیدند.
آن روز، پدرم دم در مغازه ایستاده بود که وانتباری اجناسی را به عنوان محصول برای فروش میآورد. پدر در حال دیدن اجناس بود که ماشین شولتی از پشت به پدر نزدیک شده و از پشت به پدرم شلیک کرد. برادرم کوچکترم در مغازه پدرم بود و منافقین 2تیر هم داخل زدند؛ اما به موفق به ترور برادر کوچکترم نشدند.
پدر را به اصفهان آوردیم و در زادگاه خودش به خاک سپرده شد.
همسایهای داشتیم که برایم تعریف کرد: «دو روز قبل از شهادتش به او گفتم حاجتقی مواظب خودت باش. منافقین ولکن نیستند. حاجتقی به من گفت که شهادت قبایی نیست که برای هر تنی دوخته شده باشد.»
مسعود و مریم رجوی به یک ملت و یک نسل مدیونند و به کشورشان خیانت کردند.»