«این شرایط عینا شرایط هفتتیر و یادآور آن روزهاست و این بار چندم است که منافقین از همان سوراخ گزیده میشوند و به یک اشتباه استراتژیک دیگر تن میدهد... مسعود در تشریح عملیات روی پارامتر مردم جایی باز نکرده و میخواهد با یکضرب رژیم را واژگون کرده و مردم را بهصورت تماشاچی پشت رینگ نگه دارد.» اینها بخشی از نامه علی زرکش از اعضا شاخص گروهک تروریستی منافقین است که بعد از کشته شدن در جریان عملیات مرصاد از او کشف شد. زرکش که بعد از کشته شدن موسی خیابانی به شخص شماره دو این گروه تبدیلشده بود، مدتی قبل از تهاجم منافقین به ایران با مسعود رجوی دچار اختلاف شده و در زمان عملیات فروغ جاویدان پیشبینی کرده بود که این عملیات با شکست مواجه میشود.
بررسی وضعیت گروهک منافقین در زمان عملیات مرصاد نشان میدهد که افرادی مانند زرکش در این تشکیلات کم نبودند، افرادی که از زمان استقرار منافقین در عراق به آینده ترسیمشده در استراتژی جدید منافقین امید بسته و حالا در آستانه شروع تهاجم به ایران در کسب پیروزی نهایی دچار تردید شده بودند. درواقع رجوی در زمان ورود به عراق، «استراتژی جنگ نوین» را بهعنوان جایگزین دیگر راهکارهای مقابله با جمهوری اسلامی مانند جنگ پارتیزانی و جنگ شهری مطرح کرد. بر اساس این استراتژی قرار بود تا آنها با استقرار در عراق و تشکیل ارتش منظم زمینه تهاجم به ایران و درنهایت نابودی جمهوری اسلامی را فراهم کنند. بر اساس این استراتژی منافقین با استفاده از توان نظامی و مالی عراق امکان رویارویی با انقلاب اسلامی را مییافتند. در این استراتژی مردم به دو گروه ناراضی و منفعل تقسیم میشدند. این استراتژی سبب شد تا آنها نقش مردم در مقابله با خودشان را محاسبه نکرده و در زمان حمله به ایران دچار غافلگیری شوند.
همین اشتباه محاسباتی سبب شد تا گروهک منافقین بعد از عملیات فروغ جاویدان با دهها سؤال از سوی اعضای خود مواجه شود. سؤالهایی که تردید نسبت استراتژی جنگ نوین و نحوه رهبریت رجوی را دربر میگرفت و زمینهساز جدایی و اعتراض برخی اعضای قدیمی را فراهم کرد. بهعنوانمثال بعد از عملیات مرصاد مهدی افتخاری (مسئول عملیات فراری دادن رجوی و بنیصدر) نسبت به رجوی دچار تردید شده و از او انتقاد میکرد.
در چنین شرایطی رجوی که احساس میکرد اقتدارش در تشکیلات در حال کاهش یافتن است، سعی کرد با در پیش گرفتن راهکارهایی ضمن سرکوب منتقدان خود، امکان تداوم حیات متزلزل گروهک منافقین را فراهم کند. در این راستا گروهک منافقین نشستهایی تحت عنوان «تنگه و توحید» برای بررسی چرایی موفقیتآمیزنبودن عملیات فروغ جاویدان برگزار کرد. سرکرده گروهک در این نشستها تلاش کرد با نسبتدادن دلایل شکست عملیات به نیروهای شرکتکننده در عملیات فروغ جاویدان، اقتدار خود را حفظ کند. مسئولان منافقین با تأکید بر اینکه استراتژی جنگ نوین و زمان اجرای آن مناسب بوده، مدعی بودند که سستی، خودخواهی و در اختیار قرار ندادن تمامی توان روحی و ذهنی در راستای عملیات سبب شد تا آنها در تنگه چهار زبر زمینگیر شده و نتوانند محاصره را بشکنند. رجوی میگفت که توحید یعنی سرسپردگی کامل ذهنی و عملی به رهبری مسعود و مریم. این مسئله میتوانست سبب عبور از تنگه چهارزبر شود، اما بحرانهای شخصی افراد مانع از تحقق این مسئله شد.این نشستها، زمینه انتقاد از خود توسط اعضای منافقین در جلسات گروهی را فراهم کرد. اعضا در این نشستها بلند شده و در حضور جمع، خود را به باد انتقاد میگرفتند. دیگران نیز او را برای خودخواهی سرزنش میکردند.
در کنار این استراتژی، گروهک منافقین بعد از عملیات مرصاد سعی کرد تا با سستکردن پیوندهای خانوادگی تحت عنوان عاملی که سبب شد تا اعضا نتوانند تمام قوای خود را در اختیار تشکیلات قرار دهند، بیش از گذشته اعضا را به افرادی مطیع دستورات رجوی تبدیل کند. تداوم این استراتژی منجر بهحکم طلاق عمومی در تشکیلات منافقین شد. مرکزیت منافقین با دستور طلاق عمومی سعی کرد تا هرگونه احساسات عاطفی در اعضا را مهار کند. تشکیلات منافقین در ادامه این استراتژی در سال 1369 به بهانه حمله عراق به کویت، فرزندان اعضا را از آنها جدا کرد تا به اصلاح خودشان آخرین عاملی که مانع اطاعت کامل از رجوی میشد را بردارد.
بررسیها نشان میدهد هرچند گروهک منافقین بعد از عملیات مرصاد با در پیش گرفتن سیاست سرکوب سعی کرد تا اعضا را وادار به اطاعت کرده و از ریزشها جلوگیری کند، بااینحال این استراتژی چندان جوابگو نبود و در عمل اعضای زیادی از این گروهک جداشده و یا مسئلهدار شدند. مسئلهای که سبب شد تا مرکزیت منافقین با ایجاد زندانهایی برای اعضای مسئلهدار سعی کند تا هرگونه مخالفت را در همان ابتدا در نطفه خفه کند.