راوی
زمانی که قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل در تاریخ 27 تیر ماه 1367 از طرف جمهوری اسلامی ایران پذیرفته شد، همه چیز پایان یافته تلقی گردید. اما در برابر دیدگان متحیر جهانیان این مسئله نه تنها در خوی جنگ طلبی رژیم بعثی صدام تأثیری نداشت، بلکه نظامیان عراقی در یک یورش سازمان یافته مجدداً تجاوزات خود را در جنوب و غرب کشور به منظور تصرف دوباره مناطق آزاد شده ایرانیها آغاز نمودند. در این زمینه میتوان به اقدام مشترک عراق با سازمان منافقین اشاره کرد.
دکتر حسین علایی
منافقین را برای سه هدف ارتش صدام میخواست به کار بگیرد، یکی از اهداف آنها کسب اطلاعات بود. یکی از اهداف آنها استفاده از موفقیت در داخل کشور که اگر حادثهای و شرایطی پیش آمد آنها بتوانند با ترور، بعضی از مراکز حکومتی را بگیرند و تصرف کنند. یکی از برنامههای آنها هم این بود که ارتش منظم و مسلح و کاملی تشکیل بدهند که اگر شرایط ضعف نظامی در ایران به وجود آمد، آنها را بتوانند بیاورند در تهران مستقر بکنند و حکومت را در دست بگیرند.
راوی
سران و اعضای این سازمان تروریستی که از همان ماههای نخست پیروزی انقلاب اسلامی با نظام جدید سر ناسازگاری داشتند، به مرور و طی سالهای 60 و 61 از کشور خارج شده و در کشورهای اروپایی و آمریکا مستقر شدند و در نهایت مقر اصلیشان را عراق قرار دادند. همان کشوری که به طور رسمی به ایران اعلام جنگ داده و بخشهای وسیعی از مناطق مرزی و بعضی از شهرهای مهم جمهوری اسلامی را اشغال نمودهاند. از آن به بعد سازمان منافقین به عنوان بخشی از بدنه نظامی و امنیتی رژیم بعثی عراق علیه تمامیت ارضی و امنیت ملی ایران اسلامی از هیچ اقدام مزدورانهای دریغ نورزیدند و در میان سازمانها و گروههای تروریستی به یکی از بیحیثیتترین آنها در جهان تبدیل شدند.
سردار جعفری
بعد از این که قطعنامه 598 پذیرفته شد و ارتش بعث هم آمد برای گرفتن سرزمین و تعداد اسیر بیشتر و با عملیاتهای مجدد رزمندگان اسلام مجبور شد که برگردد در لاک دفاعی و پدافندی خودش، تنها قدرت و تنها نیرویی که میتوانست این حرکت را ادامه بدهد، نیرویی بود که در مدت طولانی، در طول دوره جنگ در اختیارشان بودند و آن نیروی منافقین بود که در عراق کار جاسوسی برای عراق میکردند یا عملیاتهای ایذایی.
راوی
پیشینه سازمان منافقین به دهه چهل باز میگردد، عدهای از جوانان با گرایشات مذهبی و مبارزاتی که تعدادی از آنها جدا شده از شاخه جوانان نهضت آزادی بودند و به اصطلاح در دامان مهدی بازرگان پرورش یافته بودند، اقدام به تأسیس سازمان جدیدی با گرایشات رادیکالی به نام سازمان مجاهدین خلق نمودند که بعدها به گروهک منافقین تبدیل شدند. این سازمان در دهه 50 با تغییر ایدئولوژی تعدادی از اعضای آن که در زندان به سر میبردند، علناً از ماهیت به اصطلاح اسلامی خود خارج شده و تابع ایدئولوژی مارکسیسم گردیدند.
با پیروزی انقلاب اسلامی، بخش بازمانده سازمان منافقین با سوءاستفاده از پیشینه خود اقدامات گستردهای را در جذب افراد نمودند. آنان بدین وسیله تلاش داشتند تا حاکمیت جدید را تحت تأثیر خود قرار دهند. اما با وجود همه امکاناتی که در اختیار این سازمان قرار گرفت، به خاطر روحیه برتری طلبی و ایدئولوژی انحرافی و التقاطی آن نظام جدید را قبول نداشتند. از این رو اقداماتی را در جهت سرنگونی آن آغاز نمودند که نفوذ و ترور مسئولین از آن جمله به حساب میآید.
با همه شرارتها و اعمال جنایتآمیز منافقین، پناه بردن آنان به دامن صدام بعثی نقطه اوج ددمنشی این گروهک خائن بود. صدها عملیات تروریستی، ایذایی، کمین و اقدامات جاسوسی در طول جنگ تحمیلی تنها بخشی از کارنامه این گروهک منافق علیه مردم ایران به حساب میآید.
دکتر منصوری لاریجانی
صدام دید که منافقین در عراق نیروی وسیعی هستند، به هر حال اینها هزینه دارند، جا میخواهند، امکانات میخواهند، بودجه میخواهند، حضورشان در عراق تبعات سیاسی برای صدام دارد. اگر فردا قرار است صلحی بشود قطعاً یکی از پارامترهایی که از سوی جمهوری اسلامی ایران مطرح میشود، همین هاست و ادلههای دیگری.
همه اینها دست به دست هم میدهد و رژیم عراق را به این تصمیم میرساند که از این حملات در عملیات استفاده کنند و این دو حالت دارد، یا اینها در عملیات پیروز میشود. خب باز به نفع صدام است، یا نمیشوند و سرکوب میشوند که باز هم به نفع صدام است. بالاخره از دست اینها راحت میشود؛ و تصور اصلی سران عراق هم این بوده و در اسناد محرمانهشان هم هست.
راوی
پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، همانگونه که عراق را در بنبست سیاسی و نظامی شدیدی قرار داد و توطئههای وسیعی که از جانب استکبار جهانی علیه انقلاب اسلامی تدارک دیده شده بود را نقش بر آب کرد، بر گروهها و عناصر به اصطلاح اپوزیسیون شوک شدیدی وارد ساخت. در این میان منافقین به عنوان تنها گروهی که همه حیثیت و هستی سازمان خود را در گرو جنگ نهاده بودند، بیشترین صدمه و لطمه را از پذیرش قطعنامه توسط ایران متحمل شدند. بنابراین برای خارج شدن از این بنبست، توطئه مزبور که مأموریت انجام آن به سازمان محول شده بود، توسط این گروه به مرحله اجرا درآمد.
سرلشکر عراقی، سامرایی، از فرماندهان صدام در این رابطه چنین میگوید: «به محض پایان یافتن جنگ سرلشکر فاضل البراک تکریتی، مدیر سرویسهای اطلاعاتی و سپهبد ستاد صابرالدوری و مسعود رجوی رئیس سازمان گروهک مخالف ایران به منظور بحث و بررسی پیرامون چگونگی پیشروی سریع و عمیق نیروهای این سازمان از خانقین به سمت تهران، برای به دست گرفتن قدرت در کشور ایران با پشتیبانی محدود نیروهای مسلح عراقی، در کاخ ریاست جمهوری تشکیل جلسه دادند. در حضور شخص صدام ابعاد این عملیات و پیامدهای احتمالی آن مورد بحث و تبادل نظر طولانی قرار گرفت. مسعود رجوی به صدام گفت: مطمئن باشید که سازمان من ظرف چند ساعت وارد همدان در 250 کیلومتری مرز خواهد شد.»
دکتر حسین علایی
بعد از پذیرش قطعنامه 598 توسط جمهوری اسلامی ایران، ارتش صدام و خود صدام به این نتیجه رسیدند که الان هم بهترین فرصت و هم تنهاترین فرصت برای استفاده از سازمان نظامی منافقین است. چرا؟ چون اگر جنگ تمام میشد آنها دیگر این سازمانی را که درست کرده بودند نمیتوانستند به کار بگیرند. ثانیاً این سازمان را درست کرده بودند برای استفاده در شرایط ویژه و خاص. قبلاً هم این سازمان منافقین را در چند عملیات به کار گرفته بودند. مثلاً یک بار در مهران به کار گرفته بودند که اسمش را گذاشتند چلچراغ و در چند عملیات دیگر در مناطق اینها را به کار گرفته بودند و در واقع تمرینهایی را انجام داده بودند.
راوی
از آنجا که عراق به خاطر پذیرش قطعنامه، بهانهای برای تجاوز جدید به ایران نداشت، با حمایت و پشتیبانی تسلیحاتی، لجستیکی و هوایی از منافقین، نیروهای خود را از دخالت مستقیم در ورود به عمق خاک ایران برحذر داشت و به همین منظور ابتدا برای کاستن از حجم نیروهای ایران در غرب اقدام به تک وسیعی در خرمشهر نمود و سپس با هجوم و آتش سنگین در منطقه سرپلذهاب و صالحآباد این منطقه را به تصرف درآورد و راه ورود منافقین به داخل را هموار ساخت.
جاهطلبی صدام، آمریکا را واداشت تا بار دیگر رؤیای اشغال ایران در او زنده شود و این امر با سیل کمکهای تسلیحاتی و همه جانبه آمریکا و حامیانش رفته رفته تسحیل میشد.
دکتر حسین علایی
صدام فکر کرد بهترین زمان است که منافقین بروند و حکومت را در تهران در دست بگیرند. این قدر هم اینها از پیروزی اطمینان داشتند که منافقین را به صورت ستونی حرکت دادند با نفربرهای چرخ لاستیکی! یعنی در واقع با خودروهای زرهی که مثل ماشین سواری حرکت میکرد، با این سرعت. اینها را میخواستند همه را بیاورند در تهران و به اینها هم گفته بودند که شما از مسیر اصلاً هیچ کجا متوقف نمیشوید در مسیر، حرکت میکنید بروید تا تهران برسید. و احساس میکردند که با پذیرش قطعنامه 598 هم ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ایران از بین رفته، هم سازمان بسیج به هم ریخته، هم مردم همه علیه حکومتند. یک تصویری از خودشان ساخته بودند و میگفتند اگر شما حرکت کنید و بروید، همه جا مردم با گل و شیرینی و اینها از شما استقبال خواهند کرد.
راوی
منافقین که فریب تحلیلهای غلط رهبران سازمان را خورده بودند، با گسیل هزاران نفر از تمامی نقاط دنیا، آماده تهاجم وسیع در سالگرد حمله عراق به ایران بودند. که در یک اقدام عجولانه و زود هنگام با پشتیبانی نیروی هوایی عراق از مرزهای غربی ایران اسلامی وارد کشور شدند و پس از چند روز جنایت و اذیت و آزار مردم، سرانجام با تهاجم همه جانبه ملت شریف و مسلمان ایران با عملیات مرصاد درس بزرگی به منافقین دادند و حیثیت آنها را در سراسر دنیا خدشهدار کردند.
مقارن ساعت 14:30 دقیقه در تاریخ 3 مرداد 65، منافقین و ارتش عراق عملیات مشترک خود را با هجوم زمینی از طریق سرپلذهاب و هلیبرن از جنوب گردنه پاتاق، نزدیکی سرپلذهاب آغاز و به طرف شهر کرند غرب پیشروی نمودند. حدود هشت دستگاه تانک و نفربر به همراه نیروهای پیاده بعثی و منافقین شهر کرند غرب را به تصرف درآورده و سپس به طرف اسلامآباد غرب پیشروی کردند.
پس از وارد شدن منافقین به داخل مرزهای جمهوری اسلامی ایران که به کمک و پشتیبانی ارتش عراق انجام شد، فجایع و جنایات بسیاری را علیه مردم بیدفاع انجام دادند.
یک شهروند
اینها به هیچ کس رحم نمیکردند، به کسی که مسلمان بود، جرمش گفتن اللهاکبر بود و نمازخوان بود، و جبهه رو بود، رحم نمیکردند. نمونهاش این بود که با یک برادر روستایی برخورد کردیم که صورتش زخم شده بود، از او پرسیدیم و گفتیم که جریان چیست؟ گفت که ریش داشتم، یکی از همین منافقان من را گرفته و ریشهایم را دانه دانه از روی صورتم کنده است؛ گفته باید ریش نداشته باشی! یکی دیگر را دیدیم که گفت با فندک صورت من را سوزاندند. یا در سطح اسلامآباد، در شهر اسلامآباد دور میدان چند نفر از مؤمنین شهر را به جرم این که فقط مسجد رو هستند و نمازخوانند و گناهی دیگر غیر از این نداشتند، اعدام کردند.
راوی
بدین ترتیب نیروهای منافقین پس از تصرف جبهه ایرانیها سرپلذهاب که به دست ارتش انجام شد، بدون این که با مانعی روبرو شوند، سوار بر خودروها به سرعت به طرف کرمانشاه حرکت کردند و تا تنگه چهارزبر پیش آمده بودند.
سردار کوثری
در عملیات که بچهها از اینها اسناد را گرفته بودند، نقشه کشیده بودند که به صورت کروکی بود، از سرپلذهاب تا اسلامآباد، یعنی کرند را میگذراندند تا اسلامآباد، گفته بودند تقریباً 45 دقیقه، از اسلامآباد تا کرمانشاه نیم ساعت، همین طور آمده بودند تا کجا؟ تا میدان آزادی و از آنجا هم به اوین. شما حالا نگاه کنید، کل این مسیر هشت ساعت و نیم است. که اصلاً ماشین عادی هشت ساعت تا هشت ساعت و نیم باید بیاید.
خیال میکردند الان مردم همه جا فرش قرمز برایشان پهن کردند که اینها مثلاً بیایند. این قدر بیتدبیر، این قدر بیفکر! آن وقت آدم دلش میسوخت که یکسری آدمهایی حالا بالاخره این کشور برایش زحمت کشیده بود و خودشان هم رفته بودند و حالا تحصیلکرده غرب و اینها بودند، گول این آدمهای واقعاً باید بگوییم نفهم را خورده بودند.
این دختر و پسری که به اصطلاح آمده بودند و در این ستون قرار گرفته بودند، میخواهم بگویم حتی به اندازه یک فرد عادی ما هم، تجزیه و تحلیل نمیکردند. یعنی این قدر به آنها اجازه نمیدادند که فکر بکنند که اصلاً برای چه دارند میروند، با چه وضعیتی دارند میروند؟! که اینها میگویم تاریخ اعزامشان 31 تیر بود، 1 مرداد بود، 2 مرداد بود؛ بعضیهایشان حتی که با ایشان صحبت شد حتی شاید 10 تا تیر هم نزده بودند. میگفتند ما با اسلحه اصلاً بلد نیستیم، اما به آنها میگفتند بگیر و برو. ببینید! اینهاست که تفاوت بین یک رهبر دینی و الهی با یک رهبری که از راه نفاق و دروغ و دودوزه بازی میخواهد به جایی برسد، چه جوری افرادش را به کشتن میدهد.
راوی
به محض رسیدن خبر هجوم منافقین و ارتش عراق به شهرهای مختلف کشور خیل عظیمی از نیروهای داوطلب به سوی جبههها روانه شدند. همین امر محاسبات دشمن در تصرف بخشی از کشور ایران را بر هم زد؛ در حالی که هنوز حملات ارتش عراق در جنوب کشور قطع نشده بود، بخشی از نیروهای رزمنده جنوب، راهی غرب کشور شدند تا همراه مردم بسیج شوند و تحت عنوان «عملیات مرصاد» به سرکوب حملات عراق و منافقین بپردازند.
عملیات مرصاد در 5 مرداد ماه سال 1367 با رمز مبارک یا علیبنابیطالب (ع) و به منظور مقابله با منافقین در منطقه اسلامآباد و کرند غرب در استان کرمانشاه آغاز گردید.
دکتر منصوری لاریجانی
عملیات مرصاد همان طور که ما نامش را گذاشتیم «ان ربک لبالمرصاد» ما خودمان شاهد آثار حضور قدرت لایزال الهی در این عملیات بودیم و بالعین دیدیم که خدا چگونه در کمین ستمگران است و آنچنان در این عملیات ذلیل شدند، آن هم نیروهایی که جلوی حرکت خودسرانه اینها را گرفتند، ما هم آنچنان سازماندهی نبودیم، ما هم فکر نمیکردیم که باز مجدداً اینها یک چنین برنامهریزی وسیعی میکنند. بعدها که متوجه عمق فاجعه شدیم، دیدیم واقعاً دست خدا بود که اینها را رسوا کرد و این توان را مجدد به رزمندگان ما داد و از یکی از بزرگترین توطئهها جلوگیری شد؛ حیثیت سازمان منافقین رفت، اگر این سازمان با همان هسته، با همان قدرت میماند، بعدها برای ما مشکلاتی ایجاد میکرد.
راوی
منافقین خلق سرمست از پیروزیهای مقدماتی و در یک اقدام عجولانه راهی کرمانشاه شدند و به خیال باطل خود قصد حرکت به سمت تهران و سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران را داشتند. رادیو منافقین با ارسال پیامهایی از مردم کرمانشاه میخواست که زمینه را برای ورود ارتش به اصطلاح آزادیبخش مهیا سازند و آماده جذب در تیپ و لشکرها باشند.
از آن طرف رزمندگان اسلام در 34 کیلومتری کرمانشاه ناگهان راه را بر ستونهای منافقین بستند و واحدهای زرهی رزمندگان در یک اقدام متحورانه تعداد زیادی از ادوات سنگین زرهی منافقین را هدف قرار داده به آتش کشیدند. جاده اسلامآباد – کرمانشاه در همان لحظات اولیه انباشته از ادوات سوخته شد و واکنش سریع رزمندگان اسلام، منافقین را به فراری مفتضحانه وادار ساخت و شکست سختی را به آنها تحمیل کرد. این عملیات در روز بعد نیز با حمله هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران و سرکوب شدید منافقین ادامه یافت و دشمن را دچار شکست سخت و سنگینی نمود.
دکتر منصوری لاریجانی
سازمان منافقین با این حرکت در واقع ضربه اساسی به شاکله خودش وارد کرد و هنوز هم برنخواست. آنچنان کمر این سازمان شکست که حتی هواداران این سازمان از این حرکت منافقین هنوز هم که هنوزه اظهار نفرت میکنند که این چه حرکتی بود.
راوی
بدین ترتیب منافقان شکست خورده در این تجاوز نابخردانه متحمل تلفات و خسارات عظیمی شدند که بیش از 120 دستگاه تانک، 400 دستگاه نفربر، 90 قبضه خمپاره انداز 80 میلیمتری، 150 قبضه خمپارهانداز 60 میلیمتری و 30 قبضه توپ 106 میلیمتری منهدم شد. علاوه بر آن دهها دستگاه تانک، نفربر، خودرو و نیز صدها قبضه سلاح سبک و نیز مقادیری تجهیزات پیشرفته الکترونیک و مخابراتی به غنیمت نیروهای اسلام درآمد.