روز هلاکت دسته‌جمعی منافقین

636906235219665188 Md

اعوذبالله من الشیطان الرجیم ، بسم الله الرحمن الرحیم.

رب أدخلنی مدخل صدق و أخرجنی مخرج صدق و اجعلنی من لدنک سلطانا نصیرا.

اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل الساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه أرضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.

اللهم اجعلنی من انصاره و اعوانه

بجاست که مقدمتاً درود و سلامی داشته باشیم به ارواح مطهر شهدای انقلاب اسلامی، روح مطهر حضرت امام رضوان الله علیه و سلامی داشته باشیم به پیشگاه و محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی و فرمانده کل قوا و امت شهید پرورمان.

ویژگی این عملیات این بود که آخرین عملیات هشت سال دفاع مقدس محسوب می‎شود. نمی‌شود به عملیات مرصاد پرداخت بدون مقدمه، بدون یادآوری آن حال و روزی که بر رزمندگان اسلام می‎گذشت از حوادثی که چند روز قبل از عملیات مرصاد رخ داد، که عمدتاً یک حادثه بسیار مهم و بزرگ بود که اثرگذار بود در روحیه رزمندگان اسلام که هشت سال ایثارگری کرده بودند در مقابل دشمن ایستاده بودند و سرافرازانه داشتند این صحنه را در پیشگاه خدای متعال به پایان می‎رساندند.

بنیانگذار کبیر انقلاب و جمهوری اسلامی، حضرت امام رضوان الله علیه امر به پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد دادند؛ ما نظامی‎ها، ما رزمندگان اسلام در جبهه‎های نبرد نمی‎دانستیم و برای ما حالت غیر منتظره بود، ولی چون تکلیف بر اطاعت داشتیم، بلافاصله اطاعت کرده بودیم و داشتیم خودمان را مهیا می‎کردیم برای وضعیت جدیدی که تکلیف بر ما بود.

ولی هم زمان با این پذیرش قطعنامه، دشمن شیطان صفت شبیخون بسیار بسیار مذبوحانه‎ای را در منطقه غرب کشور و شمال خوزستان به رزمندگان اسلام زد و شاید دو سه روز هم بیشتر طول نکشید؛ خود من هم که آن موقع نماینده حضرت امام رضوان الله علیه در شورای عالی دفاع بودم، مسئولیتی به من سپرده شده بود که وضعیتی از منطقه بگیرم و گزارش آن را به تهران بدهم و این مأموریت را انجام داده بودم و حال و روز خود من هم درست نبود.

برگشتیم به تهران، گزارش را دادیم، شاید بیست و چهار ساعت بعدش، شب بود که به من زنگ زده شد، حدود ساعت هشت و نیم شب، که دشمن از محور سرپل‎ذهاب – کرند دارد به طرف داخل می‎آید با سرعت. خب ما چون تجسم نظامی داشتیم به صحنه نبرد، برای من خیلی غیر معقول بود که درک کنم هویت این دشمن را. که چطور دشمنی است که سرش را انداخته پایین و مستقیماً دارد در یک محوری که نسبتاً کوهستانی هم هست و به خوبی می‎شود قطعش کرد از هر جا که لازم باشد و قلع و قمش کرد، این سرش را انداخته پایین و مستقیم دارد می‎آید، جلو.

خب ما در وضعیتی بودیم که برای رفتن به منطقه نیاز به یک تکلیفی بود، یک مأموریتی بود که بالاخره این را زمینه‎اش را فراهم کردیم. شبانه خودمان را به کرمانشاه رساندیم با یک فروند هواپیمای فالکو. تا ساعت یک و نیم شب ما هنوز نتوانسته بودیم ماهیت این دشمن را به دست بیاوریم. کی بود دشمن که همچنان دارد می‎آید جلو.

منافقین سرهنگ ارتش را اعدام و به شهادت رساندند

تا این که یکی از برادران سپاه سراسیمه آمد به قرارگاه و گفت من در اسلام‎آباد بودم که دیدم منافقین پلید ریختند به شهر و با یک حالت استخوانه‎ای شهر را تحت سلطه گرفتند و رفتند به داخل پادگان ارتش، آن پادگان تیپ یک لشکر 81 زرهی، فرمانده پادگان تمکین نمی‎کرد از دستورات‎شان، فرمانده پادگان را اعدام کردند. سرهنگی بود که اعدامش کردند و پادگان را آتش زدند.

کاری نداشتند و می‎خواستند جلوتر بیایند که در مقابل ترافیک سنگین خودروها و مردم که سراسیمه از اسلام‎آباد به طرف گردنه حسن‎آباد و گردنه چهارزبر به طرف کرمانشاه پیش می‎رفتند، قرار گرفته بودند که در نتیجه اولین مانع آنها خود مردم بودند که نمی‎توانستند از آنها عبور کنند. بنابراین ما ساعت یک و نیم شب تازه ماهیت دشمن را شناختیم.

اگر بررسی بفرمایید از لب مرز خسروی به طرف قصرشیرین، سرپل‎ذهاب، گردنه پاتاق و شهر کرند، بیاید به اسلام‎‎آباد، تا خود کرمانشاه حدود صد و نود و چهار کیلومتر است. تا گردنه چهارزبر هم که فاصله‌اش بیست و پنج کیلومتر تا کرمانشاه هست، حدود صد و شصت هفتاد کیلومتر می‎شد. تا صد، صد و پنجاه کیلومتر را اینها با سرعت آمده بودند و حالا متوقف مانده بودند.

خب تازه که دشمن را ماهیتش را شناختیم که از کثیف‎ترین و خبیث‎‎ترین دشمنان ما محسوب می‎شود، از منافقین پلید، ما تازه می‎خواستیم بگوییم خب، چه کار باید بکنیم؟ نیروهای ما عمدتاً در منطقه جنوب بودند، در منطقه غرب هم چون این جاده از مرز به طرف کرمانشاه، همه محورها را قطع کرده بود، قطع ارتباط بود، هم از نظر تماس با نیروها و هم از نظر تلفنی بخواهیم صحبت کنیم و پیامی داشته باشیم.

پیشتر ساعت 5 صبح ما داخل پایگاه و در زیر شیلترها، خلبان‎های هوانیروز همه آماده و مهیا برای توجیه بودیم که آمدند مأموریت انجام بدهند. اینها آمدند و توجیه‎شان کردم و گفتم وضعیت خیلی وضعیت اضطراری است و چاره‎ای نداریم، کبری‎ها باید آماده باشند، همه لودگیری کنند و مهمات‎هایشان را بزنند و نوبت به نوبت آماده بشوند که مأموریت آتش انجام بدهند تا ما بتوانیم امکانات را از زمین فراهم بکنیم. در نتیجه یک تیم آتش را سازمان دادیم با یک هلیکوپتر 214 با خود من مقدمتاً رفتیم برای شناسایی. همین هماهنگی و همین آماده باش را برای پایگاه سوم شکاری ابلاغ شد و آن پایگاه هم آماده شد برای این که مأموریت اجرا بکنند.

با هلیکوپتر راه افتادیم از محور کرمانشاه به طرف گردنه چهارزبر؛ من تماس داشتم با خلبان، گفتم با سقف پرواز کوتاه برود که من کنترل داشته باشم که کجاها وضعیت غیر عادی است. تا نزدیکی گردنه چهارزبر ما هیچ وضعیت خاصی ندیدیم، جز مردم پراکنده و حالت سراسیمه معلوم بود که به طرف کرمانشاه می‌‎آیند. به دو کیلومتری گردنه که رسیدم احساس کردم که خاکریزی زدند آنجا. پشت خاکریز هم یک عده رزمنده با تفنگ در حال دفاع بودند و یک مقدار که جلوتر رفتیم از بالای خاکریز متوجه یک ستون مکانیزه مدرنی شدم که از خود خاکریز شروع می‎شد و تا امتداد ایست گردنه حسن‎آباد که دیده می‎شد، حدوداً چهار پنج کیلومتر بود، کاملاً معلوم بود که یک چنین ستونی متوقف شده و آثار تیراندازی متقابل هم دیده می‎شد.

خلبان را هدایت کردم که دیگر جلوتر نرود، چون وضعیت معلوم بود که همانجاست. هدایتش کردم از قسمت جنوب گردنه بروند توی دشت، که از پهلو و یا از جناحین ستون در بیایند. خوب برای من خیلی غیر مترقبه بود، چون دید من دید نظامی بود و صحنه عملیات را خیلی غیر عادی می‎دیدم؛ چون ما تا حالا ندیده بودیم که دشمن در مقابل ما به صورت متمرکز و چسبیده به همدیگر و مثل یک هدف کاملاً یکپارچه جلو چشم ما باشد و ما بخواهیم با آن برخورد بکنیم. 

اولین راکت به کامیون حمل مهمات اصابت کرد

رسیدیم به دشت، به خلبان‎های کبری گفتم که خب این دشمن شماست که می‎توانید با آتش بیایید، تا تیم‎های بعدی بیاین و به شما بپیوندند و نوبتی این کار را ادامه بدهید تا من بروم هلی‎برن‎ها را انجام بدهم و نیروها را اطراف اینها بچینم. خلبان هم بچه کرمانشاه بود و با همان لهجه کرمانشاهی گفت که به علی قسم الان حساب‏شان را می‎رسم.

واقعاً دیدنی بود، اولین راکت‎هایی که اینها پرتاب کردند طرف ستون، حالا کار خدا بود واقعاً، راکت خورد درست وسط کامیونی که مهمات حمل می‎کرد. همین طور داشت آتشفشانی می‎‎کرد این ستون در دل اینها و دیگر ارتباط توده‎های هلیکوپتر کبرای هوانیروز همین طور دائمی شد. می‎گویم یکی می‎رفت، یکی می‎آمد. عجیب از بغل می‎‎زدند، ولی هر چه اینها می‎زدند جایشان باز دوباره پر می‎شد. یک سماجت عجیبی داشتند. از این طرف هم خود هواپیماهای فانتوم کمک کرده و می‎زدند و اینها را داغون می‎کردند، باز می‎دیدیم جایشان پر می‎شود.

که البته ما دیگر به اینجا کار نداشتیم، یک قرارگاه تاکتیکی در خود گردنه درست شد، یکی از برادران عزیز سپاه مسئول قرارگاه شد که اوضاع را داشته باشد و بعد ماهیت آن گردانی را که پشت خاکریز بود پرسیدم، گفتند این گردانی است از تیپ انصارالحسین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از همدان که می‎رفته به طرف جبهه جنوب، در مسیر که می‎آمده با اینها برخورد کرده، اینها سریع خاکریز زدند و همینجا مأموریت‎شان را انجام دادند. که من واقعاً آنها را اسم‎شان را ملائک گذاشته بودم. که اینها را خداوند فرستاده بود که اولین کسانی باشند که سد قرار دادند منافقین پلید را.

هلیکوپترهای هوانیروز را به کار گرفته بودیم، هر جا که می‎گفتند نیرو هست، نیروها را می‎رفتیم و می‎آوردیم و شروع می‎کردیم به چیدن. یک تعدادی را چیدیم در مدخل تنگه که تنگه را محکم نگه دارند و بعد شروع کردیم به آرایش دادن به دور اینها. که جای بعدی جنوب گردنه حسن‎آباد بود که نیروها را چیدیم و گفتیم همین جا باشید مهیا تا هر وقت گفتیم حملات آغاز بشود. قسمت شمال گردنه هم از نیروهای لشکر بدر بودند. آنها آمدند به کمک‎مان؛

در نتیجه تجسم اگر بخواهیم بکنیم وضعیت‎مان را در روز سه‎شنبه به این ترتیب بود که از سه محور نیروها عمدتاً هدایت می‎شدند برای تمرکز دور منافقین پلید. یکی از محور گردنه چهارزبر بود، یکی از محور پلدختر بود به سمت سه راه اسلام‎آباد یکی از محور گردنه قلاجه به طرف اسلام‎آباد، نیروها محاصره کردند. روز چهارشنبه روز نبرد جانانه‎ای بود که انجام گرفت با منافقین پلید.

منافقین پلیدی را که ما تک تک دنبال اینها می‎گشتیم در کشورمان که اینها را به سزای اعمال‎شان برسانیم با آن جنایاتی که کرده بودند، حالا خدا توفیق داده بود صدتا صدتا اینها گیر ما می‎افتادند و به درک واصل می‎شدند. آنها هم که فرار می‎کردند در شیارها، می‎رفتیم تعقیب‎شان می‎کردیم، می‎دیدیم که مُردند خودشان! سیانور خوردند و خودشان را کشتند. خیلی وضعیت خاصی بود. روز چهارشنبه روز هلاکت دسته جمعی منافقین پلید بود و خیلی فرصت استثنایی بود.

روز پنجشنبه صبح همچنان تو دور بودیم و اینها کم کم داشتند عقب‎نشینی می‎کردند، یعنی منهدم شده بودند کاملاً بین گردنه حسن‎آباد و چهارزبر، و کم کم نفوذ رزمندگان ما به طرف شهر اسلام‎آباد می‎شد و تقریباً تا ظهر کار شهر اسلام‎آباد تمام شد و از دست منافقین گرفته شد و حدود ساعت دو بعدازظهر بود که از طریق شنود گرفته بودند که منافقین رسماً فرمان عقب‎نشینی داده بودند.

ما که دیگر ابتکار عمل را در ید پرتوان رزمندگان اسلام می‎دیدیم، من به حسب وظیفه‎ای که داشتم و کنترل وضعیت را از طریق هوا داشتم، وضعیت را آماده کردم برای این که یک هلی‎برنی انجام بدهیم در گردنه پاتاق؛ چون جای خوبی بود برای این که راه اینها را ببندیم. پنج فروند شنوک از هوانیروز و از نیروی هوایی مهیا شدند و اینها را آوردیم در ماهی‎دشت مستقر کردیم و برای این که قبلاً شناسایی داشته باشیم، دو فروند هلیکوپتر کبری و یک 214 ما برداشتیم رفتیم برای شناسایی.

من همین طور که می‎رفتیم از قسمت شمال جاده اسلام‎آباد به طرف کرند، جاده را زیر نظر داشتم که چه می‎گذرد، راهنمایی کردند رفتم، محل هلی‎برن را در ارتفاع مشرف به تنگه پاتاق پیاده کردیم، گردنه پاتاق پیاده کردیم و با سرعت برگشتیم به ماهی‎دشت؛ نیروها همه نیروهایی از یگانی بود که فکر می‎کنم از تیپی به نام روح‎الله که مربوط به سپاه بود، اینها همه سوار شدند، آنهایی که باید سوار می‎شدند به شنوکا با سرعت آمدیم به طرف گردنه و از این طریق موفق شدیم با طراحی هلی‎برن کنیم در پشت منافقین پلید و روز پنجشنبه تمام شد.

در هر صورت عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان با فداکاری و ایثارگری و همت به موقع رزمندگان اسلام سرکوب شد. یعنی این عملیاتی که به وجود آمد به نام مرصاد نامگذاری شد، منافقین پلید که خبیث‎ترین دشمنان ما بودند، اینها با این گستردگی به هلاکت رسیدند. حالا من نتیجه می‎گیرم از این عملیات.

خب مقدمه را من با آن آیه شریفه شروع کردم، من مفسر این آیه نیستم، ولی در قلبم نقش بسته که چقدر خداوند متعال ما را دوست دارد، رزمندگان اسلام را دوست دارد، مخلصین جبهه‎های نبرد را دوست دارد، این انقلاب را دوست دارد که در هر زمان طوری مقدر می‎کند صحنه را که بسیاری از مشکلات ما و گرفتاری‎های ما با یک حالت سرافرازانه منتفی می‎شود.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

« قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَ يَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِينَ * وَ يُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَى مَن يَشَاء وَ اللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ »

خداوند می‎فرماید: شما با آن کافران به کارزار برخیزید تا خدا آنان را به دست شما عذاب کند و خوار گرداند و شما را بر آنان پیروزی دهد و دلهای اهل ایمان را شفا بخشد و خشم دل‎‏های ایشان را فرو نشاند و خدا را هر که خواهد با لطف و رحمت باز می‎گرداند که خداوند تعالی به صلاح خلق و درستکار و عادل در حکم است.                                                                                  والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29