تروریسم زاییدۀ وهابیت و رژیم صهیونیستی است

0123

اختلافات ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران با آمریکا و رژیم صهیونیستی در نظام بین‌الملل همواره این آنها را بر آن داشته تا به هر دستاویزی جهت سرنگونی جمهوری اسلامی چنگ زنند، از طرح‌ریزی انقلاب‌های مخملی و پیاده‌کردن استراتژی جنگ نرم آنها گرفته تا آتش‌افروزی‌های داخلی و حمایت از دشمنان ریز و درشت ایران.

آنها به امید آنکه بتوانند گامی در تضعیف ارزش‌ها و در پی آن براندازی حکومت جمهوری اسلامی بردارند، میلیاردها دلار هزینه کردند. هزینه‌های گزافی که جز آشکار کردن دشمنی آنان دستاوردی برای آنها در پی نداشته است.

تروریسم دستاورد وهابیت و رژیم صهیونیستی است. آمریکا و اسرائیل علاوه ‌بر حمایت‌های فراوان از رژیم بعث عراق در جنگ با ایران، در پی آن بودند تا با شعله‌ور نگهداشتن آتش فرقه‌های قومیتی در کشور از داخل نیز ضربات سنگینی را وارد سازند.

فواد مصطفی‌سلطانی و محمدحسین معینی از ماموران ویژه سازمان‌های جاسوسی سیا و موساد محسوب می‌شدند. آن‌ها در اسرائیل دوره‌های تروریستی را گذرانده و برای اجرای برنامه‌های خرابکاری و تأسیس گروهک کومله، به کردستان ایران بازگشتند.

گروهک کومله و دمکرات قصد داشتند در مناطق کردنشین کشور با رقم زدن فجایعی، ایران را تحت فشار قرار دهند تا به خواسته آنها مبنی بر استقلال سیاسی کردها تن دهد.

ایران در آن دوران با رژیم بعث عراق در مناطق جنوب دست و پنجه نرم می‌کرد. با وخامت اوضاع کردستان امام خمینی(ره) از سپاه و ارتش خواستند برای سرکوب این شورش‌ها هر چه سریع‌تر اقدام کنند.

پس از این فرمان، جوانان زیادی از جمله شهید جواد تمیس راهی جبهه کردستان شدند.

1170533KAKA001001

شهید جواد تمیس در تاریخ 26تیر1338 در شهرستان زرقان در استان فارس به دنیا آمد. پدر با خرید و فروش پشم مخارج زندگی را تامین می‌کرد. مادر نیز در خانه عهده‌دار تربیت سه فرزندش بود. پس از نقل مکان به شهرستان مرودشت، تحصیلاتش را تا سوم راهنمایی ادامه داد و بعد از آن در مغازه‌ای مشغول به کار شد. قبل از انقلاب با وجود نگرانی‌هایی از سوی خانواده در فعالیت‌های انقلابی و راهپیمایی‌ها شرکت داشت.

7مهر1359 مراسم ازدواج خود با دخترعمویش را، با شروع جنگ در وضعیت قرمز و خاموشی برگزار کرد. اردیبهشت‌ماه 1361 در حالی که یک سال و نیم از ازدواجش می‌گذشت به خدمت سربازی اعزام شد. دوره آموزشی را در سراب گذراند. محل خدمت او گنبدکاووس بود؛ ولی با درخواست جواد او را به کردستان اعزام کردند.

نه ماه از دوره سربازی‌اش در دیواندره کردستان گذشته بود که 2اسفند1361 برای عملیاتی برای مبارزه با گروهک کومله با دیگر همرزمانش راهی سقز شدند. آنها در حال سینه‌خیز رفتن به سوی دشمن بودند که ناگهان تیری به گردن جواد اصابت کرد. تیر شاهرگش را پاره کرده بود و کاری از دست همرزمانش برنمی‌آمد. جواد در بیست و سه سالگی به فیض شهادت نائل آمد.

به دلیل ناامنی و نامناسب بودن شرایط، هم‌رزمانش جنازه او را در میان برف‌ها پنهان کردند و دو روز بعد توانستند پیکر او را به عقب برگردانند.

شرحی بر مصاحبه با همسر شهید، خانم ناهید تمیزی:

«محمدجواد بیست و یک ساله بود که با هم ازدواج کردیم. اعتقادش این بود که ازدواج باید در سن پایین صورت بگیرد تا طرفین به گناه کشیده نشوند و بتوانند به زندگی‌شان برسند.

شب عروسی ما مصادف با اوایل جنگ بود و بر اثر بمباران‌هایی که صورت می‌گرفت خاموشی زده بودند. با پتویی پنجره اتاق را پوشانده بودیم که به واسطه نور کمی که در مجلس ازدواجمان بود، مشکلی پیش نیاید.

پسرعمویم بود و از او شناخت زیادی داشتم. خانواده مومنی داشت و از لحاظ اقتصادی شرایط مناسبی نداشتند. در هر شرایطی پدر و مادرش برای او در اولویت قرار داشتند.

با وجود فعالیت‌های انقلابی بسیاری که داشت؛ ولی ما را در جریان آنها قرار نمی‌داد. در همه تظاهرات‌ها و راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد. گاهی اوقات با وجود درگیری‌هایی که در تظاهرات اتفاق می‌افتاد، هر لحظه نگران بودیم که خبر شهادت او را به ما بدهند.

علاقه بسیار شدیدی به حضرت امام‌خمینی(ره) داشت. اگر کسی از امام و انقلاب بد می‌گفت با او به بحث می‌نشست. گاهی هم از رفتن به منزل چنین افرادی امتناع می‌کرد، با این حال خیلی مقید بود که صله‌رحم را رعایت کند و به فامیل سر بزند؛ حتی در دوران سربازی نیز وقتی نامه می‌نوشت احوال تمام فامیل را جویا می‌شد و آخرین نفر حال من و دخترم زهرا را می‌پرسید.

کتاب‌هایی مثل صحیفه سجادیه، نهج البلاغه، حلیه المتقین و بحارالانوار را مطالعه می‌کرد و در کنار آن اهل عمل بود.

 با اینکه مدت کوتاهی با هم زندگی کردیم؛ ولی حواسش به همه چیز بود. اگر کسی با صحبتی من را ناراحت می‌کرد، با اینکه ناراحتی‌ام را بروز نمی‌دادم؛ ولی متوجه می‌شد و از من دلجویی می‌کرد.

 در مواقعی که در برخورد با دیگران دلخوری پیش می‌آمد حتما خودش برای رفع کدورت پیش قدم می‌شد. می‌گفت: «چطور از کسی دلخور و ناراحت باشم و به نماز بایستم؟»

محمدجواد خیلی کم عصبانی می‌شد. هنگام عصبانیت هم به نماز می‌ایستاد و آرام می‌شد.

توجه زیادی به نماز اول وقت داشت و نمازهایش را در مسجد ابوالفضل(ع) می‌خواند.

حتی در مهمانی‌ها اولین مسئله‌ای که مطرح می‌کرد بحث نماز بود. روی خواندن نمازشب هم تاکید می‌کرد.

به کارهای هنری علاقه داشت. اوایل ازدواج بعد از برگشتن از سر کار، اوقات فراغتش را با مطالعه و کارهای هنری پر می‌کرد. خانه چوبی کوچکی ساخته بود. برای فرار از گناه اصرار به پر کردن اوقات بیکاری خود داشت.

بسیار نجیب بود و به مرتب بودن ظاهرش اهمیت می‌داد.

توصیه می‌کرد که هر مشکل و نگرانی دارید به  امام زمان(عج)  متوسل شوید. بدون استثنا هر هفته دعای کمیل و دعای ندبه را می‌خواند. مقید بود هر روز بعد از نماز صبح زیارت عاشورا بخواند.

خیلی کم به مرخصی می‌آمد. شش ماهی که در دیواندره بود فقط یک هفته به مرخصی آمد که آن هم بیشتر صرف رفت و آمدش می‌شد. بار آخری که آمده بود تغییر و تحولش را می‌توانستی به خوبی حس کنی. روز اربعین بعد از خداحافظی از همه فامیل به غرب برگشت.

از اوضاع کردستان چیزی نمی‌گفت. فرمانده‌اش بعدا برای ما نقل کرد که زمانی که ما آبی نداشتیم و برای عملیات راهی بودیم، محمدجواد برف‌ها را ذوب می‌کرد تا با آن وضو بگیرد.

یک هفته بود که غذایی برای خوردن نداشتند و از آجیل و تنقلاتی که با خود به منطقه برده بودند، بعنوان غذا استفاده می‌کردند.

دوشنبه 2بهمن1361 در درگیری با کومله‌ها در سقز شهید شد و پنج شنبه پیکر او را برای تشییع به مرودشت منتقل کردند.

قبل از تشییع به ما اجازه دادند که جنازه او را ببینیم. تیری به شاهرگش خورده بود؛ ولی به نحوی جنازه را قرار داده بودند که محاسنش روی گلویش قرار بگیرد و کسی جای تیر را نبیند.

بعد از شهادتش من ماندم که 16 سال بیشتر نداشتم و باید جای او را برای زهرای یک‌ساله‌ام پر می‌کردم.»


مطالب پربازدید سایت

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان