بر اساس اعترافات سرکرده گروهک جندالشیطان پس از دستگیری، رهبری این گروهک را در عرصه بینالمللی، سرویسهای اطلاعاتی کشورهای بیگانه از جمله آمریکا، پاکستان، عربستان، امارات، بحرین، انگلیس و اسرائیل بهعهده داشتند که با مقاصد خصمانه خود این گروهک را هدایت و پشتیبانی میکردند و از مهمترین اهداف آنان برهمزدن امنیت در سطح منطقه و ضربهزدن به نظام جمهوری اسلامی بود، که هر بار به علت همراهی مردم با شکست مواجه میشد. یکی از عملیاتهایی که عناصر گروهک جندالشیطان انجام داد انفجار انتحاری در محل پنجمین نشست سران طوایف در پیشین سرباز بود. طی این حادثه که در 26مهر1388 رخ داد تعداد زیادی از هموطنانمان به شهادت رسیدند و عدهای مجروح شدند.
خسرو شمسالدینی در 1خرداد1360 در خانوادهای سادهزیست در روستای اسفندقه جیرفت متولد شد. پدرش کشاورز و مادرش خانهدار بود. آنها 5 برادر و 3 خواهر بودند. او مقاطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در اسفندقه و سال آخر دبیرستان را در بافت گذراند. سپس به خدمت مقدس سربازی رفت و در سال 1381 ازدواج کرد. ثمره ازدواجش 1 فرزند پسر است. خسرو به دلیل علاقهای که به سپاه پاسداران داشت در سال 1383 به عضویت سپاه درآمد و در واحد تدارکات سپاه خدمت کرد. سرانجام خسرو شمسالدینی در تاریخ 26مهر1388 در حادثه تروریستی پیشینسرباز به شهادت رسید.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر مصاحبه با همسر شهید (محبوبه شمشالدینی):
باهم نسبت فامیلی داشتیم. ایشان پسر عمهام بود. از کودکی در کنار تحصیل در کار خانه و کار کشاورزی به پدر و مادرش کمک میکرد.
مقاطع ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را در اسفندقه و پیشدانشگاهی را در شهرستان بافت گذراند. سپس برای خدمت سربازی به بوشهر رفت.
خانه پدری من در کرمان بود. سال 1381 با خانواده به خواستگاری آمدند. چون فامیل بودیم و شناخت داشتم جواب مثبت دادم. دو سال عقد بودیم. به دلیل علاقهای که به سپاه پاسداران داشت سال 1383 به عضویت سپاه درآمد. مراسم عروسی طبق آداب و رسوم محلی در روستا برگزار شد. چند روز بعد از ازدواجمان خسرو برای گذراندن دوره آموزشی به ارومیه رفت. دو سال ارومیه بود. طی این مدت من در منزل پدریاش بودم. بعد از آن به سیرجان منتقل شد. در واحد تدارکات مشغول خدمت شد. پنج سال در منازل سازمانی سپاه در سیرجان زندگی کردیم.
سال 1384 فرزندمان به دنیا آمد. خاطرم هست خسرو برای ماموریت به بندرعباس رفته بود. امیرحسین 2روزه بود که آمد.اولین کاری که انجام داد در گوش پسرمان اذان گفت.
زمانی که بنا شد تعدادی از پاسداران برای ماموریت به زاهدان بروند خسرو هم همراهشان رفت و در قسمت تدارکات مسئول توزیع اقلام مصرفی بین مردم در مناطق محروم سیستانوبلوچستان شد. چهل روز زاهدان بود و 2هفته به مرخصی میآمد.
نحوه شهادت:
قرار بود برای ایجاد وحدت میان شیعه و سنی در پیشین سرباز همایش برگزار کنند. زمانی که سردار شوشتری و همراهان در حال بازدید از صنایع دستی مردم محلی بودند عامل انتحاری گروهک جندالله با لباس محلی بین جمعیت آمده بود. این حادثه تروریستی 42 شهید و بیش از 80 زخمی بر جای گذاشت. در این حادثه آقای شوشتری و محمدزاده و همسرم شهید شدند.
خبر شهادت:
شب قبل از حادثه تلفنی صحبت کردیم بعد از تماس پیام فرستاد «بیا تا قدر یکدیگر بدانیم که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم»
فردایش برای خرید بیرون رفتم و بچه را خانه همسایه گذاشتم. حدود ساعت 9 بود که همسایه تماس گرفت و گفت: «بچه گریه میکند زود بیایید.» در مسیر برگشت برادرم را دیدم. گفتم: «شما اینجا چکار میکنید؟» گفت که آمدم به شما سربزنم و بعد آرام آرام گفت خسرو زخمی شده است. زمانی که به خانه رسیدم همسایه جمع شده بودند و نهایتا از خانوادهام شنیدم خسرو در حادثه تروریستی پیشین به شهادت رسیده است.