روحیه همدردی و بخشندگی
در خاطرم است روزی با محمدرضا برای خرید به بازار رفته بودیم. یکی از دوستانمان که وضع مالی خوبی نداشت، همراه ما بود. محمدرضا کتی برای من و خودش گرفت. محمدرضا یکی دیگر از آن کتها را برای دوستمان سفارش داد و هزینه را پرداخت کرد. زمانی که از خرید برگشتیم، در مورد این کارش از او سوال پرسیدم و او گفت: «نگاهش برایم سخت است. سخت است برای خودم چیز خوبی بخرم که او قدرت خریدش را نداشته باشد و دلش بسوزد.»
خانواده شهید محمدرضا رفیعی
کتابهای ماندگار
پرویز با توجه به رتبهای که در کنکور کسب کرده بود و با اینکه میتوانست در دانشگاه تهران درس بخواند؛ اما برای ادامه تحصیل به سیستان و بلوچستان رفت. هر زمان از سیستان و بلوچستان به تهران میآمد، من را به سمت دانشگاه تهران میبرد و در بازار کتاب به اندازه چند کارتن بزرگ، کتاب تهیه میکرد. من گمان میکردم کتابها را برای خودش میخواهد؛ اما بعد از شهادتش که مسئولین دانشگاه، بسیج و انجمن اسلامی به تهران آمده بودند، گفتند: «کتابهایی که پرویز برای دانشگاه خریده است، خیلی مورد استفاده دانشجویان است و دانشجویان توان خرید این کتابها را ندارند.» آنها درخواست داشتند، کتابهای پرویز را از دانشگاه پس نگیریم. با اطلاع از این موضوع، آن کتابها در دانشگاه سیستان و بلوچستان باقی ماند.
همسر شهید پرویز شعبانی
احترام به والدین
راضیه به من و پدرش بسیار احترام میگذاشت و قدرشناس بود. مدام به من و پدرش میگفت: «شما خیلی برای من زحمت میکشید. من زحمتهایتان را جبران میکنم.»
پدرش شبکار بود و به یاد دارم هنگامی که پدرش ساعت 10شب راهی محل کارش میشد، راضیه پدرش را استقبال میکرد و میگفت: «پدرم الهی زنده باشی. الان شما باید سر کار بروی و ما راحت میخوابیم.»
مادر شهید راضیه کشاورز