برای اطاعت از امر رهبرم مبارزه میکنم
شب، هنگام خواب یوسف گفت برای نماز صبح بیدارش کنم. نیم ساعت به اذان مانده بود که بیدار شدم و دیدم دمکراتها خانه را محاصره کردهاند. همسرم را بیدار کردم و جریان را به او گفتم. پاسخ داد: «آنها هیچکاری نمیتوانند بکنند.» یوسف هم بیدار شد. پرسید: «مادر چه خبر شده؟» گفتم: «چیزی نیست»، نگاهی به ساعت کرد و برای نماز وضو گرفت... در حال خواندن رکعت اول نمازش بود که که دمکراتها وارد خانه شدند. بدون توجه به آنها نمازش را کامل خواند. یکی از اعضای حزب دموکرات اسلحه را به سمت من گرفت و گفت: «لامذهب! تو هم حزباللهی هستی؟» یوسف جلو آمد و تفنگ را از پیشانیم کنار کشید و گفت: «شما برای گرفتن من آمدهاید، پس با مادرم کاری نداشته باشید.» یوسف به آنها گفت: «مرا از پشت بام ببرید. میترسم زنان روستا مرا ببینند و هراس به دلهایشان راه پیدا کند و فکر کنند که شما به منطقه مسلط شدهاید.» از یوسفم پرسیدند: «تو نماز میخوانی؟ نمازت برای رهبرت است؟» یوسف گفت: «نام رهبرم را به زبان نیاورید. من برای رهبری میجنگم که یک ملت در نماز به او اقتدا میکنند.» در این حال یکی از زنان دمکرات با قنداق تفنگ ضربه محکمی به دهان یوسف زد. دهانش غرق در خون شد و یوسفم را بردند.
مادر شهید یوسف داورپناه
این فرزند نزد تو امانت است
رسول فرزند اول من بود. در زمان بارداری خواب دیدم منزل داییام روضه است و من در حال حاضر شدن برای رفتن به روضه بودم. همینطور که جلو میرفتم روشنایی که شبیه ماه شب چهارده بود به من نزدیک و نزدیکتر میشد.آقایی سمت من آمد و دو لباس مردانه به من داد و گفت: یکی از این زیرپوشها برای این فرزندت و یکی هم برای همسرت. این فرزند نزد تو امانت است؛ اما هر زمانی که خواستیم باید او را به ما پس بدهی. از خوابی که دیده بودم خیلی خوشحال بودم.خداوند بعد از 10 سال رسول را به من هدیه داد.
مادر شهید رسول آذری
فکر و ذکرش خدمت به جبهه بود
تازه ديپلمش را گرفته بود كه به عنوان سرباز به جبهه رفت. چهار ماه به پايان سربازياش مانده بود كه به بدنش تركش خورد. مدتي در بيمارستان بستري شد و هر چه به او ميگفتيم تو دوست داري در دانشگاه شركت كني، با اين وضعيت ديگر به جبهه نرو. ميگفت: «نه من آنجا فرمانده هستم و بچهها لطمه ميخورند. سربازيام كه تمام شود ميآيم و براي دانشگاه ميخوانم، پزشك میشوم تا بتوانم به منطقه بروم و به بچهها خدمت کنم.»
مادر شهید بهمن محتشمی