بررسی عملیات مرصاد
با شكست استراتژي براندازي نظام در خرداد سال 1360 در حالي كه همچنان عمليات ترور و انفجار از سوي نيروهاي سازمان مجاهدين خلق (منافقين) در حال انجام بود ، رجوي به همراه بني صدر از كشور متواري و در فرانسه مستقر شدند .
تدريجاً تماس سازمان با عراق برقرار و زمينه هاي انتقال مركزيت سازمان و نيروهاي آن به عراق فراهم شد . سازمان در اين دوره ، سطح جديدي روابط اطلاعاتي با عراق برقرار كرد . ارتش آزاديبخش نيز در همين دوره تشكيل شد و سازمان با همكاري عراق عمليات هاي متعدد نظامي را انجام داد كه آخرين آن فروغ جاويده بود كه به عمليات مرصاد مرسوم شده است .
ورود سازمان به عراق و اقداماتي كه انجام داده است با جناب آقاي طاهري محقق ، كارشناس و استاد دانشگاه مورد بحث و بررسي قرار گرفته است كه فرصت را مغتنم شمرده مراتب تشكر خود را از حضور جناب آقاي طاهري اعلام مي داريم .
آقاي رشيد : پس از عمليات مرصاد و شكست منافقين اين سؤال وجود داشت كه آنها چرا اين كار را كردند ؟ و آنها واقعاً در تاكتيك شكست خوردند يا در استراتژي ؟ براي بررسي بيشتر و دقيق تر اين موضوع بهتر است به ارزيابي اين مسئله بپردازيم كه اساساً سازمان بر اساس چه تحليل و چه ملاحظاتي وارد خاك عراق شد ؟
مي دانيد كه آنها پس از فرار از ايران به فرانسه رفته و در پاريس مستقر بودند ، آيا فرانسوي ها در وارد كردن آنها به عراق نقش داشتند ؟ نقش فرانسوي ها چه مقدار بوده است ؟ و اصلاً خود اين رابطه اي كه منافقين با بعثي ها پيدا كردند كه آمدند در عراق مستقر شدند و ارتش درست كردند ، آيا اين روابط از قبل بر قرار شده بود ؟ چون منافقين با عراق يك رابطه ضعيفي داشتند ، حتي در دوره قبل از انقلاب نيز با عراق ارتباط داشتند . آيا واقعاً اين روابط قبل از رفتنشان به فرانسه ايجاد شده بود ؟
چون ما خبري داشتيم كه يكي از مسئولين اطلاعات سپاه مي گفت كه : رجوي شش ماه قبل از رفتن به اين شكل به پاريس همراه با بني صدر ، حدود سال 1359 از اصفهان يك سفري به فرانسه داشته و در آنجا با سرويس اطلاعاتي فرانسه بحث كرده و به توافقاتي رسيده اند كه اين كارها را در ايران بكنند . بعد كه رجوي از فرانسه برگشته آمده و در شورا اين بحث را مطرح كرده كه " ما بايد وارد فاز مبارزه مسلحانه بشويم ." مي گفتند كه شورا نمي پذيرفته ، دو روز ، سه روز يك هفته بحث كردند تا رجوي توانسته آنها را قانع كند .
مي دانيد منافقين با تشكيل ارتش آزاديبخش حمله هاي خود را انجام دادند . سؤالي كه وجود دارد اين است كه سازمان بر اساس چه تحليل و نظريه اي ارتش آزاديبخش را تشكيل مي دهد ؟
سازمان روابط اطلاعاتي خودش را با عراق تنظيم مي كند و قبل از عمليات مرصاد ، عمليات هايي انجام مي دهد ، مثلاً حمله به مهران ، حمله به فكه و يا عمليات هاي ديگري را كه انجام مي دادند ، بر چه چارچوبي صورت مي گرفته است ؟
بررسي خود عمليات مرصاد هم كه محل بحث اصلي است و مي خواهيم تمركز بدهيم روي اين عمليات كه با چه هدفي آن را انجام دادند ؟ چه تحليلي از اوضاع داشتند كه آمدند و اين طوري نيروها را ريختند ؟ واقعاً به لحاظ نظامي آدم وقتي بررسي مي كند نمي تواند باور كند كه با سه يا چهار هزار آدم چه طوري مي خواستند تا تهران بيايند ؟
يك باريكه اي را گرفته بودند و تا اسلام آباد آمدند ، بعد اينها مي خواستند چه كار كنند ؟ پوشش هوايي شان كجا بود ؟ تانك هايشان كجا بود ؟ نفربرهايشان كجا بود ؟ گردان هايشان كجا بودند ؟ آيا اينها واقعاً تصورشان اين طور بوده مثلاً مردم گردان ، گردان ، تيپ ، تيپ و لشكر ، لشكر به اينها مي پيوندند ؟!!
مثلاً اين طوري كه دارند مي آيند تا به باختران رسيدند مي شوند 10 لشكر ، به همدان رسيدند مي شوند 20 لشكر ، به تهران رسيدند مي شوند 50 لشكر ، يك تصور اين طوري داشتند ؟ آنها چه تصوري داشتند ؟ واقعاً تصورشان اين بود كه مثلاً كل سپاه و ارتش نابود شده است ؟!
ما چند نفر اسير در عمليات مرصاد گرفتيم يكي از آنها را در همان 48 ساعت اول آورديم و با او حرف زديم ، نقشه را جلويش گذاشتيم و گفتيم : از اين مرز ، از اين قصر شيرين تا بغداد چند كيلومتر است ؟ مي گفت : 110 تا 120 كيلومتر .
گفتيم : از قصر شيرين تا تهران چند كيلومتر است ؟ گفت : 700 كيلومتر است . گفتيم : نگاه كن بعد از قصر شيرين هيچ چيز نيست ، تا بغداد دشت است ، دشت هموار يك جاده است و يك دشت . اما بر عكس به سمت تهران ، اين همه ارتفاعات ، گردنه و شهر هست ، اين همه مانع است .
بعد از ايشان سؤال كرديم كه ما چقدر آدم داشتيم ؟ مي گفت : مثلاً ... گفتيم : ما يك ميليون نفر نيرو از ارتش ، سپاه و بسيج داشتيم ؟ گفت : بله . گفتيم : هيچ وقت فكر نكردي با يك ميليون نفر آدم كه سلاح داشتيم ، تجهيزات داشتيم ، توپ داشتيم ، تانك داشتيم ، چرا به سمت بغداد كه در 120 كيلومتري ما قرار دارد نرفتيم ؟ شما چگونه با چهار هزار آدم مي خواهيد 800 كيلومتر مسير را با اين همه مشكل بياييد تا تهران ؟ چه چيزي در ذهن تان بود ؟ مي ماند ، مي گفت : به ما گفتند حركت كنيد !!
بعضي اوقات آدم مي رود توي فكر كه خدايا اينها چقدر ذهني بوده اند ، به هر صورت اين اقداماتشان به دليل ذهني بودن شان انجام شده است . اينها يك كاري انجام مي دهند و به تبعات بعدي اش فكر نمي كنند كه چه مي شود . يعني واقعاً آدم توي شخصيت رجوي مانده است !
به نظرم او بايد آدم ذهني باشد ، شايد به دليل نوع زندگي كه او داشته اين طور شده است ، مي دانيد او در سال 1350 به زندان افتاده است ، در آن زمان او 26 سال داشته است . شايد دو سال بوده كه به مجاهدين خلق پيوسته بوده ، شخصيت اصلي او در بين سال هاي 48 تا 50 شكل گرفته و ديگر ايشان اصلاً از سال 50 به بعد آرام زندگي نكرده است ، يعني از سال 50 در زندان بوده و سال 57 كه بيرون آمده ، پس از دو سال و نيم ماجراها شروع شده و او به پاريس رفته در سال 63 و سال 64 به عراق آمده است .
يعني به نظر مي رسد او با مردم ايران زندگي نكرده است كه به طور طبيعي ببيند ، اين مردم چه مي گويند ؟ اين تهراني ها ، قزويني ها ، همداني ها و ... بالاخره مردم ايران چه مي خواهند ؟ خودم وقتي كه فكر كردم گفتم نكند اين آدم خيلي ذهني باشد ، يعني 25 سال پيش تا الان كه 60 ساله شده است در اين 35 سال تا 40 سال فرصت پيدا نكرده كه با مردم زندگي كند .
رجوي و خيلي از كادرهاي سازمان اصلاً داخل مردم نبودند و با آنها زندگي نكرده اند ، خيلي موجودات ذهني بودند كه اين كارها را انجام دادند .
آقاي طاهري : مباحثي كه شما سؤال كرديد هر كدام يك زاويه اي خاص و بحث خاص دارد . من به دليل همين موضوعي كه شما مطرح كرديد سعي مي كنم محور اصلي بحث خود را عمليات مرصاد قرار دهم . يعني موضوع عمليات مرصاد ، يا ارتش به اصطلاح آزاديبخش نوين باشد .
اجازه بدهيد قدري به عقب برگردم ، اساساً سازمان براي سرنگوني جمهوري اسلامي بيشتر از دو استراتژي يا دو خط مشي در دو مقطع نداشته است . يكي از دو خط مشي ، استراتژي آنها بود كه در محدوده سال 60 عملي شد كه نام آن استراتژي براندازي ضربه اي يا شتابان بود .
تاكتيك اصلي اين براندازي ضربه اي و شتابان ، غافل گيري و شيوه عملش تكيه بر نفوذي ها بود . به اين شكل كه سازمان مقدمات مسئله را طي سي ماه فراهم كرده بود تا با يك ضرب تنه و اساساً رأس جمهوري اسلامي را از بين ببرد .
از نظر سازمان و تحليل سازمان با توجه به شرايط جنگ ، مشكلات اقتصادي ، تحريم ، كمبودها و ... كه از حوصله اين بحث بيرون است ، رجوي قبل از 30 خرداد بحثي را مطرح مي كند كه با يك ضربه تنه ، رأس جمهوري اسلامي يعني مجلس را از اكثريت انداختن ، وزراء ، رئيس جمهور ، نخست وزير و همين طور بخشي از قوه قضائيه را كشتن و حتي در رابطه با امام هم نظر داشتند .
مجموعاً نظرشان اين بود كه رژيم " بدون سر " مي شود و با توجه به دشمن خارجي يعني عراق ، مشكلات داخلي ، سياسي ، اجتماعي و وضعيتي كه گروه ها دارند همه اينها مخصوصاً مشكلات منطقه اي باعث مي شود كه جمهوري اسلامي در آن مقطع سرنگون شود .
اين استراتژي را سازمان عمل كرد كه بخش عمده اي از كارش ، فعاليتش و عملياتش هم با موفقيت انجام شد ، مثل 7 تير و 8 شهريور . بخشي از اقدامات آنها هم موفق نبود ، يعني در رابطه با امام و بعضي از شخصيت هاي ديگر ، صدا و سيما و ستاد كل سپاه كه آن نفوذي دستگير شد ، موفق نشدند .
علي رغم اين كه مقدار عمليات سازمان در مقطع خرداد ، تير و مرداد مي توانست هر رژيم با هر مقدار قدرت و توان را سرنگون كند ، اين حجم عظيم ترورهايي كه مجلس را از اكثريت انداخت و يك دفعه كشور را بي قوه قضائيه كرد و قوه مجريه اش را از بين برد ، مي توانست هر رژيمي را ساقط كند ، اما به قوه الهي و مخصوصاً با توجه به وجود خود حضرت امام و حضور مردم در صحنه انقلاب ، اساساً خدشه آنچناني به جمهوري اسلامي و اساس نظام وارد نشد .
ضربه ، ضربه اي سنگين بود و مي توانست هر رژيم ديگري را از بين ببرد ، اما جمهوري اسلامي به دليل ويژگي هاي خاص خودش كه باز هم موضوع بحث ما نيست اين فرصت را از سازمان گرفت كه بتواند نظام را سرنگون كند .
من نمي گويم چرا اين كار را انجام داد يا نداد ؟ اصلاً كاري ندارم ، اين بحث خودش دقيقاً يك بحث چند ساعته است كه سازمان با چه تحليل و برداشتي از تجهيزات و امكانات دقيقاً پا به سي خرداد گذاشت ، سفر رجوي به خارج و برگشتن آن مواردي هست كه در آن مقوله مي گنجد .
نكته بعدي اين كه همه اين استراتژي هايي كه بعضاً بعضي از دوستان و ديگران مطرح مي كنند اساساً استراتژي و خط مشي براي سرنگوني رژيم جمهوري اسلامي نبوده است .
آقاي رشيد : از چه سالي ؟
آقاي طاهري : سازمان از نيمه دوم سال 60 تا نيمه اول سال 65 خط مشي ها و تاكتيك هاي مقطعي را استفاده مي كرد و اهداف مقطعي هم از آنها داشت . مثلاً براي اين كه نيرو جذب كند چند عمليات انجام داد ، ترور انجام داد و براي اين كه مثلاً به كشورهاي خارجي نشان دهد كه آنها آلترناتيو قوي در جمهوري اسلامي هستند ، چند كار انجام داد و اطلاعات جمع آوري كرد .
اين مسائل براي اين بود كه نشان بدهد كه سازمان زنده است و حيات دارد . ولي از دل اين حركت هاي مقطعي ، استراتژي سرنگوني جمهوري اسلامي در نمي آمد . در سال 1365 توسط مسئولين جمهوري اسلامي فعاليت هاي ديپلماتيكي انجام شد ، به ويژه مناسبات با اروپا كه فوق العاده خوب بود .
در اين مناسبات خوب يكي از خواسته هاي ما هم از فرانسه اين بود كه رجوي را از آنجا اخراج كند . رجوي از فرانسه اخراج شد ، آمد در كجا ؟ آمد در عراق مستقر شد . اساساً وقتي رجوي در جايي هست آنجا مركز تصميم گيري و مركز استراتژي به حساب مي آيد .
در دوراني كه در خارج از كشور بودند ، در فاصله زماني كه اشاره كردم ، اساساً بيشتر بر ديپلماسي انقلابي تكيه داشتند ، يعني اين كه سازمان اساساً احساس مي كرد امكان اين كه خودش به تنهايي سرنگوني جمهوري اسلامي را انجام بدهد ، برايش وجود ندارد . در نتيجه سازمان براي سرنگوني جمهوري اسلامي در معادلات خارجي قرار گرفت .
به اين شكل كه عراق را تغذيه اطلاعاتي كند ، كشورهاي ديگر را تغذيه اطلاعاتي كند ، جنگ رواني عليه جمهوري اسلامي ايجاد كند ، چهره جمهوري اسلامي به ويژه امام را مخدوش كند و بسياري از اقدامات ديگري كه سازمان انجام داد .
اما همان طور كه گفتم خود رجوي و خود سازمان مي دانستند كه اين خط مشي و اين استراتژي اساساً براي سرنگوني جمهوري اسلامي جواب نمي دهد ، آنها بيشتر نظرشان اين بود كه كشورهاي خارجي يعني عراق ، آمريكا و ديگران كاري انجام بدهند و با اين فعاليت هايي كه گفتم و تاكتيك هاي مقطعي كه سازمان داشت ، در اين فاصله زماني به كشورهاي خارجي به ويژه آمريكا و ديگران نشان بدهند كه سازمان آلترناتيو خوبي براي جمهوري اسلامي است ، اين وضعيتي بود كه سازمان داشت .