طرح ادغام حزب الله با مجاهدين
در ارديبهشت ماه سال 1350 يكي از اعضاي حزب الله به نام سعيد فاتح در بازگشت از يك دوره چريكي از سرزمين فلسطين و لبنان دستگير شد و با اعترافات او و كشف بعضي مدارك ، آقاي احمد احمد نيز دستگير شد .
با مقاومت احمد احمد در بازجويي و عدم اعتراف او به مطلب قابل توجهي ، تشكيلات حزب الله از هر گونه لطمه و صدمه اي مصون ماند . اگر چه دستگيري وي موجب اختفاي بيشتر ما و رعايت بيشتر مسائل امنيتي شد .
در شهريور ماه سال 1350 پس از دستگيري عده زيادي از اعضاي سازمان مجاهدين خلق ، يكي از اعضاي مشترك سازمان و حزب الله به نام مصطفي جوان خوشدل به ما مراجعه كرد و ضمن تشريح وضعيت ، اهداف ، برنامه ها و افراد سازمان ، پيشنهاد همكاري و كمك داد .
موضوع ابتدا از طرف شوراي مركزي پذيرفته شد و سپس امكانات مورد نياز در اختيار او قرار داده شد . مقداري از نشريات آنان تكثير ، تعدادي از اعضاي فراري آنان در خانه هاي تيمي حزب الله مستقر شدند و مقداري پول و وسيله نقليه نيز در اختيارشان گذاشته شد .
پس از مدتي پيشنهاد ادغام حزب الله و سازمان مجاهدين مطرح شد . من كه نشريات آنان را مطالعه كرده و با چند نفر از اعضا مستقيم و غير مستقيم آشنا شده بودم ، دريافتم اين سازمان شديداً تحت تأثير ماركسيسم و ماركسيست ها است . به علاوه با توجه به تجربيات گذشته اين ادغام را در واقع مقدمه اي براي كشف و دستگيري حزب الله دانستم ، زيرا كه سازمان تحت فشار ساواك قرار داشت .
اين موضوع را در شوراي سه نفره ( زيرا عباس آقا زماني در خارج از كشور و احمد احمد دستگير شده بود) حزب الله مطرح كردم و مورد قبول قرار نگرفت . در نتيجه از پاييز سال 1350 به تدريج فعاليت در حزب الله را ترك و به فعاليت هاي ديگر پرداختم . به اين ترتيب عملاً حاضر نشدم پس از ادغام حزب الله و سازمان مجاهدين با آنان همكاري نمايم .
گروه هاي سياسي در زندان
در زندان قزل قلعه با تعدادي از گروه هاي مختلف (مجاهدين ، فدائيان ، طوفان ، كنفدراسيون ، توده اي و ... ) آشنا شدم و با آنان درباره مسائل مختلف ايدئولوژيكي ، سياسي ، مبارزاتي ، تشكيلاتي و تجربيات گفتگوهايي كرديم .
در پرتو آن، مسائل بسياري براي من روشن شد كه بعدها بسيار مفيد و مورد استفاده واقع شد ، زيرا كه اولاً شناختي نسبت به ماهيت گروه ها ، اختلافات ، افراد و سوابق آنان پيدا كردم ، ثانياً نقاط ضعف فكري ، اخلاقي و تشكيلاتي آنان بيش از پيش برايم آشكار شد .
با تعداد زيادي از روحانيون نيز از جمله آقاي هاشمي رفسنجاني ، عبايي ، معاديخواه و موحدي ساوجي در دوران بازداشت در قزل قلعه آشنا شدم . زندان محيطي است كه كمتر كسي امكان مخفي كردن شخصيت ، افكار ، تمايلات ، نقاط ضعف و قوت خود را دارد . زيرا افراد به طور دائم در كنار هم زندگي مي كنند و لذا امكان مخفي نمودن و وارونه جلوه دادن شخصيت و معتقدات و موضع گيري ها تقريباً وجود ندارد .
وضعيت مجاهدين بين ساير گروه ها و افراد عجيب بود ، مجاهدين كه خود را مسلمانان واقعي معرفي كرده بودند و عده اي نيز از آنان به خاطر مبارزات شان عليه رژيم و مقابله آنان با ماركسيسم حمايت و دفاع مي كردند ، در زندان ماهيت واقعي خود را بروز دادند . به طوري كه بسياري از طرفداران آنها پس از آگاهي و آشنايي با نظريات ، موضع گيري ها ، رفتار و اخلاق آنان ، نسبت به آنان تغيير موضع دادند .
هر كسي كه بي چون و چرا و چشم و گوش بسته مطيع و وابسته مجاهدين نبود ، به نحوي طرد و بايكوت و انواع برچسب ها بر او زده مي شد و به اين ترتيب حاضر به قبول هيچ نظر مخالفي نبودند .
نزديكي به ماركسيست ها و دوستي و دفاع از آنها به حدي افراطي بود كه در بعضي مواقع در مواضع خود صريحاً مي گفتند : " بدترين ماركسيست ها از بهترين مسلمانان معتقد به مالكيت خصوصي بهتر هستند ! " احساس حقارت آنان نسبت به ماركسيست ها آن قدر شديد بود كه شايد اين جريان براي كساني كه از نزديك شاهد آن نبودند باور كردني نبود .
پرويز رشيدي و مهدي بخارايي (برادر كوچك شهيد محمد بخارايي) از جمله مجاهديني بودند كه در زندان عمومي قزل قلعه با ما هم زمان بازداشت بودند . از نظر آنها ماركس ، لنين ، مائو ، فيدل كاسترو ، چه گوارا ، بيژن جزني و پرويز پويان و نظاير آنان ، انسان هاي مقدس و بزرگي بودند كه بايد از آنان تعظيم و تكريم و پيروي مي شد .
لذا در كليه نشريات و سخنان شان براي اثبات و بيان هر موضوع به نوشته و سخنان آنان استناد مي كردند . جالب اين كه در تعريف اينگونه افراد ، آنان را مسلمانان واقعي منهاي اعتقاد به خدا و قيامت معرفي مي كردند !!
در مجموع رفتار و برخورد ساير گروه ها با ما بهتر و مناسب تر از مجاهدين بود و اين موضوع براي ما بسيار دردناك و ناراحت كننده بود كه عده اي به نام اسلام و با ادعاي مسلمان بودن ديگران را جذب مي كنند ، در حالي كه ماهيت واقعي آنان تفاوت فاحشي با گفتار و رفتار آنان دارد .
در زندان قزل قلعه عليرغم محدوديت تعداد كتاب ، مطالعات منظمي را شروع نموده و بعدها ادامه دادم . تفسير قرآن و نهج البلاغه ، كتاب هاي سياسي و تاريخي ، شناخت ماركسيسم و تاريخ تحولات سياسي _ اجتماعي ايران از مشروطيت به بعد ، عمده ترين زمينه هاي مطالعاتي من در اين دوره بود .
مجاهدين خلق در زندان
به دنبال دستگيري تعداد كثيري از اعضا و كادر مركزي سازمان مجاهدين خلق در شهريور 1350 و پس از پايان دوران بازجويي ، دادگاه و اعدام تعدادي از كادر مركزي ، اعضاي زنداني در داخل زندان شروع به سازماندهي ، عضوگيري ، آموزش ، ارتباط و گسترش سازمان براي تداوم مبارزه برآمدند .
از آنجا كه رژيم شاه منفور ملت بود ، هر كسي كه بر ضد او بود محبوب مردم مي شد. به خصوص اگر به مسلماني تظاهر مي كرد و با شعارها و اصطلاحات اسلامي و قرآني سخن مي گفت و يا اين كه افرادي از يك گروه به دست رژيم شاه كشته و يا شهيد مي شد ، طبيعتاً مورد توجه مردم و محبوب القلوب آنان مي شد .
اعضاي زنداني سازمان مجاهدين با استفاده از سه ويژگي توانستند از انحلال و فروپاشي كامل سازمان جلوگيري نمايند :
1. تجربيات سازماندهي و به كارگيري آنها ، جمع بندي تجربيات ضربه سال 50 و استفاده از تجربيات و دستاوردهاي گروه هاي ديگر .
2. طرح شعار و اهداف اسلامي براي پر كرد خلاء موجود در جامعه .
3. مهارت هاي تبليغاتي و جنگ رواني _ سياسي عليه رژيم شاه و جذب مردم .
تعداد زيادي از جوانان مبارز و مسلمان با توجه به ويژگي هاي فوق و در پرتو سازماندهي جديد جذب سازمان شدند . متأسفانه غالب جوانان به علت كمي اطلاعات و تجربه و نيز احساسي بودن توسط افراد زنداني سازمان آموزش ديده و براي برقراري ارتباط در خارج از زندان به سازمان مي پيوستند .
و به اين ترتيب عملاً زندان بهترين وسيله شناسايي ، عضوگيري و آموزش اعضاي جديد بود . بسياري از كادرها و اعضاي مهم سازمان پس از پيروزي انقلاب از جمله كساني بودند كه به خاطر دادن يك شعار و شركت در يك تظاهرات و يا پخش اعلاميه و امثال آن براي مدت كوتاهي (شش ماه تا سه سال) به زندان محكوم مي شدند .
با توجه به مجموعه شرايط عملاً جو داخل زندان ها تا سال 1354 (از نظر گروه هاي اسلامي) در اختيار سازمان بود و به استثناء تعداد كمي از زندانيان همگي مطيع و گوش به فرمان آنها بودند . سازمان چنين تبليغ مي كرد كه مخالفين آنان عده اي افراد " بريده ، زير هشتي ، آدم هاي مسئله دار ، طرفداران خرده بورژوازي ، مرتجع ، راست ، بي سواد و ... " هستند . (1)
__________________________
1. منظور از اين برچسب ها و مارك ها عبارت بود از :
بريده : كسي كه ديگر ميلي به ادامه مبارزه و مقاومت در مقابل رژيم ندارد .
زير هشتي : كسي كه علاوه بر بريده بودن ، براي آزادي سريعتر حاضر به همكاري با رژيم هست ، چون دفتر و تشكيلات اداري زندان به زير هشت معروف بود ، بنابراين به افرادي كه با مقامات ساواك و زندان مستقيم يا غير مستقيم همكاري مي كردند زير هشتي مي گفتند .
آدم هاي مسئله دار : معمولاً به افرادي اطلاق مي شد كه در مورد خاصي ضعف يا اشتباه داشتند و يا اين كه حاضر نبودند مطيع بي چون و چراي سازمان ، اهداف ، مواضع و افكار آن باشند .
طرفداران خرده بورژوازي : معمولاً چنين برچسبي به افرادي كه مخالف تفكرات سوسياليستي و مالكيت اشتراكي يا كساني كه كاسب و يا طرفدار مالكيت خصوصي بودند ، زده مي شد .
مرتجع : به افرادي گفته مي شد كه مقيد به اجراي احكام و فرايض اسلام و مخالف وحدت و تداخل مسلمانان با ماركسيست ها بودند . معمولاً يكي از مصاديق بارز اينگونه افراد كساني بودند كه به طور جدي موضوع نجاست كفار را مطرح و به آن مقيد بودند .
بي سواد : به كساني اطلاق مي شد كه به اصطلاح آنها فلسفه و شناخت بر مبناي ماترياليسم ديالكتيك را آنچنان كه سازمان بيان مي كرد ، نمي پذيرفتند .