گروه هاي التقاطي فرقان و مجاهدين خلق كه تلاش مي كردند با ديسيپلين تشكيلاتي به رهبران خود قداست بخشند ، از اين كه ناظر به محبوبيت الهي امام در قلوب امت بودند ، آن را به نقد مي كشيدند . فرقاني ها از اين ارتباط معنوي و نفوذ و جذبه الهي كه موجب حضور جدي مردم در صحنه هاي انقلاب مي شد به شدت عصباني بودند . گودرزي در اين رابطه مي گويد :
" در رابطه با شرك هم بيشتر روي مسئله شخصيت و فرد پرستي بايد تأكيد كرد ، زيرا در هر جامعه اي اگر فرد يا افرادي را تا بدان پايه از تقديس برسانند كه حالت خدايگاني پيدا كنند ، اين خود نوعي شرك است ." (1)
سپس مي افزايد :
" نظام فعلي هم درست بر روي خود پرستي و بت سازي از شخصيت ها تأكيد دارد ." (2)
دلايلي كه گودرزي براي استبداد ديني در نظام جمهوري اسلامي ارائه مي دهد ، كاملاً خام و بچه گانه است :
" اصولاً روحانيت ماهيتي مبتني بر استبداد ديني دارد و اين امر در طول تاريخ چندين ساله اخير در مراحل مختلف مشخص شده است . در رابطه با شرايط فعلي خود اين امر كه روحانيت با استفاده از احساسات مذهبي مردم خود را در رأس امور و منشأ تحولات جا زده و تمامي مبارزات و جنبش ها را ناشي از روحانيت مي داند ، حكايت از استبداد ديني مي كند ." (3)
اكبر گودرزي ظاهراً فراموش كرده بود كه دكتر شريعتي به اصطلاح الهام بخش انديشه هايش به شدت از استقلال خواهي و آزادي خواهي روحانيت شيعه بارها دفاع و در جمع دانشجويان با شجاعت اعلام مي كرد : " اميد من به طلبه هاي جوان است . "
اساساً در طول تاريخ تشيع و نيز در جنبش هاي ضد استبدادي تاريخ معاصر ، روحانيت پرچمدار استقلال و آزادي بوده است . مردم فقط با پيشتازي و حضور روحانيت حاضر به فداكاري شده اند ، مردم زماني احساسات مذهبي خود را بروز داده اند كه شاهد حضور روحانيت بوده اند .
در نتيجه مردم اين انتظار را از روحانيت شيعه داشته اند تا فداكاري و از جان گذشتگي آنها را در مسير تعالي اسلام مديريت كنند . روحانيت شيعه نيز در مقابل اين فداكاري احساس مسئوليت كرده و احساسات پاك مذهبي مردم را در جهت اعتلاي اسلام و حاكميت دين به ثمر نشانده اند .
لذا تعبير سوء استفاده از احساسات مردم ريشه در انحرافات عميق فكري و اعتقادي فرقان دارد كه بدبينانه مسائل فكري و اجتماعي جامعه را تحليل مي كرد . روشنفكران چه از نوع سكولار و چه از نوع ديني ، خود مي دانستند كه بدون حضور روحانيت قادر به حركت دادن مردم نيستند .
در جنبش هاي گذشته، روحانيت را به خاطر همراه كردن مردم جلو مي انداختند و سپس خود بهره برداري مي كردند . در جريان نهضت امام خميني از سال 1341 تا توسعه آن در قالب انقلاب اسلامي در سال 57 ، روحانيت پيشتاز بود و ديگر جريانات فكري و سياسي همراهي مي كردند .
حضور بي نظير و تاريخي مردم در سال 1357 كه به سقوط رژيم شاهنشاهي و استقرار نظام ديني انجاميد ، تنها به خاطر انديشه هاي ديني امام خميني (ره) بود ، نه همراهي جريانات سياسي ماركسيستي و التقاطي ، لذا چگونه مي توان به اين نتيجه رسيد كه مردم اصل را رها كرده اند و به فرع توجه داشته اند .
در انقلاب اسلامي ، اسلام امام خميني اصل بود و ساير قرائت ها فاقد وجاهت شرعي بودند . جا داشت آقاي گودرزي داوري مي كرد كه مستبد ديني روحانيت است كه به درخواست مردم پاسخ مثبت داده و از اسلام خواهي آنان صيانت مي كند ، يا گروه هاي سياسي كه زورمدارانه تلاش مي كردند قرائت خود را اصيل و مردمي جا بزنند ؟
در پاسخ به اين موضوع روشن ، گودرزي مي گويد :
" اين يك توجيه است كه ما بگوييم روحانيت چون طرفداران بيشتري در جامعه دارد ، رژيمي اسلامي را بايد اداره كند ." (4)
در واقع اين گودرزي است كه موضوعات روشن را توجيه مي كند ، وي مي گويد :
" با توجه به اين كه ماهيت روحانيت از نظر ما مشخص است ، اين درست به آن معنا است كه بگوييم اگر مثلاً طبقه سرمايه دار بر فئودال و يا نظاميان طرفداران بيشتري داشتند ، آنها حق حكومت آن هم به نام اسلام دارند ، در حالي كه در اسلام و قرآن چنين چيزي مطرح نيست ." (5)
در منطق دموكراسي هر گروه يا طبقه حائز اكثريت حق حاكميت دارد ، ولي اين به معني حق احراز حكومت ديني براي گروه اكثريت نيست و چنين چيزي در اسلام اصلاً وجود ندارد . مشروعيت حاكميت منحصراً در اختيار پيامبر ، ائمه و جانشينان خاص و عام امام غايب (عج) مي باشند .
به عبارت روشن تر ، حق حاكميت از آن فقها و كارشناسان واقعي ديني است كه داراي ويژگي هاي مديريتي برجسته اي باشند . اگر اكبر گودرزي صرفاً با يك حضور يك ساله در حوزه علميه خود را كارشناس دين مي داند ، اين از عجايب روزگار است كه سرانجام گروه تروريست فرقان از آن سر بيرون مي آورد .
از سوي ديگر همگان مي دانند كه درب حوزه هاي علميه بر روي همگان باز است و روحانيت هرگز به عنوان يك طبقه و صنف ، دين شناسي را انحصار نكرده است ، ولي همانند هر رشته تخصصي ديگر نياز به گذراندن علوم و دانش ديني در قلمرو متون ديني است .
آنگاه ويژگي هاي ديگري چون : اخلاق و معنويت ، آگاهي به مقتضيات زمان ، مدير و مدبر بودن و ... بر صلاحيت هاي رهبران ديني مي افزايد . هر چند كه اكبر گودرزي كسب دانش ديني را فاقد نقش بنيادين در معرفی دين و فهم قرآن و روايات مي داند . (6)
گودرزي در ادامه اظهاراتش نسبت به نظام ولايت فقيه ، در پرسش و پاسخ بازجويي به اين نتيجه تن مي دهد كه " نظام جمهوري اسلامي يك رژيك كفر پيشه است و شخص امام نيز از مصاديق ائمه كفر است ."
تا اينجا او همواره از مردم و وضع آنها دفاع كرده بود ، اما وقتي بازجو از او سؤال مي كند ، پس چگونه شما از مردمي كه از يك نظام كفر آلود و رهبر كافرش حمايت مي كنند ، دفاع مي كنيد ؟ دچار مغلطه مي شود . وي معتقد است كه " نظام جمهوري اسلامي با تزوير مردم را با خود همراه كرده و در اين ميان از زر و زور هم بهره مي جويد . "
اكبر گودرزي نظر نهايي خويش را در اين جمله بيان مي كند :
" به نظر من رژيم كنوني رژيمي است ضد توحيدي و ضد مردمي كه بر اين اساس اعمال سلطه هم مي نمايد و اين امر هم بگونه ظلم و ستم بر مردم گوشه و كنار كشور مشخص شده است ." (7)
ديدگاه فرقان درباره " اولي الامر " كه يك واژه قرآني است ، ابتدا در قالب يك تعريف ارائه مي شود :
" به افراد مؤمن و گرايش يافته اي اطلاق مي شود كه نسبت به مؤمنين ديگر در شناخت مسائل و تصميم گيري پيشگام ترند و بدان پايه از ايثار و از خود گذشتگي رسيده اند كه گويا كار مشترك و مورد توجه همه مؤمنين كار آنهاست و مسئوليت انجام آن تنها و تنها بر عهده آنان مي باشد ." (8)
در ادامه تشريح كيستي " اولي الامر " بر مسئوليت پذيري و تصميم گيري تأكيد خاصي شده است كه اين مسئوليت پذيري طبيعتاً بايد با اطاعت پذيري مؤمنين همراه باشد . مؤمنين بايد تصميمات اولي الامر را بر خود مقدم بشمارند .
اكبر گودرزي رهبر فكري گروه فرقان ، اولي الامر را خاص جامعه توحيدي مي داند ، ولي شأن نزول آيه اي را كه در سوره مدني نساء است نيز از اين ديدگاه تبيين مي كند . چون در مدينه جامعه توحيدي در شرف تشكيل است ، بحث اولي الامر نيز مطرح نشده است .
در حالي كه در غير از جامعه توحيدي نيز ولي امر موضوعيت دارد ، اما با تشكيل جامعه اسلامي فعليت پيدا مي كند و ارتباطي با تحقق جامعه آرماني ندارد . اولي الامر خود يك فرد آرماني است كه براي تحقق جامعه آرماني اسلامي تلاش مي كند .
گروه فرقان در بحث هاي نظري بدون تبادل ديدگاه هاي خود با ديگران و امكان بخشيدن به نقد ديدگاه ها ، كاملاً در خلاء عمل مي كرد . گودرزي در اين زمينه مي گويد :
" ما انديشه خود را به طور مستقل دريافت و مطرح نموده ايم و ضرورتي هم براي اين كار نديده ايم ." (9)
استاد شهيد مرتضي مطهري با آثار اكبر گودرزی گروه فرقان آشنا بود و آنها را مطالعه كرده بود ، با مهارت بي نظيري كه استاد مطهري در بحث هاي فلسفي و نظري داشت ، آنها را به مناظره دعوت كرد . اكبر گودرزي درباره عدم مناظره با استاد مطهري چنين مي گويد :
" اولاً ايشان بدون اين كه ما را بشناسد و روش كار ما را بداند ،به صرف مطالعه قسمتي از پيام قرآن تفسير سوره بقره ما را به عنوان افرادي مادي و ماترياليست معرفي مي كند ." (10)
اين در حالي است كه استاد مطهري اكثر منشورات فرقان را مطالعه مي كرد و اتفاقاً از اين رو كه برداشت هاي آنها را مادي تلقي مي كرد ، خواستار مناظره با آنها بود . اگر انحرافي نمي ديد ، ضرورتي هم براي مناظره نمي يافت ، اما به خاطر برداشت هاي مادي از مفاهيم قرآني آنها را به مناظره دعوت كرد . (11)
طرف مقابل اگر احساس مي كند ، خواننده دچار سوء تفاهم شده است ، بايد در خلال مناظره به تشريح ديدگاه هاي خود بپردازد ، نه اين كه از مناظره شانه خالي كند .
پی نوشت:
1. همان
2. همان
3. آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، پرونده اكبر گودرزي ، شماره بازيابي 774 ، بازجويي مورخ 21/12/59
4. پرونده اكبر گودرزي ، شماره بازيابي 774 ، بازجويي مورخ 21/21/59
5. همان
6. همان
7. پرونده اكبر گودرزي ، بازجويي مورخ 31/1/59، جهت اطلاع از نظريه اسلام درباره ولايت رجوع شود به آيت الله سيد علي خامنه اي ، ولايت ، تهران ، حزب جمهوري اسلام ، 1360
8. دست نوشته هاي اكبر گودرزي ، پرونده 774
9. همان
10. همان
11. در كتاب علل گرايش به مادي گري و كتاب ماترياليسم در ايران اين دعوت را مطرح كرده است .
گروه فرقان (7)