منافقین با بهرهگیری از افکار التقاطی و حمایت از سوی دشمنان در مقاطع سالهای ۶۰ و ۶۱، بالاترین جنایات و ترورها را در کشورمان انجام دادند. ترورهایی که هدفی جز ایجاد رعب و وحشت در اذهان عمومی نداشت. آن روزها هیچ گاه از ذهن مردم ایران محو نخواهد شد. سالهایی که هر روزش به خون شهیدی رنگین بود. شهدای بی گناهی که خون پاک شان درخت اسلام را آبیاری کرد.
بیشتر بخوانید:
منافقین سه پسرم را ناجوانمردانه به شهادت رساندند
کشور ما بزرگترین حامی تروریسم محسوب میشود
شهید باقر عرفانیان محمدنژاد در سال1310 در مشهد متولد شد. پدرش فردی متدین بود و به فرش فروشی مشغول بود. باقر فرزند آخر خانواده بود و 4 برادر و یک خواهر بزرگتر از خود داشت. سوم دبستان بود که وضعیت مالی خانواده با مشکل روبه رو شد و مجبور شد ترک تحصیل کند و برای اینکه کمک خرج خانواده باشد به کارگری پرداخت.
سال 1330 ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو پسر و یک دختر میباشد. مدتی پس از ازدواج ساکن تهران شد و به میوه فروشی مشغول شد.
سال 1357 مانند سایر مردم که از ظلم و ستم دولت پهلوی به ستوه آمده بودند به صفوف انقلابیون پیوست و در راهپیماییها شرکت میکرد. بعد از پیروزی انقلاب وارد کمیته انقلاب اسلامی شد و از هیچ تلاشی در راستای مستحکمتر شدن پایههای نوبنیاد جمهوری اسلامی فروگذار نکرد.
این شهید بزرگوار سرانجام در 9مهر1361 در بازار ناصرخسرو تهران بر اثر انفجاری که توسط گروهک تروریستی منافقین صورت گرفته بود، به مقام والای شهادت رسید.
آنچه در ادامه میخوانید، شرحی است بر گفتوگوی هابیلیان با دختر شهید باقر عرفانیان محمدنژاد:
«زندگی آرام و معمولی داشتیم. پدرم میوهفروش بود و مادرم خانهدار. فرزند آخر خانواده بودم و دو برادر بزرگتر داشتم. دوران کودکی را در تهران گذراندم. آن زمان پدرم در آن شهر مشغول به کار بود. مادرم می گفت چند سال بعد از تولد اولین برادرم به خاطر کار پدر ساکن تهران شدهاند.
پدرم خیلی مقید به مسائل دینی بود ارتباط زیادی با علما داشت. هر بار با علما دیدار داشت حرفهایی تازه برایمان هدیه میآورد. خودش به آنچه میدانست عمل میکرد؛ اما هیچگاه مجبورمان نکرد کاری را که تمایلی به آن نداشتیم انجام دهیم. گاهی که با برادرهایم دعوایمان میشد پدرم به پسرها میگفت: «باید مراقب خواهرتان باشید. او دختر است و توان جسمیاش از شما کمتر. جوانمرد بودن را یاد بگیرید.» مهربان و با ابهت بود. زمانی که خانه بود پسر ها حواسشان به شیطنتهایشان بود. برای مادرم احترام زیادی قائل بود. به من میگفت: «مادرت زن صبوری است کاش میتوانستم محبتهایش را جبران کنم.» در کارهای منزل خیلی کمک میکرد. آشپزیاش واقعا تعریفی بود. گاهی به مادرم پیشنهاد میدادم امروز پخت غذا با پدر باشد!
آن زمان هنوز انقلاب نشده بود و مردم مشغول زندگی روزمرهشان بودند. زمانی که فعالیتهای انقلابیون به اوج رسید و مردم به خیابانها ریختند برادرهایم به جمع مردم پیوستند. پدرم نیز همراهیشان میکرد؛ اما به من و مادرم اجازه نمیداد در راهپیماییها شرکت کنیم؛ چون درگیری با ساواک را تجربه کرده بود و میترسید برایمان اتفاقی بیفتد.
بعد از پیروزی انقلاب عضو کمیته انقلاب اسلامی شد. صبحها سرکار میرفت و عصرها در کمیته مشغول بود و گاهی تا دیر وقت در کمیته میماند. اوایل انقلاب وضع مالی مردم زیاد خوب نبود. پدرم از طریق کمیته و کمکهایی که از مردم جمع میکرد به محرومین سرکشی میکرد و به بررسی مشکلاتشان میپرداخت.
ماه محرم که شروع میشد دیگر پدر را نمیدیدیم. بیشتر وقتش را در مساجد میگذراند. به نمازش خیلی اهمیت میداد. به یاد دارم هر زمان مشکلی برایش پیش میآمد به خانم حضرت زهرا سلام الله علیها متوسل میشد.
مادرم از زندگی در تهران خسته شده بود و دوست داشت به زادگاهش، مشهد، بازگردد. هرچند اوایل پدر مخالف بود؛ اما بالاخره موافقت کرد و ما بچهها همراه مادرمان عازم مشهد شدیم. مقداری از کارهای پدر مانده بود و قرار شد پس از انجام آنها او نیز به مشهد بیاید. دو هفته بود که پدر را ندیده بودیم و چشم به راهش بودیم. روز 9 مهر ماه بود که یکی از پسرخالههایم دنبال برادرم آمد و با هم بیرون رفتند. بعد مدتی برادرم تماس گرفت و گفت: «دیروز در تهران بمبگذاری شده و پدر زخمی شده به مادر بگو من به تهران میروم.» پس از چند روز که برگشت جنازه بیجان پدرم را همراه آورده بود. اصلا باورم نمیشد. همه تکیهگاه من پدرم بود. پدری که قربانی ترور شد.
روز 9مهر ماه 1361 منافقین در بازار ناصرخسرو تهران بمبگذاری کردند که بر اثر انفجار آن حدود 83 نفر شهید و 800 نفر مجروح شدند. صورت پدرم بخاطر انفجار سوخته بود و همانجا شهید شده بود؛ شهادتی که داغی شد بر دل ما.
منافقین به حقیقت تروریستند. تمام قانونگذاران دنیا بشنوند، تمام مسئولین سازمان ملل بشنوند، اگر واقعا حامی تروریست نیستند، اعضای این گروهک را برای محاکمه به مسئولین ایران تحویل دهند. باشد که با مجازات اینها دل خانواده شهدای ترور آرام گیرد.»