
در دنیای امروز، جنگها دیگر محدود به میدانهای فیزیکی نیستند و بیش از پیش به حوزههای شناختی و رسانهای کشیده شدهاند. فناوریهای نوظهوری مانند هوش مصنوعی و تولید محتوای جعلی ابزارهای جدیدی را در اختیار بازیگران مختلف از دولتها تا گروههای تروریستی قرار دادهاند تا با بهرهگیری از آنها بر ذهن و ادراک جوامع اثرگذار باشند. این جنگ شناختی با هدف ایجاد آشفتگی، بیاعتمادی و تغییر در باورهای عمومی، چالشی جدی برای امنیت و ثبات جهانی به شمار میرود.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)، نشستی تخصصی با موضوع ارائه راهبرد نوین گروهکهای تروریستی در جنگهای ترکیبی-شناختی با حضور سیدعبدالمجید زواری، دکترای روابط بینالملل و مدیر اندیشکده روابط بینالملل، در برنامه «سپهر سیاست» خبرگزاری فارس برگزار شد. در این جلسه به بررسی ابعاد مختلف جنگهای شناختی و نقش فناوریهای نوین، بهویژه هوش مصنوعی، در تحولات امنیتی امروز پرداخته شد و راهکارهای مقابله با تهدیدات ناشی از این نوع جنگها مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت.
صحنه نبرد امروز، عرصه ذهن و افکار مردم است
چرا ما به سمت پرداختن به موضوع جنگ ترکیبی یا جنگ هایبرید میرویم؟
زواری: ابتدا باید تصریح کرد که حوزه جنگ دگرگون شده و گرایش اصلی به سوی «جنگهای شناختی» است. برای آشنایی مخاطب با این موضوع لازم است مروری بر انواع جنگ داشته باشیم. جنگهای نظامی سنتی عمدتاً اهدافی نظامی و تسخیر قلمرو داشتند؛ بهعبارتی، محور اصلی آنها کسب و تصاحب سرزمین بود. سپس مفهوم «جنگ ترکیبی» مطرح شد که مجموعهای از ابزار و سازوکارهای مختلف را برای تحقق اهداف نظامی، سیاسی و اجتماعی بهکار میگرفت؛ ابزارهایی مانند عملیات سایبری، بهرهگیری از رسانهها، فشارهای اقتصادی و سایر توانمندیهای ترکیبی.
اما در «جنگهای شناختی» هدف اصلی، «ذهن» افراد است. منظور از جنگ شناختی، تأثیرگذاری بر احساسات، عواطف، ادراک و قدرت تصمیمگیری افراد و در سطح کلان، جامعه است. صحنه نبرد در این نوع جنگ، به عرصه ذهن و افکار مردم منتقل شده است؛ اگر بتوان ذهن افراد، قدرت تصمیمگیری آنها و احساسات جمعی را مدیریت کرد، میتوان به اهداف موردنظر دست یافت.ویژگیهای برجسته جنگهای شناختی متعدد است؛ نخست، چندوجهیبودن آن است؛ به این معنا که ترکیبی از ابزارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی روانی بهکار گرفته میشود. فناوری در این نوع جنگ نقش محوری دارد؛ اینترنت و شبکههای اجتماعی ابزارهای قدرتمندی فراهم کردهاند تا هم بازیگران رسمی و هم بازیگران غیردولتی مانند گروههای تروریستی بتوانند با سهولت و در سطوح گستردهتری اهداف خود را دنبال کنند.
ویژگی دیگر، «هدفگیری احساسات و ادراکات» مردم و جوامع است. از طریق مجموعهای از ترفندها و شیوهها، هدف ایجاد ترس، تردید، بیاعتمادی و تفرقه در میان اقشار مختلف جامعه است. پیامد نظیر این اقدامات در سطح جامعه نمود پیدا میکند و موجب اختلال در کارکردهای جمعی میشود. وقتی توان تصمیمگیری در سطح مدیریتی یا در سطح عمومی مختل شود، افراد در لحظات حساس قادر به اتخاذ تصمیمات درست نخواهند بود؛ گاهی تصمیم اشتباه میگیرند و گاهی به دلیل تردید از تصمیمگیری اجتناب میکنند. همین تردید یا عدم تصمیم، بهمثابه امتیازی است که دشمن از آن بهرهبرداری میکند.در سطح اجتماع، پیامد این فرآیندها ظهور «عدم اعتماد» است؛ اعتمادی که ممکن است ناشی از مطالبات وی ساختگی یا اطلاعات نادرست باشد. در نهایت، همه این سازوکارها و نتایج آنها به شکلگیری یک فضای کلی عدم اعتماد و بیثباتی اجتماعی منجر میشود.
چگونه میتوان یک حاکمیت یا نظام دموکراتیک را از طریق جنگ شناختی با چه ابزارهایی به چالش کشید و نقش بازیگران تروریستی فعال در فضای سایبری، شبکههای اجتماعی و حوزههای اقتصادی چیست و چگونه میتوان آنان را شناسایی و در چارچوب جنگهای ترکیبی خنثی کرد؟
زواری: یکی از مهمترین روشهای بهکارگرفتهشده توسط گروههای فعال در جنگ شناختی، ایجاد خلأ اطلاعاتی و تخریب اعتبار منابع رسمی است. در این شیوه، ابتدا تلاش میشود اعتماد عمومی به رسانهها و نهادهای رسمی کاهش یابد؛ بهعنوان مثال، یک رسانه دولتی یا جریان اطلاعرسانی رسمی را هدف قرار میدهند تا مخاطبان نسبت به آن بیاعتماد شوند. سپس منابع فرعی یا شبکههای اطلاعرسانی وابسته به خود را بهعنوان جایگزین معرفی میکنند تا مخاطب را به سمت دریافت اخبار و تحلیلهای موجهشده توسط همان بازیگران سوق دهند. در نتیجه، مخاطب آن رسانه جانشین میشود و مطالب القایی آن گروه، بهتدریج بر افکار و ادراک عمومی تأثیر میگذارد.
شیوهٔ دیگر، تزریق روایتهای متناقض و همزمان است. در این الگو چند روایت متفاوت یا متضاد همزمان منتشر میشود تا مخاطب و جامعه در تفکیک واقعی و ساختگی دچار تردید شوند. نمونههای معاصر این پدیده، انتشار خبرهای متناقض دربارهٔ احتمال وقوع جنگ یا نوع و مقیاس آرایشها و تحرکات نظامی است؛ انتشار گزارشها و گمانهزنیهای متفاوت دربارهٔ وقوع یا عدم وقوع درگیری، مسئولان و افکار عمومی را سردرگم میسازد. این انباشت روایتهای ناسازگار بهتدریج ذهن مسئولان و تصمیمگیران را خسته و سردرگم میکند و در نهایت فرآیند تصمیمگیری را مختل میسازد.
مهندسی احساسات، بستر واکنشهای هیجانی جمعی را میسازد
آیا میتوان گفت آنچه امروز در فضای سایبر و جابجایی دادهها رخ میدهد «جنگ اطلاعاتی» است و جنگ شناختی ادامهدهنده و تشدیدکننده همین روند محسوب میشود؟
زواری: یکی از ویژگیهای برجسته جنگهای شناختی، تزریق هدفمند اطلاعات به بدنه جامعه است. انتشار چنین اطلاعاتی بهصورت هدفمند موجب اختلال در فرایند تصمیمگیری میگردد؛ زیرا یکی از ارکان مدیریت بحران، توان اتخاذ تصمیم صحیح در لحظه است و هنگامی که این توان از بین برود، کل سازوکار مدیریتی دچار اختلال خواهد شد.
موضوع دیگر، مهندسی احساسات است؛ یعنی طراحی و القای فضای عاطفی مشخص که نهایتاً منجر به واکنشهای هیجانی و کنشهای اجتماعی جمعی میشود. نمونه بارز این سازوکار، آنچه در روزهای پس از هفتم اکتبر رخ داد است؛ نشر روایتها و تصاویری دربارهٔ رفتار با اسرای طرف مقابل یا اجساد آنان، موجی از هیجان و حساسیت در سطح بینالمللی و داخلی ایجاد کرد و بستر شکلگیری واکنشهای اجتماعی شد.یک شیوه دیگر در این میدان، القای وهم «اکثریت» است؛ یعنی از طریق ایجاد و مدیریت شمار زیادی از حسابهای کاربری یا شبکههای هماهنگ، وزن و نفوذ دیدگاهی خاص را بزرگ جلوه میدهند تا مخاطب گمان کند آن دیدگاه متعلق به اکثریت جامعه است. نمونهای از این تاکتیک، تلاش برای بزرگنمایی نفوذ و محبوبیت افراد یا جریانات معین در فضای مجازی است امری که در برخی موارد با استفاده از حسابهای جعلی و پلتفرمهای هماهنگ رخ داده است.در نهایت، شخصیسازی و هدفگیری دقیق مخاطب نقشی تعیینکننده دارد. با تحلیل کلاندادهها میتوان نیازها، نقاط قوت و ضعف گروهها یا افراد هدف را شناسایی کرد و بر اساس آن سناریوهای محتوایی طراحی نمود؛ محتوایی که بیشترین پذیرش را در بین مخاطبان هدف دارد و به نحوی منتشر میشود که اثرگذاری حداکثری ایجاد کند.
ابزارهای جدید تأثیرات شناختی عمیق را با هزینه کمتر فراهم میآورند
آیا هوش مصنوعی میتواند بهعنوان ابزار دقیق و گسترده در جنگ شناختی عمل کند و تا چه اندازه کنشهای تأثیرگذارِ اطلاعاتی را ممکن و تسهیل میسازد؟ آیا بازیگران تروریستی و شبهنظامی امروز میتوانند با بهرهگیری از فناوریهای نوین از جمله هوش مصنوعی و پلتفرمهای دیجیتال بهعنوان عاملان مؤثر در میدان جنگ شناختی عمل کنند و آیا قادر به انجام عملیات پیچیدهتر اطلاعاتی خواهند بود؟
زواری: از گذشته نیز ابعادی از جنگها شناختی بوده است؛ هرچند در جنگهای نظامی سنتی هدف اصلی تصاحب قلمرو و تسلط بر زمین بود. در مقابل، در عرصه جنگهای شناختی این امکان فراهم شده که بازیگرانی که از نظر توان نظامی در موقعیت ضعیفتری قرار دارند، با بهرهگیری از ابزارها و تکنیکهای شناختی بتوانند تأثیرگذاری قابلتوجهی ایجاد کنند و گاه وزن سیاسی ـ اجتماعی معادلات را به نفع خود تغییر دهند.
در میان این ابزارها، فناوری نقش محوری دارد. هوش مصنوعی بهعنوان یک ظرفیت کلیدی، امکان تحلیل دقیق شبکهها و الگوهای رفتاری را فراهم میآورد و با استفاده از سامانههای مولد محتوا میتوان مطالب گسترده و متقاعدکنندهای تولید کرد که ظرف مدت کوتاهی در شبکههای اجتماعی منتشر و فراگیر شود. همچنین فناوری جعل عمیق دیپفیک قابلیت ساخت محتوای تصویری و صوتی بسیار واقعی را فراهم میسازد که پیامها را بهطرزی فریبنده، قابلباور جلوه میدهد.یکی از وجوه تمایز این دوره، افزایش چشمگیر «سرعت انتشار» محتواست؛ آنچه پیشتر با زمانبندی و کوشش طولانی منتشر میشد، اکنون ممکن است در عرض چند دقیقه یا چند ساعت تودهای از مخاطبان را درگیر سازد و نظام تصمیمگیری و واکنش نهادها را تحت فشار قرار دهد. افزون بر این، استفاده از «رباتها» و حسابهای خودکار که باز مبتنی بر فناوری و غالباً هوش مصنوعی عمل میکنند، امکان تولید و نشر خودکار و انبوه محتوا را فراهم میآورد؛ در نتیجه حضور انسانی در همه مراحل تولید و انتشار محتوا دیگر ضروری نیست.
در مجموع، تلفیق هوش مصنوعی، شبکههای اجتماعی، دیپفیک و رباتهای نشر محتوا، ساختاری فراهم کرده است که بازیگران متعدد از دولتها تا گروههای غیررسمی میتوانند با ابزارهای ارزانتر و در زمان کوتاهتر، تأثیرات شناختی عمیقی در جامعه ایجاد کنند.
در جنگهای شناختی، گاهی حتی یک گلوله هم شلیک نمیشود
آیا استفاده گروههای تروریستی خارجنشین مثلاً مجاهدین در آلبانی از هوش مصنوعی و شبکههای اجتماعی شامل تولید محتوا، دیپفیک و جعل صوتی تکنیکی نوین در جنگ شناختی است و آیا آنها توانمندی لازم برای بازیگری فعال در این عرصه را دارند؟
زواری: در جنگهای شناختی لزوماً نیازی به ابزارهای نظامی محسوس وجود ندارد یا دستکم نقش آنها به حداقل کاهش مییابد. بازیگران میتوانند با بهرهگیری از فناوریهای نوین، تأثیرگذاری موردنظر خود را مستقیماً بر ذهن مخاطب تحمیل کنند و به اهدافی دست یابند که پیشتر تنها از طریق عملیات نظامی ممکن بود؛ بهگونهای که گاهی حتی نیازی به شلیک یک گلوله هم نخواهد بود.
از سوی دیگر، ویژگی نامحسوس و غیرمادی این نوع عملیات به بازیگران امکان «انکار مسئولیت» میدهد؛ زیرا این نوع جنگ فاقد نمود ظاهری و آثار فیزیکی است و به همین دلیل تشخیص منشاء و مسئول آن دشوار است. این ظرفیت در اختیار گروههای برانداز و تروریستی نیز قرار دارد و آنها از این ابزارها برای پیگیری اهداف خود استفاده میکنند.همچنین، سرعت انتشار محتوا در شبکههای اجتماعی و تسهیلگرهای فناورانه از جمله سامانههای تولید محتوا مبتنی بر هوش مصنوعی و حسابهای خودکار به گسترش سریع پیامها و روایتها کمک میکند. این گسترش سریع موجب میشود ذهن مخاطب درگیر شود، حساسیتها تغییر یابد یا اعتماد عمومی به منابع سنتی تضعیف گردد؛ زیرا تکرار مکرر اطلاعات، حتی اگر نادرست باشد، در بلندمدت اثر اقناعکنندگی خواهد داشت.
این گروههای تروریستی با انتشار گسترده اطلاعات نادرست، دستکاری دادهها و تولید محتوای جعلی درصدد کاشت آشفتگی ذهنی، گسترش بیاعتمادی نسبت به حاکمیت و ایجاد اختلال گسترده در فضای اجتماعیاند؛ بهنظر شما این بازیگران از چه ابزارها و روشهایی برای انتقال و ترویج این اطلاعات نادرست بهره میبرند؟
ابزارهای اصلی که گروههای مخرب میتوانند در جنگ شناختی بهکار گیرند، شامل شبکههای اجتماعی، سامانههای هوش مصنوعی و «حسابهای خودکار» یا رباتها است. ترکیب این ابزارها این امکان را فراهم میسازد که یک روایت خاص بهصورت همزمان در کانالها و پلتفرمهای متعدد منتشر شود، سپس با کمک رباتهای خودکار وزن و تکرار آن روایت افزایش یابد. تکرار مکرر یک محتوا در سطوح وسیع، تدریجاً در ذهن مخاطب حس «واقعیت» ایجاد میکند؛ بهعبارت دیگر، هر بار تکرار، میزان باورپذیری آن روایت در ادراک ناخودآگاه مخاطب تقویت میشود و در نهایت برخی «حقایق» ساختگی بهعنوان واقعیتهای مسلط تلقی میگردند.
علاوه بر انتشار عمومی، روشهای هدفمندتری نیز وجود دارد؛ برای نمونه، از طریق پیامهای خصوصی و گروههای بسته میتوان «هوادارسازی» و تقویت احساسات مخاطبان خاص را دنبال کرد. با تحلیل شبکهای و شناسایی کاربران دارای گرایشهای همسو، عوامل منتشرکننده محتوا میتوانند آن افراد را به گروههای بستهتر بکشانند و محتوای قویتر، تحریکآمیزتر و جهتدار با ضریب نفوذ بالاتر در اختیارشان قرار دهند. این فرآیندِ هدفگیری دقیق ممکن است به تولید کنشهای میدانی نیز بینجامد؛ یعنی مخاطبانی که ابتدا در فضای مجازی تحریک شدهاند، در موقعیتهای واقعی بهعنوان عناصر فعال عمل کنند.از سوی دیگر ابزارهایی مانند هشتگسازی و راهاندازی موجهای احساسی «ترند»سازی نقش مهمی در جهتدهی افکار عمومی ایفا میکنند. همه این شیوهها نشان میدهد که انتشار سازمانیافته و هدفمند اطلاعات در فضای مجازی نه صرفاً یک پدیده پراکنده، بلکه بخشی از یک برنامه منسجم با اهداف مشخص در سطح جامعه است.
آیا جهان امروز وارد عصری از واگرایی در «حقیقت» شده که در آن، واقعیتها بهصورت گزینشی و متناقض به مردم ارائه میشوند؟ با توجه به نقش پررنگ فناوریهای نوظهور، آیا میتوان گفت بسیاری از بازیگران بینالمللی در حال حذف، خنثیسازی یا بازتعریف نقش خود هستند؟ آیا گروههای تروریستی نیز در این دگرگونیهای فناورانه دچار تحول، بازسازی یا اختلال در کنشگری خود خواهند شد؟
زواری: امروز عرصهٔ نبرد، عرصهٔ جنگ روایتها است؛ کسی پیروز میشود که روایت خود را با نفوذ بیشتر و در گسترهٔ وسیعتری منتشر کند و آن را بهعنوان حقیقت به مخاطب بپذیرد. در این رقابت روایتها، گروههایی که نتوانند از ابزارها و فناوریهای نوین بهرهبرداری کنند تا روایت خود را بازتعریف و ترویج نمایند، بهتدریج از چرخه رقابت حذف خواهند شد. تغییرات فناورانه، فضای رقابت را دگرگون کرده است و فرصت ویژهای پدید آورده است. بازیگرانی که از منظر قدرت نظامی یا منابع مالی در موضع ضعف قرار دارند، اکنون میتوانند با ابزارهای کمهزینه و محدود، روایتهای خود را در سطح وسیعی منتشر کنند و اثرگذاری قابلتوجهی ایجاد نمایند.
ابزارهای فناوری جدید، قدرتی راهبردی برای کاربران ایجاد میکنند
آیا بازیگران تروریستی سنتی با ساختار سلسلهمراتبی قادرند در عرصهٔ جنگهای ترکیبی-شناختی و نبرد بر سر «ذهن» شهروندان بهعنوان بازیگر مؤثر عمل کنند؟ چه قابلیتها و ابزارهایی از سوی این گروهها در فضای دیجیتال و شناختی بهکار گرفته میشود و چگونه میتوان حکمرانیها را برای پیشبینی و مقابلهٔ اثربخش آماده ساخت؟
زواری: یکی از پارادایمهای نوظهور این است که ابزارهای فناوری جدید قدرت قابلتوجهی به کاربران خود میبخشند. این ابزارها میتوانند در اختیار بازیگران دولتی و غیردولتی قرار گیرند و اختیار چنین فناوریهایی، مزیتی راهبردی ایجاد میکند. رقابت بر سر مالکیت و کنترل پلتفرمها و کمپانیهای بزرگ فناوری دقیقاً مبتنی بر همین جایگاه قدرت است؛ چرا که صاحبان این ابزارها میتوانند نفوذ و توان تأثیرگذاری گستردهای بر افکار عمومی و فضای اطلاعرسانی داشته باشند. بهعنوان مثال، در عرصه بینالمللی گفته شده که دارندهٔ هوش مصنوعی صاحب نفوذی سرنوشتساز خواهد بود و اکنون رقابتی شدید بر سر تصاحب این پلتفرمها مشاهده میشود. پلتفرمهایی مانند تیکتاک نیز در چارچوبی فراتر از شبکههای رسمی فعالیت میکنند و بر سر نحوه تعامل آنها با نظامهای حاکم و سایر پلتفرمها چالشهایی ایجاد شده است.
دولتها تلاش میکنند این ابزارها را در اختیار بگیرند و از آنها بهطور گسترده بهرهبرداری کنند؛ با این حال در لایههای پایینتر، برخی گروهها و بازیگران غیردولتی نیز میتوانند از این امکانات استفاده کنند، خواه بهصورت مستقل و خواه با حمایت یا هدایت برخی دولتها. این گروهها با بهرهگیری از امکانات تحلیلی و دادهکاوی پلتفرمها میتوانند دادههایی استخراج و برای اهداف خود بهکار گیرند. با توجه به اینکه مالکیت و کنترل بسیاری از این پلتفرمها در اختیار نهادهای دولتی یا زیرساختهایی است که نیازمند هماهنگیهای بینالمللی و بینبخشیاند، دستیابی بازیگران غیردولتی به این ابزارها معمولاً مستلزم ایجاد نوعی هماهنگی یا رابطه با بازیگران صاحباختیار است تا بتوانند از ظرفیتهای فناوری در راستای مقاصد خود بهرهبرداری نمایند.
آیا بازیگران دولتیِ پشتیبانِ گروههای تروریستی با عمل پنهان و بهرهگیری از ابزارهای فضای مجازی و اطلاعاتی، شیوهای نوین از «تروریسم رسانهای» را بهمنظور گسترش ترس و بیاعتمادی در جوامع پیاده میکنند؟
زواری: در گذشته، گروههای تروریستی برای انجام عملیات نیازمند بسیج و آموزش نیروهای عملیاتی محدود بودند که مستقیماً وارد میدان میشدند و اقداماتی انجام میدادند که بهعنوان عمل تروریستی شناخته میشد. اما امروز سازوکارها تغییر یافته است؛ نخست اینکه با استفاده از شبکههای اجتماعی و ابزارهای دیجیتال، میتوان گسترهٔ مخاطبان هدف را بسیار وسیعتر کرد و ذهن آنان را پیشاپیش درگیر نمود. از طریق مهندسی روایت و تحریک عواطف جمعی، این بازیگران میتوانند کنشهای اجتماعی را برانگیزند؛ یعنی بهجای اتکا صرف به عملیات میدانی محدود، با القای مطالباتی در فضای مجازی، گروههای اجتماعی را به اقدام در عرصهٔ واقعی ترغیب کنند.
این روند دو مزیت راهبردی برای عاملان ایجاد میکند؛ نخست، تحقق اهداف با سرعت و گستردگی بسیار بیشتر؛ و دوم، کاهش مسئولیتپذیری آشکارِ عاملان. زیرا وقتی انبوهی از مردم در میدانِ عمل خواستهای را مطرح میکنند، القاء میشود که آن خواسته ناشی از ارادهٔ جمعی است و نه هدایت یا تحریک یک بازیگر بیرونی. هرچند دستیابی به این نتیجه معمولاً مستلزم طراحی و اجرای چندین مرحله عملیات روانی و اطلاعاتی است، در نهایت تعیین مسئول مشخص برای آن کنشها دشوار میشود و عامل اصلی که اغلب همان بازیگران تروریستی یا مداخلهگران اطلاعاتیاند قابلیت انکار دارد.
آیا در جنگهای ترکیبی-شناختی امروز، تمرکز از تخریبمحور به تأثیرگذاریمحور منتقل شده است و این نوع جنگ با ویژگیهایی چون انعطافپذیری، سرعت انتشار و «قدرت انکار» چگونه عمل میکند؟ آیا بازیگران تروریستی و ضددولتی نیز از این پوستاندازی فناورانه برخوردار شدهاند و میتوانند بهعنوان تهدیدی مؤثر برای حاکمیتها عمل کنند؟
زواری: بهطور کلی این گروهها معمولاً از حامیانی برخوردارند که بر اساس اهداف مشترک، آنها را پشتیبانی و هماهنگ میکنند. در چارچوب این رابطه، بازیگران غیردولتی و تروریستی قادر به فعالیت خواهند بود تا زمانی که در راستای منافع و خطمشیهای حمایتیِ پشتیبان خود حرکت کنند. چنانچه این گروهها بخواهند از چارچوب تعیینشده فراتر روند یا علیه حامی خود اقدامی انجام دهند، معمولاً دسترسیشان به ابزارها و منابع فنی ـ مالی سلب میگردد. نمونههایی از این قبیل را هم در حوزه جنگهای سنتی و هم در عرصه جنگهای اطلاعاتی مشاهده کردهایم که در نتیجه، گروهها خلعسلاح یا تضعیف شدهاند.
بنابراین تداوم فعالیت این گونه بازیگران منوط به حفظ «پشتیبانسازی» است و در صورت قطع حمایت یا تغییر جهتهای حمایتی، آنها یا باید حامی جایگزین بیابند یا از توان عملیاتی و اطلاعاتیشان کاسته خواهد شد. بهعلاوه، بازیگران دولتی معمولاً توان مانور فراتر از نقشهای تعیینشده را ندارند و حضور گروههای مورد حمایت نیز معمولاً دارای «عمر مفید» است؛ بهعبارت دیگر، اغلب این گروهها پس از مدتی از رده خارج میشوند.
ارتقای سواد شناختی و فناورانه، کلید مقابله با جنگهای شناختی است
زواری: با توجه به روندهای جاری، بهنظر میرسد جنگهای شناختی دستکم در افق میانمدت و کوتاهمدت وزن و نفوذ بسیار بیشتری خواهند یافت؛ زیرا جامعه و زیرساختهای ارتباطی روزبهروز بیشتر به فناوریهای نوین، بهویژه هوش مصنوعی، وابسته میشوند. در این چارچوب میتوان چند سناریوی محتمل را مد نظر قرار داد.
سناریوی بدبینانه با تکثیر ابزارهایی مانند دیپفیک، سامانههای مولد محتوا و شبکههای خودکار انتشار، امکان صنعتی شدن تولید محتوای جعلی وجود دارد؛ بهگونهای که تفکیک واقعیت از جعل بهمرور دشوار یا ناممکن شود. در چنین وضعیتی بازیگران مختلف از جمله گروههای تروریستی و حامیان آنها میتوانند از این قابلیتها برای پیشبرد اهداف خود سوءاستفاده کنند و عملاً حقیقت و واقعیت در فضای عمومی بهشدت تضعیف گردد. این سناریو بسیار نگرانکننده است و پیامدهای اجتماعی و سیاسی گستردهای خواهد داشت.سناریوی میانه قابلیتپذیری نظارتی و قانونگذاری است. امکان شکلگیری نبردی بین دولتها برای شفافسازی و تنظیمگری فناوریها نیز وجود دارد. اثبات این رویکرد را میتوان در تلاشهای جهانی و ملی برای قانونگذاری بر هوش مصنوعی مشاهده کرد؛ از جمله بحثهایی که حتی در محافل نظامی و امنیتی مانند پنتاگون درباره ضرورت کنترل هوش مصنوعی مطرح شده است. در این رویکرد تلاش میشود با وضع مقررات و محدودیتهای فنی، فرآیند خودکارسازیِ بدون نظارت را مهار کنند تا ابزارها از کنترل بازیگران رسمی خارج نگردند.
وی در پایان گفت: سناریوی مطلوب افزایش تابآوری شناختی و مقررات مؤثر است. سناریوی قابل اتکا و مطلوب مبتنی بر سه رکن اصلی است. ارتقای سواد شناختی و سواد فناورانه عمومی، تصویب و اجرای مقررات کارآمد و بینالمللی برای کنترل تولید و انتشار محتوای جعلی و طراحی مکانیزمهای فنی در پلتفرمها برای برچسبگذاری، تأیید هویت و محدود کردن انتشار محتوای تأییدنشده. عملیاتیکردن این سناریو به معنای آن است که محتواهای تولیدشده از منابع ناموثق یا با ویژگیهای دیپفیک پیش از انتشار گسترده برچسبگذاری یا بررسی شوند و سرعت انتشار آنهاحتی در مواجهه با موجهای ساختگی و اکانتهای خودکاربا سازوکارهای فنی کاهش یابد.هرچند تهدیدِ جنگهای شناختی واقعی و در حال گسترش است، اما تلفیق قانونگذاری قوی، سیاستهای شفافسازی پلتفرمی و ظرفیتسازیِ عمومی در حوزه سواد دیجیتال میتواند اثرگذاری این تهدیدها را بهطور قابلتوجهی کاهش دهد و راه را برای مدلی مسئولانه و کنترلشده در بهکارگیری فناوریهای مولد باز کند.
منبع: خبگزاری فارس