تشکیلات تروریستی ازآنجاییکه فعالیتهای پنهانی دارد و صرفاً در پی حذف صورت مسئله است، همواره تلاشی ناکام در طول تاریخ ایران داشته است. عباس سلیمینمین که ازجمله صاحبنظران تاریخپژوهی ایران است، میگوید این رویه حتی ممکن است باعث پیچیدهترشدن اوضاع و حاکمیت استبدادی بهمراتب بدتر از دوران حاکمیت دیکتاتورها باشد. ازاینرو امام خمینی(ره) در طول دوران نهضت و شکلگیری حرکتی فرهنگی و سیاسی علیه رژیم پهلوی با این روشها و رویکردها موافق نبودند و وظیفة گروههای سیاسی و انقلابی را صرفاً آگاهیبخشی جامعه میدانستند. آنچه میخوانید مشروح گفتگو با مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران است.
ترور و حذف فیزیکی مبنای مختلفی دارد اعماز سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و اعتقادی و معمولاً کسانی که برای این اقدام خشونتآمیز دست به چنین کارهایی میزنند دلایل و توجیهات خاص خود را دارند. بهنظر شما هدف اصلی تروریستها از حذف دیگران چیست؟
ترور بهمعنای حذف فیزیکی است و این کار الزاماً بهمعنای شفافشدن امور نیست بلکه بعضاً باعث پیچیدهترشدن امور میشود. یعنی تشخیص جامعه را سختتر و مسائل جاری را غامضتر میکند. بنابراین ازآنجاییکه انقلاب اسلامی بهرهبری امام خمینی(ره) هدف اصلی خود را شفافسازی امور و آگاهسازی ملت میداند طبیعتاً با امر ترور هیچ همراهی ندارد. امام هم بهلحاظ اعتقادی و فقهی و هم بهلحاظ سیاسی بهشدت با اقدامات تروریستی مخالف بود. طبعاً اقدامات تروریستی با واکنشهایی از سوی اقشار مختلف جامعه مواجه خواهد بود و برخی حتی ممکن است بنا به دلایلی با این اقدامات همراهی داشته باشند؛ اما بههرحال نمیتوان به یک ارزیابی واحد درباره این موضوع رسید. اساساً نمیتوان براساس دیدی که بخشهایی از جامعه نسبت به این اقدامات دارند مجوزی برای آن صادر کرد. امام بهلحاظ فقهی معتقد بود که اگر گروهی سیاسی براساس فهم و بینش خود تشخیص خدمتکاری یا خیانتکاری برخی افراد را بدهند و بر همین مبنا دست به ترور افراد بزند بههیچوجه مجوزی برای این کار ندارد. اینکه گروهی بر اساس تشخیص خود مدعی بودند چون عدهای در خدمت نظام پهلوی هستند و بنابراین باید آنها را از صفحه روزگار حذف کرد، با مبنا و منطق اعتقادی و دینی امام راحل همخوانی نداشت. با همین تحلیل اعضای مجاهدین خلق و فداییان خلق دست به ترور و حذف فیزیکی افراد زدند و از این کار خود با افتخار یاد کردند.
جدا از بُعد فقهی، امام بهلحاظ سیاسی هم با چنین اقداماتی موافق نبود. ما با افراد مشکل نداریم، بلکه در طول تاریخ با تکرار برخی از روشها و شیوهها مخالفیم. اگر شیوهای برای جامعه روشن شود بهتبع آن جامعه نسبت به یک فرد موضع خواهد گرفت. روشها و مشیهای ضدبشری اگر برای جامعه باز شود هر کسی به این شیوهها متمسک شود چهرۀ او آشکار خواهد شد اما اگر بهعکس ما مسائل را در افراد خلاصه کنیم و بعد با ترور اقدام به حذف آنها کنیم دقیقاً روشها پایدار میماند. چرا؟ چون در این صورت ما افراد را بهعنوان مسئلۀ اصلی قرار میدهیم و تصور میکنیم که بعد از ترور این مشکل برطرف خواهد شد.
درحالیکه حتی عامل ترور میتواند بهمراتب بدتر از کسی که ترور میشود به همان شیوهها متمسک شود و مدتها بر گُردۀ ملت سوار شود. این مسئله در بسیاری از انقلابهای دنیا تکرار شده است. ملتی علیه دیکتاتوری و استبداد حاکمه قیام کرد و بعد با شیوۀ مسلحانه بر هیئت حاکمه غالب شده است. کسانی که شیوۀ مسلحانه را در پیش گرفتهاند، بعد از حذف دیکتاتوری، دیکتاتورمابانهتر بر جامعه خود حکم راندند. اگر هدف و غایت مبارزات ما آگاهی جامعه باشد پاککردن صورتمسئله هرگز باعث رشد جامعه نمیشود؛ بلکه تشخیص جامعه را سختتر میکند.
آیا اقدامات و مبارزات مسلحانۀ ملت علیه قدرت خارجی که بر کشورشان تسلط پیدا کردهاند هم در شمار اقدامات تروریستی قرار میگیرد؟
در صورت تسلط قدرت خارجی موضوع تفاوت پیدا خواهد کرد. درواقع اگر چنین شرایطی پیش بیاید جنگی میان ملت مغلوب و قدرت غالب برقرار خواهد شد. در دورهای از تاریخ معاصر زمانی که بنادر و جزایر ما از سوی انگلیسیها اشغال شده بود، ملت ما درگیر جنگ و جهاد با متجاوزان شد. این قضیه با این ماجرا متفاوت است که انگلیسیها بعد از حضور و اشغال بخشهایی از کشور با جایگزینی دستنشاندگانی از کشور خارج میشوند. اگر بنا باشد مبارزهای با کسانی که چرخ استبداد و استعمار را بهگردش در میآورند آغاز شود، شکل مبارزه سیاسی و فرهنگی خواهد بود. اما در شرایطی که دشمن ملموس با اقدامات نظامی بخشهایی از میهن را بهاشغال خودش درآورده است مبارزه با او شکل جهاد به خود میگیرد و باید اشغالگر را از خاک کشور بیرون راند. اگر صرفاً برخی از عوامل اجرایی آن در کشور حضور دارند و جایگزین آنها شدهاند در چنین شرایطی باید مردم را آگاه کرد که چرخ استبداد را بر زمین بزنند. بنا بر منطق در این صورت حذف فیزیکی بههیچوجه باعث آگاهی ملت نخواهد شد؛ بلکه برعکس کسانی که در این دوران دست به سلاح میبرند تشکیلات آهنینی ایجاد میکنند که خود این مسئله بعدها شرایط را بسیار پیچیدهتر میکند. در زمان اشغال کسانی که دست به اسلحه میبرند برای حفظ خود بهناچار باید بهصورت پنهانی رفتار کنند و وجه آشکار نداشته باشند تا از ضربهپذیری جلوگیری کنند. اما در شرایطی که بنا بر کار سیاسی و فرهنگی است پنهانی و برمبنای تشکیلات آهنینن رفتارکردن مشکلاتی را ایجاد خواهد کرد که بهمراتب سختتر از خود استبداد خواهد بود. استبداد وجوه آشکاری دارد که با آگاهیبخشی به جامعه میتوان آنها را بهشناخت رساند؛ اما تشخیص تشکیلات آهنیتی که در قالب گروههای مسلحانه شکل میگیرد برای مردم بسیار دشوار خواهد بود. در همین تاریخ معاصر کسانی که در قالب تشکیلات مارکسیستی فعالیت میکردند ماهیتشان بعد از گذشت سالها برای مردم آشکار شد. حتی بسیاری از سیاسیون و مبارزان هم از ماهیت آنها آگاهی کامل نداشتند. بنابراین در مشی سیاسی امام این شیوه اصلاً باعث رشد جامعه نمیشود و حتی ممکن است ملت را از چالهای خارج و گرفتار چاه عمیقی کند. امروز هم بررسی این معنا خیلی دشوار نیست.
با توجه به مشی سیاسی و اعتقاد امام راحل برخورد آنان با گروه فداییان اسلام چگونه بود؟
امام هرگز به فداییان اسلام اجازه فعالیت مسلحانه ندادند. کسانی که از مرام مسلحانه فداییان اسلام دفاع میکنند باید به معیارهای امام رجوع کنند. خاطرات شهید عراقی در این زمینه گویا است. ایشان خدمت امام رسیده و میپرسند وظیفه ما در این مرحله چیست؟ امام در پاسخ صرفاً به حرکت فرهنگی اشاره میکنند. بنابراین حتی اگر صادقترین آدمها در مسیر اقدامات مسلحانه قرار بگیرند بهسرعت دچار توهم میشوند.
توهم به چه معنا؟
در برخی از تشکیلات تروریستی آنچنان توهم قدرت آنها را فرا میگیرد که حتی بر نیروهای زیردست خود هم رحم نمیکنند و ترورهای درونسازماندهی را پی میگیرند. اینکه در یک سازمانی قرار بر این باشد که همه از مرکزیت سازمان اطاعت کنند و صرفاً باید تابع نظرات مرکزیت باشند بهتدریج دیکتاتوری در درون سازمان شکل میگیرد. کسانی که در درون سازمان هیچ نغمه ناسازگاری با سازی که رهبر سازمان میزند نپذیرند طبعاً اقدام به حذف عنصر یا عناصر نافرمان خواهند کرد. کسانی که به چنین دیکتاتوری در داخل سازمان معتقد باشند چگونه میتوانند با استبداد مبارزه کنند چون بهنوعی استبداد را در درون خود رشد دادهاند. صد شکر که ماهیت بسیاری از گروههای تروریستی قبل و بعد از انقلاب نزد مردم آشکار شد. اگر این گروهها با همین افکار روی کار میآمدند استبدادی را بهنمایش میگذاشتند که از دیکتاتوری گذشته خشنتر و سختتر بود. با همین منطق است که هم مجاهدین خلق و هم چریکهای فدایی خلق اقدام به تصفیه خونین نیروهای درونی خود میکنند. نه با این استدالال که این نیروها مبارزه مسلحانه را قبول ندارند یا با استبداد همکاری کردند؛ بلکه فقط به این دلیل که به دستورالعمل مرکزیت انتقاد داشتند. بنابراین وقتی که مبنا را آگاهی قرار ندهیم این مسئله میتواند منشأ تکرار تاریخ باشد. درحالیکه امام افکار عمومی را مبنا قرار میدهد و تشکیلات باز ایجاد میکند. روحانیت شیعه هیچگاه نمیتواند استبداد ایجاد کند چون تشکیلات بازی دارد و همه میتوانند به آن آگاهی پیدا کنند و همه زوایای فعالیت آنها را مشاهده کنند. درحالیکه اگر تشکیلات امام مسلحانه بود امکان درک و فهم آن برای جامعه وجود نداشت. زمانی جامعه برای افراد، گروهها و تشکلها ارزش قائل است که ماهیت و فعالیت آنان برای جامعه آشکار و قابل فهم و درک باشد و بتواند درباره آن اظهارنظر کند چون در صورت این اظهارنظرها است که جامعه رشد پیدا میکند. وقتی امام میگوید رأی یک فرد از جامعه با رأی یک مرجع تقلید برابر است طبیعی است که ملت درک خواهد کرد که این تفکر برای او باارزش است؛ بنابراین به این تفکر اعتماد پیدا خواهد کرد. اما در مجموعهها و گروههایی که تشکیلات آهنین مسلحانه دارند رأی مرکزیت با رأی سایر اعضا برابر نیست. بنابراین در چنین نگاهی باید سایر اعضا بدون چون و چرا از هر تصمیم و برداشت سیاسی مرکزیت اطاعت کنند.
برخی مدعی هستند که دلایل اقدامات تروریستی برخی از گروهها بعد از انقلاب به خاطر این بود که نظام جمهوری اسلامی آغاز شد. چه پاسخی برای این ادعا دارید؟
برخی از گروهها و هواداران آنها به تقابل کور با روحانیت و نظام رسیدهاند. آنها حتی مدعی هستند که در پیروزی انقلاب سهم آنها نادیده شده و نظام سهم آنها را مصادره کرده است. این خط حتی در برخی از نشریات داخلی هم مشاهده میشود و حتی آنها در پی توجیه اقدامات تروریستی گروههای ضد انقلابند. آنها هرگز به این نکته اعتراف نمیکنند که مجاهدین خلق چه در زندان قبل از انقلاب و بعد از پیروزی انقلاب و در مدت حضورشان در عراق کوچکترین احترام و ارزشی برای اعضای خود قائل نبودند. درصورتیکه خودشان به این موضوع واقفند اما از بیان حقیقت دوری میکنند. چون اگر به این نکته اشاره کنند با توجه به عملکرد روحانیت در ایران که مرتب در مسائل به آرای عمومی مراجعه میکنند دروغ آنها آشکار خواهد شد. مرور عملکرد سازمان مجاهدین خلق نشان میدهد آنها بعد از پیروزی انقلاب و فرارشان به عراق حتی برای یک بار برای فعالیتها و اقدامات خود در بین اعضایشان نظرخواهی و رأیگیری نکردند. گروهی که یک بار حتی به افکار عمومی رجوع نکرده چگونه ادعای همراهی با جامعه و ملت دارد؟ الگویی که امروز روشنفکرانِ عمدتاً خارج از کشور ارائه میدهند نشان میدهد که هیچ ارزشی برای رأی مردم قائل نیستند. هرگونه مقایسۀ عملکردها برای ارزیابی جایگاه مردم در نظام جمهوری اسلامی و گروههای خشونتطلب و ضدانقلاب ماهیت ضدمردمی آنان را زیر سؤال خواهد برد. در شرایط فعلی برخی در پی تبرئه سازمانهای تروریستی و زیرسؤالبردن امام هستند. طبیعی است که این رویکرد از عقبههایی هم برخوردار است. کسانی که در بیت آقای منتظری در زمان حیات ایشان خط میدادند مگر غیر از اعضای نهضت آزادی و سازمان مجاهدین خلق بودند تا امام را زیر سؤال ببرند. امروز هم همین خط مشی را دنبال میکنند. این در حالی است که حتی به قیمت رنجاندن گروه فداییان اسلام که جزء مریدان بنیانگذار جمهوری اسلامی بودند هم امام خمینی(ره) با حذف فیزیکی افراد از سوی آنان موافقیت نکردند. ایشان در اینگونه موارد بدون کوچکترین ملاحظه از حقوق حقه ملت دفاع میکرد. حقوق مردم ایجاب میکند که تشکیلات بهصورت باز و آشکار عمل کند. تشکیلات آهنین هیچ اعتباری را برای انسانها رقم نمیزند. این چیزی است که شما در مجاهدین خلق میبینید. سازمان ده سال یک عضو را در سلول انفرادی نگه میدارد. دیکتاتورترین رژیمها هم دست به چنین کاری نمیزنند؛ اما چون غربیها امروز از سازمان مجاهدین دفاع میکنند برخیها در کشور در رسانههای خود این واقعیتها را منتشر نمیکنند. چرا چون اگر بر ضد مجاهدین خلق سخنی منتشر کنند به این معنا است که غرب زیر سؤال رفته است.