ناگفته هائی از پیشینه عملی و سیر رسیدگی قضایی به پرونده فرقان (3)

بین دوستان اختلافی پیش آمد که با توجه به شرایط موجود ، آیا تمرکز و سنگینی کار را باید روی فعالیت های فرهنگی و آگاه کردن مردم بگذاریم یا باید روی فعالیت های نظامی متمرکز شویم . این اختلاف جدی بود ، ولی بین همه دوستان ما یک فصل مشترک وجود داشت و آن هم این بود که همه مقلد امام خمینی بودند و لذا نظر امام در این باره می توانست فصل الخطاب باشد

Bookroom.ir File 5711

* تجربه فرقان ، از تعامل تا تقابل *

 

" ارتباط با مطهری ما را از فرقان جدا کرد "

• درآمد :

مهندس مرتضی الویری از چهره های شاخص تیمی است که از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب ، در فرآیند تعقیب و دستگیری اعضای گروه فرقان سهیم بود . الویری اما ، از پیش از پیروزی انقلاب با فرقانیان آشنایی و تعامل داشت ، آنگاه که در سالیان 55 و 56 به حمایت تدارکاتی از این گروه می پرداخت و پاره ای از اقلام تبلیغی این جریان را مخفی و منتشر می کرد . او پس از چندی و متأثر از گفتگوهای خویش با استاد شهید آیت الله مطهری به رابطه خویش با فرقان پایان داد .

انگاره های او در باب منش فکری و نیز پشتوانه های مالی فرقانیان ، مورد انتقاد برخی صاحب نظران و تاریخ پژوهان است که جلوه هایی از این انتقادات را در سایر گفت و شنودهای این دفتر می بینید ، با سپاس از آقای الویری که گفتگو با یادآور را پذیرا شدند .

 

* * * * *

 

./ از چه مقطعی با هویت و افکار گروه فرقان آشنا شدید و در بادی امر نسبت به آنها چه ذهنیتی داشتید ؟

 

_ بسم الله الرحمن الرحیم ، چه خوب بود که این سؤال را بیست یا سی سال پیش از من می پرسیدید ، چون در آن زمان می توانستیم بسیاری از ریزه کاری ها و مطالب متنوعی را که درباره گروه فرقان به یاد داشتم ، بیان کنم ؛ ولی به دلیل این که بسیاری از مفاهیم در طی این سی سال در ذهن باز پرورده نشده اند ، خود به خود از یادم رفته اند ، به همین دلیل تنها کلیاتی در ذهنم هست و می توانم به شما بگویم .

آشنایی من با گروه فرقان از اوایل سال 1355 آغاز شد . ماجرا از این قرار بود که ما با کمک دوستان، گروهی به نام "فلاح" را تشکیل داده بودیم. این گروه فی الواقع در زندان متولد شد . در سال 1352 که من با محمد و حسن منتظر قائم در زندان اوین بودم ، بحث هایی جدی درباره وضعیت کشور و راههای حاکم کردن ارزش های اسلامی بر جامعه مطرح شد .

البته من در آن موقع یک سابقه همکاری با مجاهدین خلق را هم داشتم و خود این به من کمک می کرد که بر مبنای اشتباهات و انحرافاتی که در مجاهدین می دیدم ، به این نتیجه برسم که باید برای تشکیل یک گروه اسلامی و به دور از انحراف ، اقدام کرد . این مقوله سر فصل جداگانه ای دارد که من وارد آن نمی شوم .

گروه فلاح تقریباً در سال 1352 در زندان اوین متولد شد و تا سال 1357 به کار خود ادامه داد . اوایل سال 1355 و پس از آزادی از زندان بود که ما باخبر شدیم که گروه دیگری هم به نام "فرقان" وجود دارد و نشریاتش به دست ما رسید .

گروه فلاح از طریق یکی از دوستان با گروه فرقان مرتبط شد . امکانات آنها محدود بود و ما سعی می کردیم در نشر و نگهداری و انبار کتاب هایی که منتشر می کردند ، به آنها کمک کنیم . ما در زیر زمین باغی در دماوند ، فضایی را درست کرده و یک دستگاه پلی کپی در آنجا گذاشته بودیم و برخی از کتاب ها و نشریات را هم در آنجا نگهداری می کردیم .

گروه فرقان از ما خواستند که در نگهداری کتاب ها به آنها کمک کنیم که ما مقداری را در منزلی در تهران نو نگهداری می کردیم و مقداری را هم به دماوند می بردیم . به این ترتیب کتاب ها و تفاسیر اینها به دستمان می رسید .

اگر اشتباه نکنم تفسیر سوره کهف آنها در قالب کتابی در آمده بود ، غیر از تفاسیر ، نشریاتی را هم با صفحات محدود منتشر می کردند . ما چون نمی دانستیم که جزئیات اعتقاد و نگرش اینها نسبت به مسائل اسلامی چگونه است ، همکاری مان را به همین میزان محدود کرده بودیم .

 

./ شما قطعا مطالعات قرآنی داشتید ، آیا تفسیر آنها برایتان سؤال برانگیز نبود ؟

 

_ در آن برهه ، جریان مذهبی داخل کشور که به مبارزه پیوسته بود ، در درجه اول متأثر از افکار مجاهدین خلق بود . توجه داشته باشید که انحراف ایدئولوژیک مجاهدین خلق در سال 53 علنی شد ، ولی قبل از آن خیلی ها بودند که حتی اجازه می دادند از سهم امام به مجاهدین داده شود .

ممکن است الان خیلی ها ادعا کنند که ما از همان اول می دانستیم که اینها انحراف ایدئولوژیک دارند ! ولی واقعیت این است که افراد بسیار معدودی به این انحراف واقف بودند ، لذا عمده مبارزین مذهبی به مجاهدین کمک و از آنها حمایت می کردند . می توان گفت که تفکر و دیدگاه مجاهدین خلق ، یک تفکر مسلط بر جریانات انقلابی و مبارزاتی داخل کشور ، به خصوص در دانشگاه ها بود .

 

./ افکار دکتر شریعتی چطور ؟

 

_ مرحوم دکتر شریعتی هم در دانشگاه ها بسیار زمینه داشت و افکارش گل کرده بود . مرحوم مهندس بازرگان هم چهره دیگری بود که افکارش بسیار تأثیر داشت ، مخصوصاً وقتی کتاب هایی که ایشان در زندان نوشته بود ، منتشر شدند . انتشار این کتب زمینه فکر مبارزاتی را بیش از گذشته تقویت می کرد .

فراموش نمی کنم که بسیاری از روحانیونی که شاید الان راضی نباشند که اسمشان را ببرم و برخی از آنها در مقامات بالایی چون عضویت در مجلس خبرگان هستند ، به من اجازه داده بودند که سهم امام را که جمع می کنم ، به مجاهدین خلق بدهم !

یکی دیگر از این آقایان ، همیشه کتاب " راه طی شده " مهندس بازرگان زیر بغلش بود و در صحبت هایش از آن استفاده می کرد ! بنابراین شما باید در فضای آن سال ها قرار بگیرید و بعد درباره عملکردها قضاوت کنید .

مرحوم استاد مطهری هم چهره شاخصی بود که جوان ها به ایشان اقبال داشتند ، ولی در این طبقه بندی که بیان کردم ، با یک تأخری حضور داشت و به اصطلاح مقدم نبود ، بلکه می شود گفت که در ردیف بعدی بود .

گروه ما در اوایل سال 56 و در ادامه کار به یک انشقاق رسید ، اختلاف هم بر سر این مسئله پیش آمد که آیا باید به کار مسلحانه اولویت داد ، یا به سراغ کارهای ایدئولوژیک رفت ؟

 

./ آیا قبلاً مبارزه مسلحانه را پذیرفته بودید و حالا در مورد اولویت آن اختلاف پیش آمد ، یا اساساً بحث مبارزه مسلحانه مورد اختلاف بود ؟

 

_ بحث بر سر این بود که قطعاً باید با رژیم وابسته و فاسد شاه به هر شیوه ای مبارزه کرد . بعضی از گروه ها تمام همت و تلاش خود را بر مبارزه مسلحانه متمرکز کرده بودند و آن را تنها راه مبارزه با رژیم می دانستند . فدائیان خلق در میان گروه های چپ و مجاهدین خلق در میان اسلام گراها این شیوه را انتخاب کرده بودند .

ما هم به عنوان گروهی که در مقطعی عقبه و سابقه همکاری با مجاهدین خلق را داشتیم و سرد و گرم مسائل را چشیده بودیم ، اما بر سر مسائل اسلامی و اعتقادی با آنها اختلاف نظر داشتیم ، هم کار مسلحانه و هم کار تئوریک و فرهنگی می کردیم .

بین دوستان اختلافی پیش آمد که با توجه به شرایط موجود ، آیا تمرکز و سنگینی کار را باید روی فعالیت های فرهنگی و آگاه کردن مردم بگذاریم یا باید روی فعالیت های نظامی متمرکز شویم . این اختلاف جدی بود ، ولی بین همه دوستان ما یک فصل مشترک وجود داشت و آن هم این بود که همه مقلد امام خمینی بودند و لذا نظر امام در این باره می توانست فصل الخطاب باشد .

در اینجا بود که مأموریتی به من دادند که به عراق بروم و مطلب را از ایشان استفتاء کنم . یکی دو ماه بیشتر از ازدواج من و همسرم نگذشته بود ، که همراه ایشان به فرانسه رفتیم . در آنجا شهید محمد منتظری ، در منزل آقای قطب زاده یک گذرنامه جعلی برای ما درست کرد و از آنجا به سوریه رفتیم و آقای علی جنتی در آنجا کمک ها و راهنمایی های لازم را کرد و ما با گذرنامه جعلی به عراق رفتیم .

این قصه هم حاشیه های فراوان دارد که از آنها صرف نظر می کنم . در نجف در سه ملاقات طولانی که در خدمت حضرت امام بودم ، تمام مسائل مبارزاتی و شرایط ایران را برای ایشان مطرح کردم ، پرسیدم چه باید بکنیم ؟ امام نسبت به مبارزات مسلحانه نظر مثبتی نداشتند و تأکید کردند که روی آگاه کردن مردم و کار فرهنگی متمرکز شوید .

نکته دومی که سرنوشت ما را رقم زد ، در این بود که من به ایشان گفتم ما که نمی توانیم همیشه نزد شما بیاییم و سؤالات مان را بپرسیم ، در داخل ایران به چه کسی مراجعه و نظرات شما را دریافت کنیم ؟ امام گفتند : آقای مطهری ! جواب ایشان کمی برای من ثقل و عجیب بود!

 

./ چرا ؟

 

_ واقعیت این است که احساس می کردم آقای مطهری خیلی انقلابی نیستند ! چهره های دیگری در ایران بودند که زندان می رفتند و آزاد می شدند ، مثل آقای هاشمی رفسنجانی ، آقای خامنه ای ، آقای منتظری ، آقای مروارید ، آقای ربانی شیرازی و دیگران . چهره های متعددی بودند و برایم کمی ثقل بود که ایشان چرا ما را به آقای مطهری ارجاع دادند ؟ ولی با توجه به ارادت ویژه ای که به امام داشتم ، پذیرفتم و به ایران برگشتم .

من تا آن موقع مطلقاً با آقای مطهری ارتباط نداشتم ، ولی با آقای امامی کاشانی زیاد ارتباط داشتم و از طریق ایشان ، ارتباط ما با آقای مطهری برقرار شد . فکر می کنم شهریور 56 بود ، من هر هفته در روزی معین و ساعتی مشخص نزد آقای مطهری می رفتم و ایشان را در جریان فعالیت های گروه فلاح قرار می دادم و نظرات ایشان را دریافت می کردم .

یکی از کارهایی که در اولین جلسات ملاقات با آقای مطهری انجام دادیم ، دادن جزوات فرقان به ایشان بود .


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31