با چشم باز ، هشتم شهریور (8)

قبل از پیروزی انقلاب ، آخرین مسئولیتی که از طرف امام به من داده شد ، مسئولیت کمیته تنظیم اعتصابات بود که هدفش دامن زدن به اعتصابات بود . اما باید طوری اعتصاب ها را ترتیب می دادیم که مواردی مثل گندم و سایر لوازم ضروری زندگی را بتوانیم تنظیم کنیم

 

Rajaiy03

 

• پیوست دوم :

بخش هایی از زندگی شهید دکتر محمد جواد باهنر

" من محمد جواد باهنر ، سال 1312 در شهر کرمان متولد شدم . محله ما از محله های بسیار قدیمی و مخروبه کرمان بود و من دومین فرزند خانواده بودم ، غیر از من هشت خواهر و برادر دیگر هم بودند . پدرم پیشه ور ساده ای بود که زندگی بسیار محقرانه ای داشت . مغازه کوچکی در سر گذر داشت که از همان مغازه امرار معاش می کردیم .

من از کودکی و در سن پنج سالگی به مکتب خانه ای سپرده شدم که نزدیک منزل مان بود . از حدود یازده سالگی به مدرسه معصومیه کرمان راه پیدا کردیم و از آن به بعد درس های رسمی ای که می خواندیم ، درس های طلبگی بود . تحصیلات جدید را متفرقه انجام دادم و سال سی و دو ، یعنی موقعی که بیست سال داشتم ، پنجم قدیم را گرفتم ، تا آن سال درس را تا حدود سطح رسانده بودم .

اوایل مهر سی و دو به قم عزیمت کردم ، سال اول کفایه و مکاسب را نزد چند استاد آن روز ، مرحوم آقای مجاهدی ، آقای سلطانی و دیگران تمام کردم و از سال سی و سه به درس خارج رفتم . اساتید ما در درس خارج از فقه اغلب رهبرمان ، امام بزرگوارمان ، آیت الله العظمی خمینی بود .

ما از همان سال اول ، درس خارج از فقه و اصول را از محضر ایشان استفاده می کردیم و تا اوایل سال چهل و یک یعنی بیش از هفت سال، محضر ایشان را در دو درس درک کردم. استاد دیگر ما ، علامه طباطبایی بود که درس فلسفه (افسار) را شش سال خدمت ایشان خواندیم و از درس تفسیر ایشان هم استفاده می کردیم .

سال سی و سه کلاس دوازدهم را متفرقه امتحان دادم و دیپلم کاملم را گرفتم و بعد از چندی به دانشکده الهیات رفتم و حدود سال سی و هفت دوره لیسانس را تمام کردم . دوره فوق لیسانس امور تربیتی را که آن روز دانشکده ادبیات تهران این دوره را داشت ، بعد از دو سال به پایان رساندم و بعد از مدتی در قم مشغول بودم تا توانستم دوره دکترا را هم ادامه دهم .

طبق عادتی که آن روزها طلاب داشتند ، ما منبر می رفتیم و سخنرانی هم می کردیم ، خاطرم هست اولین بار که توقیف شدم ، در سال سی و هفت در آبادان بود ، مقارن بود با سالی که دولت ایران اسرائیل را به رسمیت شناخته بود . من در منبر سخت به این مسئله حمله کردم ، بعد توسط شهربانی آبادان دستگیر شدم ، این اولین خاطره از برخورد با رژیم بود .

سال چهل و یک به تهران آمدم ، سال چهل و دو اوج مبارزه بود و پانزدهم خرداد هم در همان سال اتفاق افتاد . ما از روحانی هایی بودیم که از قم اعزام شدیم به شهرهای مختلف برای این که محرم آن سال را به محرم حرکت و قیام تبدیل کنیم . من آن سال به همدان رفتم .

خاطرم هست دستور این بود که از روز ششم ماه محرم سخنرانی ها اوج بیشتری پیدا کند و مبارزه شدت بگیرد ، علتش هم این بود که گفتند نگذارید جلسات پر جمعیت باشد ، والا اگر بخواهید از اوایل شروع کنید ، قبل از این که اجتماعی از مردم باشد ، شما را دستگیر می کنند .

 

Rajayibahonar01

از همان روز ششم که اوج گرفت و ظاهراً روز هفتم ، من را دستگیر کردند ، منتهی هنوز حوادث پانزدهم خرداد رخ نداده بود . مردم اجتماع کردند و ما را آزاد کردند و ما مجدداً به سخنرانی ادامه دادیم تا روز دوازدهم محرم آن سال . که همه جا مسئله اوج گرفت و ما به شدت تحت تعقیب قرار گرفتیم ؛ دوستان ما را مخفیانه به تهران فرستادند . در آنجا دستگیر نشدیم .

اما پایان اسفند ماه همان سال مصادف شد با سالگرد مدرسه فیضیه ، بیستم اسفند برابر بود با وفات امام جعفر صادق و سالگرد حادثه مدرسه فیضیه . به این مناسبت در مسجد جامع بازار تهران سخنرانی برگزار کردند و من سخنران آنجا بودم . سه شب سخنرانی انجام شد و اجتماع بسیار عظیمی گرد آمدند که در آن سال ها در نوع خودش بسیار جالب بود .

شب سوم که پلیس زیادی به اتفاق سرهنگ ظاهری به مسجد آمدند و من را دستگیر کردند و به زندان قزل قلعه انتقال دادند .این اولین دوره زندانی شدن رسمی بنده بود که حدود چهار ماه طول کشید و به محاکمه و دادگاه هم کشانده شد .

آن زمان مسجد هدایت ، مسجد مرحوم آیت الله طالقانی ، پاتوق ما بود . سه سال ماه رمضان آنجا صحبت کردم . مسجد الجواد هم تقریباً با همکاری خودمان تأسیس شد و بالاخره حسینیه ارشاد که مدت ها آنجا برنامه داشتیم ، در سال های پنجاه و شش و پنجاه و هفت سه بار دیگر هم دستگیر شدم .

قبل از پیروزی انقلاب ، آخرین مسئولیتی که از طرف امام به من داده شد ، مسئولیت کمیته تنظیم اعتصابات بود که هدفش دامن زدن به اعتصابات بود . اما باید طوری اعتصاب ها را ترتیب می دادیم که مواردی مثل گندم و سایر لوازم ضروری زندگی را بتوانیم تنظیم کنیم .

بسیار خاطره انگیز بود قبل از پیروزی انقلاب همه جا اعتصابات دامن زده می شد و ما در جریان مسائل بودیم . بعد که انقلاب پیروز شد ، یادداشت دیگری از امام داشتم و قرار شد برای تنظیم امور مدارس گروهی تشکیل بدهیم . مدارس باید بعد از پیروزی انقلاب باز می شدند و ما نگران بودیم چه خواهد شد و این که آیا مدارس را می شود راحت باز کرد .

خدمت امام مذاکره ای شده بود و ایشان دستور فرموده بودند گروهی را تشکیل دهیم برای تنظیم امور مدارس . برادرانی را دعوت کردیم و به سرعت سازماندهی کردیم ، توانستیم حدود هزار نفر از خواهران و برادران را آماده کنیم که روز افتتاح مدارس پخش بشوند در مدارس تهران و آنجاها رهنمودهایی بدهند و مراقبت هایی بکنند ، که خیلی خوب هم برگزار شد .

من سال چهل و چهار در تهران ازدواج کردم ، همسرم از خانواده ای متوسط است و هم اکنون چهار فرزند دارم ، دو پسر و دو دختر که بزرگترین شان سال اول نظری است و کوچکترین شان سه سال دارد . "

آنچه خواندید زندگی شهید محمد جواد باهنر از زبان خودشان بود که مدتی قبل از شهادت شان بیان کرده بودند . محمد جواد باهنر در اردیبهشت سال پنجاه و نه عضو ستاد انقلاب فرهنگی شد و در مجلس خبرگان قانون اساسی هم به نمایندگی از مردم کرمان شرکت کرد .

در تشکیل نهضت سوادآموزی و بنیان گذاری امور تربیتی در مدارس با شهید رجایی همکاری داشت و در اولین دوره مجلس شورای اسلامی هم نماینده مردم تهران شد . مهر سال پنجاه و نه محمد علی رجایی از او خواست که وزیر آموزش و پرورش دولت او شود و سال بعد که رجایی رئیس جمهور شد ، او را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کرد . او چهاردهم مرداد همان سال از مجلس رأی اعتماد گرفت ، اما فقط کمتر از یک ماه نخست وزیر بود و در هشتم شهریور همان سال شهید شد .

دوره تعلیمات دینی برای سال های دوم ، سوم ، چهارم و پنجم ابتدایی ، دوره تعلیمات دینی برای سال های اول ، دوم و سوم راهنمایی و دبیرستان ، شناخت اسلام ، دوره درس هایی از قرآن مجید با ترجمه و شرح فارسی برای سال های سوم تا ششم دبیرستان ، دوره درس قرآن برای سال های اول ، دوم و سوم راهنمایی ، تربیت و تعلیم دینی و روش تدریس قرآن و مسائل دینی برای سال اول ، تربیت معلم دوره راهنمایی و تربیت معلم یک ساله و دانش سرای مقدمات روستایی و عشایری از جمله آثاری است که دکتر باهنر نوشته اند .

پس از شهادتش هم دفتر نشر فرهنگ اسلامی بسیاری از مقالات و سخنرانی های او را با نام های " انسان و خود سازی ، گفتارهای تربیتی ، فرهنگ انقلاب اسلامی ، اسلام برای نوجوانان ، مواضع ما در ولایت رهبری و گذرگاه های الحاد " ، چاپ کرده است .

 

با چشم باز ، هشتم شهریور (7)

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31