با چشم باز؛ بنی صدر (6)

در واقع مردمی که بنی صدر با آنها سخن می گفت همان میلیشیا، شاخه ی نظامی مجاهدین خلق بودند. آنها معمولاً لباس های یک دست می پوشیدند، بیشتر دبیرستانی ودانشگاهی بودند ونظم وآرایش نظامیشان متمایز شان می کرد

Cheshme Baz00

در هفتم اسفند یک میتینگ سیاسی در ورزشگاه امجدیه برگزار شد که شباهت های جالب توجهی با 14 اسفند داشت. انگار هر دو از یک الگو پیروی می کرد ؛ البته این یکی بدون زد وخورد ودرگیری. وزارت کشور همان روز اعلام کرد که اخلال گر ها در اجتماع امجدیه را دستگیر ومجازات می کند. چهار نماینده ی مجلس دکتر سحابی، بازرگان، یزدی وصباغیان از سران نهضت آزادی در امجدیه سخنرانی کردند وباز محور صحبت های آنها به جای پرداختن به مشکلات مردم، انتقاد از دستگاه حاکم بود. مخالف ها در وسط میدان، دو پلاکارد دستشان گرفته بودند رویشان نوشته شده بود« چماق زبان وچماق قلم بالا ترین چماق هاست. امام خمینی»

دکتر یزدی در بین صحبت های خود به رادیو تلویزیون حمله کرد وهیئت حاکم را انحصار طلب خواند. موافق ها شعار می دادند« مرگ بر مخالف بنی صدر»،« حزب چماق به دستان باید برود گورستان». ومخالفان پاسخ می دادند « لیبرال، چماق دار، پیوندتان مبارک».

هوادارن یزدی گروه مخالف را متهم کرد که به دستور رادیو آمریکا ورادیو اسرائیل به این میتینگ سیاسی آمده اند وبعد از هواداران خود خواست که دور گروه مخالف را خالی کنند تا آنها برای مردم مشخص شوند. ولی این اتفاق نیفتاد.

پس از مدتی، هواداران او دسته جمعی به گروهی حمله کرده که در سمت چپ جایگاه بودند وآن ها را از محوطه بیرون انداختند. این عده روزنامه ای با تصویر دکتر مصدق را به دست داشتند که در حال بوسیدن دست شاه وثریا بود. در بین صحبت ها، مخالفان روزنامه را بال می گرفتند وبه دیگران نشان می دادند.

بیرون امجدیه هم مخالفین عکسی از صباغیان داشتند که دست هویدا را می فشرد.گروه های زیادی از قبیل شاخه ی دانشجویی سازمان مجاهدین خلق، سازمان پیکار، حزب کمونیست کارگران ودهقانان ایران( توفان) وچند گروه دیگر تراکت ها واعلامیه هایی را در طول مراسم پخش کردند. در یکی از این اعلامیه ها آمده بود« مبارزات آزادی خواهانه ی مردم قهرمان ایران، در زمانی صورت می گیرند که بیکاری، پاک سازی، گرانی، کمبودو... هم راه سرکوب وحشیانه ی نداهای حق طلبانه جان مردم را به لبشان رسانیده است.»

درپایان همین اعلامیه آمده بود«مرگ بر انحصار طلبی وچماق داری ، زنده باد زندگی در استقلال، امنیت وآزادی.»

غائله ی 14 اسفند

بعد از ظهر پنج شنبه 14 اسفند، نقطه اوج ماجرا با صحبت هی رئیس جمهور اتفاق افتاد« آرام باشید شما مردم آرام باشید؛ شمایی که از چماق داران نیستید. از آنان جدا شوید تا من از این مردم بخواهم که به حساب آنها برسند... شما مردم با آرامش این ها را بیرون کنید.»

در واقع مردمی که بنی صدر با آنها سخن می گفت همان میلیشیا، شاخه ی نظامی مجاهدین خلق بودند. آنها معمولاً لباس های یک دست می پوشیدند، بیشتر دبیرستانی ودانشگاهی بودند ونظم وآرایش نظامیشان متمایز شان می کرد؛ خبرنگار « کیهان» در گزارش روز شنبه نوشت« اکثر شرکت کنندگانی که در جلو وشرق زمین چمن دانشگاه نشسته بودند، دختران وپسران محصل بین سنین 14 تا 18 سال بودند ونظمی که در شعارها ، نشستن، حرکات وتهاجم از خود نشان می دادند ، نشانگر یک نظم تشکیلاتی بود. به نظر می آید این ها از اعضای میلیشیای سازمان مجاهدین خلق باشند. حدود چهل نفر با روپوش های اغلب به رنگ سورمه ای به طور منظم بودند.»

اما میلیشیا تنها گروه حاضر نبودند؛ دانشگاه از صبح زود شلوغ بود. یک گروه از حزب اللهی ها ، طرف دارهای جبهه ی ملی ویک دسته از گارد ریاست جمهوری قبل از ساعت ده وارد دانشگاه شده بودند. شعار دادن ها از همان موقع شروع شد. حزب اللهی ها عکس هایی از مصدق در حال بوسیدن دست ثریا را بین بقیه پخش می کردند. جبهه ی ملی ها هم خیلی زود جلوی جایگاه سخن رانی را اشغال کردند. شاخه های نظامی وغیر نظامی مجاهدین در گروه های بیست سی نفره وارد دانشگاه می شدند وتا ظهر تقریباً نصف زمین چمن دانشگاه را پر کردند. همه چیز سازمان یافته به نظر می رسید.

ساعت2:40، یعنی یک ساعت قبل از سخن رانی بنی صدر سرود« ای میهن شهیدان» که از سری سرود های مجاهدین بود، از بلندگوی زمین چمن دانشگاه پخش شد. بنی صدر چند دقیقه پیش وارد دانشگاه شده بود. او صبح به روستای احمد آباد رفته بود وبه شیوه ی یک سیاست مدار با نثار دسته گلی بر مزار مصدق ادای احترام کرده بود. سرو صداها وقتی بلند شد که بنی صدر پایش را به دانشگاه گذاشت. انگار همه شمشیرشان را از رو بسته بودند. شعارها تندتر از همیشه بود. بنی صدر همان اول به کتاب خانه رفت. در تراس پشتی کتاب خانه دختر جوانی به او خوش آمد گفت، دسته گلی به گردنش انداخت وبا او دست داد. بعد دو طرف دامنش را بالا گرفت وبه سبک فرانسوی ها تعظیم کرد. جمعیت کف زدند وهورا کشیدند. حزب اللهی ها شعار دادند « کف نزنید شب هفت شهداست»

بنی صدر در 22 بهمن وعده ی این سخنرانی را داده بود ، اما این بار قضیه فرق می کرد؛ شرایط حتی برای مخالفین هم آماده بود. انگار رئیس جمهور اراده کرده بود برنامه ای به راه بیاندازد که در آن دقیقاً این اتفاق بیافتد. موافقانش به مخالفان درس درست وحسابی بدهند. اولین اقدام، انتخاب جایی برای سخنرانی بود. جلسات فشرده ای با حضور نمایندگان تمام گروه ها در دفتر بنی صدر تشکیل شد. احمد آباد، مزار مصدق، اولین پیشنهاد بود، اما حاضرین جلسه با احمد آباد مخالفت کردند. احمد آباد دور بود. بنزین هم زیاد در دسترس مردم نبود وبرای مردم سخت بود که خودشان را به احمد آباد برسانند. به علاوه ممکن بود به خاطر جمعیت ، کشت کشاورزان صدمه ببیند. ورزشگاه امجدیه هم مطرح شد، اما مجاهدین خلق خاطره ی بدی از امجدیه داشتند. یک سال قبل در آنجا با نیروهای انقلابی درگیر شده بودند. علاوه بر این ، امجدیه نزدیک لانه ی جاسوسی ، محل استقرار پاسداران بود. امجدیه هم رد شد. میدان آزادی پیشنهاد بعدی بود، اما تیم حفاظت گفت که نمی تواند در میدان آزادی از رئیس جمهور محافظت کند. در سخنرانی 22 بهمن ، به سینه ی بنی صدر انار پرتاب شده بود و170 نفر افراد گاردی که دور بنی صدر حلقه زده بودند نتوانسته بودند کاری بکنند. سرانجام به پیشنهاد دفتر بنی صدر ، دانشگاه تهران انتخاب شد. تقریباً همه ی گروه ها موافق بودند. دانشگاه بهترین مکان بود؛ مرکز شهر بود وهمه ی مخالفین به راحتی شرکت می کردند. در ظاهر برای بنی صدر حضور مخالفین هم به اندازه ی موافقین مهم بود.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31