در تیرماه 67 ، صدام حسین طی یک نطق تلویزیونی اعلام کرد: «پس از مدتی خواهید دید چگونه مجاهدین خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همینطور پیوستن مردم ایران به صفوف آنها را خواهید دید» به این ترتیب 6 روز پس از قبول قطعنامه 598 شورای امنیت توسط ایران، نیروهای عراقی توافقات این قطعنامه را زیر پا گذاشته، مجدد به جنوب و حوالی خرمشهرحمله کردند تا راه نفوذ برای ارتش مجاهدین خلق (منافقین) باز شود و حتی توانستند تا آستانه تصرف آن پیش روند. به این ترتیب نیروهای دفاعی ایران در جبهههای جنوبی مستقر شدند. در این زمان منافقین عملیاتی با نام فروغ جاویدان را از مرزهای غرب ایران آغاز کرد. پس از آن، در 6 مرداد، نیروهای سپاه پاسداران با اجرای عملیات مرصاد به فرماندهی شهید سپهبد صیاد شیرازی سد راه منافقین شدند. برای واکاوی ابعاد تازه این عملیات در سالگرد آن، به سراغ سردار مجید ایافت، معاون وقت اطلاعات لشکر ویژه شهدا که نقش ویژ های در فرماندهی این عملیات داشت رفتهایم که حاصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
سردار ایافت تا پایان سال 67 مسئولیت اطلاعات عملیات لشکر 55 ویژه شهدا را به عهده داشت و پس از پایان جنگ، دوره دافوس سپاه را گذرانده و بعد از فارغالتحصیلی دوباره به لشکر بازمیگردد و تا سال 70 در مناطق عملیاتی شمال غرب بهعنوان جانشین لشکر خدمت میکند. وی همچنین جانشین تیپ یکم لشکر نصر در مشهد و هشت سال معاون اطلاعات سردار شوشتری بود.
سران گروهک تروریستی منافقین بعد از چند سال حضور در فرانسه سال 64 به عراق رفتند و به جزیی از ارتش صدام تبدیل شدند. نقش منافقین در این برهه در معادلات جنگ چگونه بود؟
30 خرداد 60 این گروهک به شورش مسلحانه روی آورد و تعدادی از مسئولین و هزاران نفر از مردم عادی را ترور کرد اما چند ماه بعد ضربه شدیدی را در 19 بهمن همان سال از نیروهای امنیتی خورد و موسی خیابانی را از دست دادند. در این زمان بود که منافقین متوجه شدند توان ایستادگی در برابر اطلاعات 36 میلیونی مردم ایران را ندارند چون تکتک مردم ایران عنصر اطلاعاتی بودند و آنها را لو میدادند یا با آنها برخورد میکردند. اما اگر بخواهیم به تاریخ دفاع مقدس نگاهی بیندازیم بعد از عملیات والفجر 8 جنگ به نفع ایران تغییر پیدا کرده بود و در همین زمان بود که عراق متوجه ضعف در ساختار نظامیاش شد و لذا از پایان سال 64 عراق اصول دفاع متحرک را پیش گرفت و هر جا امکان داشت حتی با یک گروهان هم عملیات انجام میداد.
یعنی در همان سالی که منافقین وارد عراق و معادلات جنگ شدند...
بله. در سال 65 که عراق به شهر مهران حمله کرد نیروهای شورای به اصطلاح ملی مقاومت ایران که وابستگان به منافقین بودند هم به آنها کمک کردند. من در آن زمان در اطلاعات لشگر ویژه شهدا مسئولیت داشتم. جالب است بدانید پس از اشغال مهران یکی از سناتورهای زن آمریکایی از مهران بازدید میکند و به نیروهای منافقین تبریک میگوید و این سناتور آمریکایی است که شعار امروز مهران فردا تهران را مطرح میکند که شعار محوری گروهک منافقین میشود. از آن زمان منافقین وارد معادلات نظامی جنگ ایران و عراق میشوند و روز به روز نقش خودشان را توسعه داده و جزء ارتش عراق شده بودند.
ارتش صدام ارتشی قوی بود. اصولاً صدام به حضور اینها نیاز داشت؟
آن زمان ارتش عراق بهعنوان اولین ارتش قوی منطقه غرب آسیا بود و حتی میگفتند از ارتش رژیم صهیونیستی هم قویتر است. صدام سلاحهای ویژه شیمیایی و میکروبی در اختیار داشت اما منافقین قدرت جاسوسی خوبی داشتند. آنها در سطوح عالی کشور نفوذ داشتند و برای عراق جاسوسی کرده و حقوق میگرفتند. در کنار این بمبگذاری و خرابکاری و ترور از اقدامات دیگرشان در خیانت به کشور بود. اما یکی از مهمترین نقش اینها جاسوسی نظامی در جبههها بود. عمده عملیاتهایی که لو رفت و غافلگیری دشمن اتفاق نمیافتاد به علت اطلاعاتی بود که عوامل نفوذی منافقین در صفوف رزمندگان به آنها میدادند. نقش جاسوسی منافقین برای عراق با ارزشتر و مؤثرتر از اطلاعاتی بود که آمریکا و شوروی و اروپاییها با ماهوارهها و رادارها و منابع اطلاعاتی در اختیار آنها قرار میدادند.
این همکاری تا چه سطحی انجام میشد؟
شورای مرکزی منافقین هر هفته با سران استخبارات عراق جلساتی داشتند و آمار ترورها و خرابکاریها و بمبگذاریها را ارائه میدادند و پول میگرفتند و حضورشان را در عراق توجیه کرده و با ارزش عنوان میکردند. در سال 65 و ایجاد ارتش آزادیبخش و ورود به بدنه نظامی عراق باب جدیدی را برایشان باز کرد. غیر از جمعآوری اطلاعات و شنود و زیرنظرگرفتن بیسیم ایرانیها، بازجویی و شکنجه اسرای ما در عراق هم به آنها واگذار شده بود. حضور در اردوگاهها و جنگ روانی علیه اسرا از جمله خدماتی بود که منافقین برای صدام انجام دادند.
در جنگ تبلیغاتی علیه ایران هم فعالیتی داشتند؟
منافقین تلویزیون و رادیو داشتند و علیه جمهوری اسلامی جنگ روانی ایجاد میکردند. آنها بهصورت 24 ساعته علیه جمهوری اسلامی برنامه میساختند و اصولاً از هیچگونه خدمتی برای ارتش عراق بهمنظور شکست جمهوری اسلامی دریغ نمیکردند.
برگردیم به نقش منافقین در معادلات جنگ. میتوانیم بگوییم که حضور منافقین در عراق کفه ترازو را به نفع عراق تغییر داد؟
اینکه عراق با همکاری منافقین شهر مرزی مهران را که ما پس گرفته بودیم دوباره تصرف کردند حرکت معنیداری بود. در سیستم اطلاعات نظامی جمهوری اسلامی که جنگ را پشتیبانی میکرد زنگ خطر بهصدا در آمد که منافقین این شعار امروز مهران، فردا تهران را الکی سرندادهاند و در امتداد آن حتماً منافقین به سمت عملیات برای نفوذ در عمق ایران خواهند رفت. اما اینکه بگوییم ورود منافقین و ارتش آزادیبخش کفه برتری نظامی در جنگ ایران و عراق را به نفع عراق تغییر داد صحیح نیست. دلایل و مستندات، این را نشان نمیدهد. ارتش عراق خودش با گسترش قارچگونه سازمان رزمش و جهت دادن تمامی امکانات مردم مظلوم عراق در همه جنبهها در جهت جنگ با ایران و دریافت کمک از بیش از صد کشور جهان در قالب تسلیحات و امکانات نظامی و پشتیبانیهای دیپلماتیک و سیاسی و جنگ رسانهای و تبلیغی که درباره جنگ ایران و عراق حاکم بود، توانست کفه موازنه جنگ را تغییر دهد و با وجود اینکه موازنه قوا در میانه جنگ به نفع ما تغییر کرده بود متاسفانه بهعلت مشکلات اقتصادی که نمودش در پشتیبانی از نیروهای مسلح بود و خیانتهایی در داخل افرادی آگاهانه یا ناآگانه انجام میدادند و الان هم هست، عراق توانست در برخی جبههها برتری پیدا کند.
در تیر67 قطعنامه از سوی ایران پذیرفته شد اما چند روز پس از پذیرش قطعنامه ارتش صدام به جنوب حمله کرد و چند روز بعد از آن منافقین از غرب حمله کردند. شما با توجه به حضور در عملیات مرصاد شرایط این گروهک را در اجرای عملیات چطور دیدید؟
منافقین با 25 تیپ به کشور حمله کردند...
با 25 تیپ حقیقی؟ به لحاظ نظامی استعداد 25 تیپ را داشتند؟
البته که نه. تلقی خودشان 25 تیپ بود. حتی سرانشان به آنها گفته بودند شما پس از ورود به ایران به 25 لشکر تبدیل میشوید و مردم خودشان به شما ملحق میشوند! از پنج قرارگاه منافقین که در این حمله حضور داشتند، قرارگاه اول مسئول تصرف کرمانشاه بود و قرار بود قرارگاهها به کار یکدیگر کاری نداشته باشند. یعنی قرارگاههایی که قرار بود به سمت تهران حرکت کنند فارغ از اینکه قرارگاه تصرف کرمانشاه کارش را انجام داده است یا نه به سمت تهران حرکت کند و قرارشان بر این بود که ظهر روز 5 مرداد همه اینها در میدان آزادی تهران گرد هم آیند!
و آنها هم باور کرده بودند؟
البته این نوع نگاه و قبول این شرایط برای اعضای گروهک منافقین برای ما عجیب است ولی نشان میدهد که سران این گروهک به چه شکل توانستهاند این افراد را مغزشویی کنند. این هم از هنرهای این گروهک است که اعضای آن دقیقاً همان دستوراتی را اجرا میکنند که رهبران این گروهک میخواهند. البته شاید خیلی از این افراد این تصور را داشتند که این گونه دستورات نشدنی است اما جرئت بیان آن را نداشتند.
به نظر شما که سالها در جبههها حضور داشتید آیا منافقین تاکتیک نظامی هم داشتند؟
در درجه اول اینها به گونهای سازماندهی شده بودند که با سرعت حرکت کنند و در درجه دوم به لحاظ تاکتیک نیز به گونهای برنامه ریخته بودند که هیچ قرارگاهی منتظر نتیجه قرارگاه دیگر نشود و همه ظهر روز 5 مرداد در تهران در میدان آزادی باشند. البته این تصمیم نیز عجیب بود. فتح سه روزه تهران بیشتر یک بلوف تبلیغاتی بود تا یک تصمیم منطقی نظامی. اگر به تاریخ ایران نگاه کنیم همواره دشمنان اعم از عثمانیها و یونانیها در طول تاریخ در همین کوههای رشته کوه زاگرس زمینگیر شدند.
پس میتوان گفت که برنامه مشخصی در پشت این حمله نبود.
البته منافقین برنامه این حمله را برای اواخر شهریور و اوایل مهر داشتند اما مجبور شدند به خاطر پذیرش قطعنامه 598 این حمله را سریعتر انجام دهند و البته این نیز از الطاف خفیه الهی بود، چرا که منافقین مجبور شدند یک حمله خام را انجام دهند. البته 4 روز پس از پذیرش قطعنامه، صدام مجدد حملهای سراسری را در جنوب ترتیب داد و مجدد خرمشهر را تهدید کرد و متاسفانه تمامی سازمانهای بینالمللی نیز بر روی این اقدام چشم بستند. حمله منافقین نیز در همین پازل و برای تهدید مرزهای غربی انجام شد. اما آنچه سبب شد تا دشمن بار دیگر شکست بخورد فرمان بسیج همگانی امام و سیل عظیم هجوم مردم به جبههها بود. دشمن به گمان اینکه وضع اقتصادی کشور نابسامان است و مردم خسته هستند این یورش را انجام داد اما همانطور که امام فرمودند مردم هیچگاه از انقلابشان خسته نشدند و همیشه پای کار انقلاب بودند. مثلاً در لشکر 55 ویژه شهدا که ما بودیم، آنقدر داوطلب بود که ما سلاح برای تجهیز آنها نداشتیم و این در شرایطی بود که ما همواره دو برابر استعداد لشکر خودمان سلاح داشتیم ولی متقاضی آنچنان زیاد بود که حتی سلاحهای احتیاط ما نیز استفاده شد و باز هم متقاضی داشتیم و در نهایت نیز حدود 30 درصد نیروها اصلاً به جبههها اعزام نشدند یعنی نیازی به اعزام آنها نبود.
واکنش مردم استان کرمانشاه به این حمله چه بود؟
دو نکته در خصوص عملیات مرصاد وجود دارد. یکی اینکه آنچه به منافقین باورانده بودند این بود که شما پس از ورود به ایران با استقبال مردم مواجه خواهید شد و اصلاً نیازی به نبرد ندارید. حتی آنها را به سلاحهای بیشتری مجهز کرده بودند تا منافقین این سلاحها را به مردم بدهند! اما پس از اینکه وارد شدند مردم غیر از مقاومت چیزی نشان ندادند. من خودم شاهد بودم مردم با تفنگهای قدیمی شکاری یا حتی چماق با اینها مقابله کرده بودند. منافقین در طول مسیرشان جنایات فجیعی کرده بودند. به عنوان مثال یک ماشین ژیان که مشخص بود صاحب آن وسایل خانهاش را جمع کرده بود تا فرار کند زیر تانکهای اینها له شده بود. اما نکته دوم اینکه برخی گمانه میزنند که ایران از عملیات مرصاد آگاهی داشت و گذاشت که منافقین وارد کشور شوند و بعد آنها را تارومار کرد. روز 3مرداد که من در مهاباد بودم، خبری به ما رسید که عراق به قصرشیرین و کرند و اسلامآباد حمله کرده است و تحلیلها همه ابتدا به سمت عراق بود. حتی زمانی که ما به سمت کرمانشاه حرکت کردیم نیز گزارشها مبنی بر حمله عراق بود تا صبح روز 4مرداد که به کرمانشاه رسیدیم و آنجا بود که گزارشها حمله منافقین را تایید میکرد. این ابهام تنها برای ما که نیروی رزمی بودیم نبود، بلکه شخصی مانند شهید شوشتری که فرمانده قرارگاه نجف که مسئول محور غرب کشور بود و در زمان حمله منافقین در اهواز بود نیز از اینکه این حمله مربوط به منافقین است خبر نداشت. در حقیقت تا زمانی که اینها اسلامآباد غرب را نگرفته بودند هویتشان برای نیروهای مسلح روشن نبود.
شرایط میدان نبرد چگونه بود؟
شهید شوشتری نقل میکرد زمانی که با هلیکوپتر برای شناسایی منطقه رفته بود، پشت تنگه چهارزبر در ۲، 3 ستون تا چندین کیلومتر ماشینهای منافقین متوقف شده بود.
شب 5 مرداد عملیات مرصاد آغاز شد و لشکر ویژه شهدا از جناح راست تنگه چهارزبر وارد عملیات شد.
شهید صیادشیرازی روز 4مرداد به کرمانشاه میآید و چون تجربه خوبی در مدیریت جنگهای نامنظم داشت اول به سراغ هوانیروز رفت و هوانیروز را سازماندهی کرد و از صبح تا بعدازظهر 4مرداد، از تنگه چهارزبر تا اسلامآباد و دشت حسنآباد تبدیل به قتلگاه منافقین شد. ستون منافقین نیز آنچنان به هم چسبیده بود که با کمترین استفاده از مهمات، بیشترین تلفات از آنها گرفته شد به طوری که با شلیک یک راکت چندین ماشین از آنها مهندم میشد و از آنجایی که اینها آموزش نظامی هم ندیده بودند برای فرار به زیر ماشینها میرفتند و به هلاکت میرسیدند. از جمله مشکلات ما هم در روز 5 مرداد که از تنگه چهارزبر عبور کردیم همین بود که جاده چنان پر بود از ماشینهای سوخته و جنازه که امکان حرکت به ما نمیداد. شهید صیاد شیرازی نقش موثری در پیروزی این عملیات داشت و ده سال بعد نیز دیدیم که منافقین کینه خود از این شهید را با ترور ایشان در مقابل منزلشان اثبات کردند. البته شهید شوشتری نیز که ده سال پیش به شهادت رسیدند و نقش بیبدیلی در عملیات مرصاد داشتند توسط گروهک جندالشیطان که مانند منافقین از دستنشاندگان استکبار هستند به شهادت رسیدند.
حضرتعالی مسئول اطلاعات عملیات لشکر 55 ویژه شهدا بودید. نقش این لشکر در عملیات مرصاد چه بود؟
لشکر ویژه شهدا نیز به فرماندهی سردار فقید منصوری نقش بیبدیلی در این عملیات داشت. خود سردار منصوری فرماندهی سه گردان عملکننده در این عملیات را به عهده گرفت و با کمک سردار میرزاپور معاون عملیاتی لشکر، نیروها را هدایت کرد و چهارزبر را از دست منافقین خارج کرد و روز 5 مرداد باقیمانده اینها را در دشت حسنآباد به هلاکت رساندند. باید یادی کنم از شهید اسماعیلزاده فرمانده یکی از گردانهای لشگر ویژه شهدا و شهید حسین موسویمقدم فرمانده تخریب لشکر که هر دو در این عملیات به شهادت رسیدند. در این عملیات حدود 2500 نفر از منافقین به هلاکت رسیدند و حدود 500 نفر نیز اسیر شدند. تا 6 مرداد نیز پاکسازی ادامه داشت و بسیاری از اینها نیز در بیابانهای اطراف به دلیل خونریزی یا گشنگی و تشنگی مرده بودند. البته ما اینها را تا سرپلذهاب تعقیب کردیم ولی منافقین در زمان عبور از پل معروفی که در جاده است، آن را تخریب کردند تا ما نتوانیم آنها را تعقیب کنیم و عده قلیلی از آنها از همین طریق توانستند به عراق فرار کنند. ارتش به اصطلاح آزادیبخش ملی منافقین بعد از این عملیات نتوانست کمر صاف کند.
این مصاحبه در تاریخ 5مرداد1399 در ویژهنامه مشترک هابیلیان با روزنامه قدس منتشر شد.