سخنرانی محمود عوده زاده ،
بازگشت به ایران سال 83
بابل، 11/10/83:
با عرض سلام خدمت یکایک شما ، من با این که از قبل جنگ آمریکا به دلیل این که خانواده ام را ندیده بودم ، هیچ وقت حتی لحظه ای برایم پیش نیامده که به خانواده ام فکر کنم .
من از ایران به دلیل این که یک رفیق نابابی داشتم و به عنوان خارج رفتن مرا برد و سر از سازمان در آوردیم موقعی که رفتم خودم متأهل بودم بچه بزرگم 6 ساله بود و بچه دوم من حدوداً دو سالش بود و یک بچه هم داشتم که هنوز در راه بود .
موقعی که برگشتم بچه هایم را به طور کل نشناختم ، خانوادگی نشناختم ، یک حالت احساس غریبگی نسبت به خانواده ام داشتم ، تا همین حالا به لحاظ عاطفی احساس می کنم هنوز نتوانستم خودم را با بچه هایم تنظیم کنم .
به لحاظ روحی و به دلیل فشارهایی که آنجا به ما وارد شده بود مشکلات اعصاب پیدا کردم و حالا سعی می کنم با درمان این مشکل حل بشود ، من خودم امکان فرار نداشتم ، زمانی که صدام در حاکمیت بود و مورد برایم پیش آمد ، گفتم که می خواهم بروم.
گفتند شما باید بروید زندان ابوغریب به دلیل ورود غیر قانونی به عراق . باید 9 سال زندان بروی و پذیرفتن این شرایط برایم خیلی سخت بود و از روی ناچاری و استیصال مجبور بودم این شرایط سخت سازمان را بپذیرم .
بعد از جنگ من از سازمان فرار کردم و نزد آمریکایی ها مصاحبه هایی انجام دادم و گفتم می خواهم بروم بیرون ، اما هیچ وقت حاضر نشدند ما را به ایران بفرستند ، تا این که با 5 الی 6 نفر تصمیم گرفتیم فرار کنیم ، حتی اگر به قیمت مرگم تمام شود .
ما از برج نگهبانی اقدام به فرار کردیم ، تقریباً 8 ساعت راهپیمایی کردیم و به علاوه در جاهایی هم می دویدیم که پاهایمان تماماً تاول زد و خون آلود شد و زانوی پایم در رفت و مشکلات زیادی در مسیر داشتیم تا این که رسیدیم به یک روستایی و ما را راهنمایی کردند .
خودم مقداری زبان عربی بلد بودم و با یک راننده صحبت کردیم آن راننده که اسیر جنگی در ایران بود در مدت 8 سال مقداری هم فارسی یاد گرفته بود ، شب که فرار کردیم تقریباً ساعت 9 صبح ما به سفارت ایران در بغداد رسیدیم و راننده ما را رساند و هیچ کرایه ای از ما نگرفت .
و هیچ خواسته ای از ما نداشت ، گفت فقط برای خدا این کار را کردم و 8 نفر ما را تا دم سفارت رساند و حالا هم که برگشته ام بر خلاف تصوری که داشتم گفتم اگر حداقل اعدامم نکنند 5 الی 6 سال حبس می روم ولی دارم در اهواز به صورت عادی زندگی می کنم .