غائله چهاردهم اسفند۱۳۵۹(86)

  • Bani  Sadrبخش دیگری از اتهامات بنی صدر :

آنچه به این گزارش که در جو قضایی آن روز با رعایت بی طرفی ممکن تنظیم شده و از بسیاری مطالب با رعایت حجب قضایی و احترام سیاسی نسبت به ریاست جمهوری به اشاره گذشته است ، امروز می توان با رعایت اختصار افزود این است که :

بنی صدر بازیگر اصلی ماجرای چهارده اسفند 59 با طرح توطئه براندازی حکومت اسلامی و قبضه حاکمیت و قدرت سیاسی از طریق :

  • تمسک به نام مرحوم مصدق
  • جلب حمایت تمامی گروه ها و شخصیت های سیاسی و با پشت گرمی به قدرت برنامه ریزی و مانور آنان حتی آنان که تا چندی پیش با وی رسماً مخالفت می ورزیدند نظیر مهندس بازرگان ، جبهه ملی ، چریک های فدایی ، پیکار ، منافقین ....(1)
  • جلب نظر لطف سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) (2)
  • سعی در تشدید اختلافات و عمده کردن اشکالات و بزرگ جلوه دادن موارد تخطی از قوانین .
  • تلاش در ایجاد درگیری و نزاع های سیاسی ساختگی بر سر مصدق و کاشانی ، یا ناسیونالیسم و اسلام ، یا تخصص و تقوی ، یا انتخاب اروپا و انتخاب بلوک شرق ، یا جنگ مردمی و جنگ منظم و ...
  • نا امن جلوه دادن وضع و خسته کردن مردم ، و ...

_____________________________

1. هر چند این تاکتیک را شاپور بختیار جاسوس علنی انگلیس و آمریکا (به صراحت اسناد منتشره در کتاب های اسناد خانه سدان تألیف اسماعیل رائین و اسناد لانه جاسوسی آمریکا تألیف دانشجویان پیرو خط امام) و آخرین نخست وزیر شاه مخلوع به کار بسته و شکست خورده بود .

2. رجوی شود به اسناد لانه جاسوسی آمریکا منتشره از طرف دانشجویان مسلمان پیرو خط امام .

سعی داشت زمینه را برای فراخوانی تمامی نیروهای مخالف انقلاب و اسلام فراهم نموده هم آواز با قدرت های خارجی با سه سخنرانی که در سه روز حساس ایراد می کند طرح خود را علنی نماید و طرفداران فکری و تاکتیکی اش (که مردم می نامید) به مقابله با حکومت انقلاب وا داشته با یک هجوم هماهنگ تبلیغی ، نظامی ، سیاسی حکومت را یک تنه در دست  بگیرد ؛

و با چهره وجیه آب انقلاب را به آسیاب استعمارچیان آمریکا و اروپا ریخته به نام اسلام ، آزادی خواهی یا آزاد گردی نوع فرانسوی را به خورد مردمی دهد که سال ها مزه تلخ عملکرد این نوع زاهزنان آزادی و آزادگی را چشیده و با اهداء خون عزیزان و تحمل رنج ها و دربدری ها قامت به سرنگونی نظام کفرآمیز دروغ و ریا و بهره کشی افراشته اند .

با توجه به اسناد و محتویات پرونده بر آنچه از جرائم بنی صدر ذکر شد ، این عناوین را نیز باید افزود :

  1. توطئه براندازی جمهوری اسلامی و ایجاد جمهوری به اصطلاح دمکراتیک وابسته به غرب .
  2. ارتباط و هماهنگی با گروه های ضد انقلاب و ملحد و محارب در ایجاد اغتشاش و تشنج در سطح کشور .
  3. مخالفت صریح با امام بدین نحو که به جای ادامه نظم قانونی مرتباً وقوع بن بست سیاسی را تبلیغ و تأکید می کرد .
  4. مخالفت با دستور صریح امام درباره دوری از ملی گراها و لیبرال ها .
  5. دستور مستقیم بر ضرب و شتم حاضرین در سخنرانی .
  6. ایراد تهمت و نشر اکاذیب و اراجیف بر علیه نهادهای انقلاب و اشخاص .
  7. تشکیل گارد و نیروهای مسلح بدون مجوز و استفاده از این نیرو .
  8. ورود اسلحه قاچاق .
  9. تسلیح منافقین و مسعود رجوی .
  10. ارتباط جاسوسی با عوامل سازمان های اطلاعاتی آمریکا .
  11. دستور مقاومت دادن به ضد انقاب پس از عزل و قبل از آن .
  12. حمایت افراد خائن مانند مسعودی ها و همکاری با آنان .
  13. تحریک مردم به وسیله دفتر برای راهپیمایی ، حمله به دستگاه ها و مراکز قضائی .
  14. دستور قتل و ترور منتهی به قتل سران حکومت و کشتار هفتم تیر .

در کنار رسیدگی به واقعه چهارده اسفند بازداشت دکتر صدر و توقیف روزنامه میزان نیز با شدیدترین وضع مطرح گردید و به علت نظری که یکی از شعبات دادگاه شهرستان در مورد رفع توقیف روزنامه داد ، عده ای از قضات طراز اول از جمله دادستان انتظامی قضات ، رئیس کل دادگاه های عمومی ، رئیس کل دادگاه های صلح و رئیس و مستشار شعبه مربوطه دادگاه عمومی تنزل مقام یافتند که همین حرکت قضایی حربه تبلیغاتی شدیدی به دست بنی صدر و روزنامه انقلاب اسلامی داد و هیاهویی آنچنان به پا کرد که نهایتش پیدا نبود .

 

  • چرا پرونده به دادگاه نرفت ؟

به هر حال پرونده مراحل تکمیل را طی کرد و دلایل کافی در مورد اتهامات اعلامی و اعمال ارتکابی بنی صدر و گروه های هم پیمان او به دست آمد و به نتیجه معمول و مطلوب قضائی رسید و آماده تقدیم به دادگاه شد . مشکلی را که پیش آمد ، آقای موسوی اردبیلی چنین بیان می نمایند :

پرونده آماده رفتن به دادگاه شد ، لیکن پیگیری قضایی در این مرحله به جهات زیر به موانعی برخورد و متوقف شد :

1. حضور مرحوم بهشتی که آن روز رئیس دیوان عالی کشور بود در رأس حاکم دادگستری ، زیرا بنی صدر و یاران و هواداران و متحدین او مرحوم بهشتی را مخالف و طرف خود می دانستند و مدعی بودند که او هم مثل آنها باید محامه بشود ، لذا بر علیه او هم طرح دعوا کرده بودند .

2. آماده نبودن محاکم آن روز دادگستری ، زیرا هنوز قضات تصفیه نشده بودند و همه آنهایی که همفکر و طرفدار لیبرالیسم و گروهک ها و بنی صدر بودند در رأس محاکم قرار داشتند و با هر پیشامدی نیات خود را ابراز کرده و وضع را به هم می ریختند ، مانند جریان توقیف میزان و توقیف رضا صدور غیر آنها .

3. وجود طرفداران بنی صدر و دوستان فتح الله بنی صدر و طرفداران جبهه ملی و نهضت آزادی و غیره در میان جامعه قضات و حقوقدانان که آن روزها یکه تاز میدان بودند و در محاکم دیوان کشور و محاکم عمومی و محاکم و دادسرای انتظامی و کانون وکلاء هنوز بر سر قدرت بودند .

4. مشکلات مراجعه به دادگاه های انقلاب که بنی صدر آنها را غیر قانونی می دانست و هر روز با آنها درگیر بود و یکی از درگیریهای بزرگ بنی صدر درگیری و اختلاف با دادگاه ها و دادسراهای انقلاب بود .

5. مشکلات دیگر اجتماعی هم در کنار آنها بود ، از جمله بنی صدر که هنوز به عنوان رئیس جمهور و فرمانده کل قوا درمیان مردم ظاهر می شد و جو سازی و اخلالگری می کرد ، به طوری که یک روز یکی از بازپرسان قوی احضاریه ای برای او فرستاد . احضاریه مربوط به شکایت بنی صدر از آقای رجائی نخست وزیر .

بازپرس بنی صدر را برای داده اطلاع به بازپرسی دعوت کرد و نوشته بود آقای ابوالحسن بنی صدر روز و ساعت معین برای دادن اطلاعات در بازپرسی حاضر شوید . در پایین ورقه احضاریه که فرم چاپی است این عبارت چاپی وجود داشته است : " نتیجه عدم حضور ، جلب است ."

بنی صدر بر سر این احضاریه غوغایی بپا کرد و دادگستری و دادسرا را تهدید کرد که من تنها نمی آیم و همه مردم را به آنجا خواهم ریخت و اعتراض کرد به این که سمت من در برگ احضاریه نوشته نشده و از این جهت به من توهین شده است و چرا نوشته شده در صورت تخلف جلب خواهی شد . هر چند در مقابل قاطعیت ، قوه قضایی ناچار شد توسط مسعودی شکایت خود را پس بگیرد .

اینها مجموعاً سبب شد که نتیجه کار دادسرا به دادگاه منتقل نشود و چون نمی شد مسئله همان طور بماند ، هیئت سه نفره که یک نفر از طرف بنی صدر و یک نفر از طرف آقای بهشتی و نفر سوم از طرف حضرت امام تعیین شدند و قرار شد کار تخلفات را با نظارت دادستان کل کشور بررسی کنند ، تشکیل گردید ، مدتی هم آنها مشغول رسیدگی شدند . "

این فصل را با نقل اظهارات دو تن از مخالفین و موافقین به پایان می بریم :

اولین خلاصه اظهارات یکی از مخالفین که جوانی است 18 ساله و تازه از جبهه برگشته و در مقابل شغل نوشته است بیکار :

" حدود ساعت 3 بعدازظهر بود که بالاخره آقای بنی صدر پشت تریبون هویدا شدند . ما در حال شعار دادن بودیم " حزب فقط حزب الله ، رهبر فقط روح الله ... ، جمهوری اسلامی راه مصدق نمی شه " و شعارهای دیگر . تقریباً حدود پنجاه دقیقه از سخنرانی آقای بنی صدر گذشته بود و همچنان گرم شعار دادن بودیم .

البته این را هم بگویم که در خیابان بغل زمین چمن ، یعنی بالا بودیم و داخل زمین چمن می شود گفت همه میلیشیا و چریک های فدائی و ملی گراها و دفتر هماهنگی و غیره بودند که به طرفداری از آقای بنی صدر می پرداختند و برای تأیید هر حرفی که آقای بنی صدر می زد اینها کف می زدند و سوت می کشیدند و گاهی " مرگ بر بهشتی " هم می گفتند و " درود بر بختیار " هم می گفتند .

و ما از کف زدن ها و سوت کشیدن های ایشان ناراحت می شدیم و در جواب آنها می گفتیم : " سوسولا دست نزنید شب هفت شهداست " ، و از شور و هیجان و ناراحتی اشک در چشمان مان حلقه می زد ، فریاد " حسین حسین " می کردیم و به سینه های خود می زدیم .

در همین حین بود که آقای بنی صدر از پشت تریبون به گارد مخصوص خود دستور حمله به ما را داد و گفت که اینها را بزنید و از دانشگاه بیرون کنید ، زیرا اینها چماقدارها هستند. ما همچنان به فریاد " حسین حسین " خود ادامه می دادیم و اشک می ریختیم که یک دفعه متوجه حمله گاردی های بنی صدر (با باتوم و گاز اشک آور) شدیم .

گاز اشک آور داخل چشمان ما رفت و در حالی که دیگر توانایی باز کردن چشمان مان را نداشتیم به زمین می خوردیم و فرار می کردیم و از طرفی خواهرانی را که زیر دست و پا می افتادند بلند می کردیم و فرارشان می دادیم . می گفتیم : شما اینجا نایستید زیر دست و پا له می شوید و در حالی که شعار " مرگ بر گارد بنی صدر " می دادند می گفتند : ما از اینجا بیرون نخواهیم رفت .

خلاصه به دلیل این که پشت سر هم گاز اشک آور می انداختند ما دیگر گیج شده بودیم و توانایی فرار کردن از دست این جلادهای زمان را نداشتیم . چند نفر از برادران ما را گرفتند در حالی که آنها را به قصد کشت با باتوم و مشت و گلد می زدند آنها را می بردند و دیگر اثری از آنها نمی ماند و دوباره گاردی ها به کتک زدن برادر و خواهران ما ادامه   می دادند و ما با شعار " الله اکبر ، مرگ بر گارد بنی صدر ، یا حسین یا حسین " گفتن مان همچنان فرار می کردیم .

گاهی می ایستادیم و در همین حین بود که یکی دو تن از خواهران را گرفتند و از بالا به پایین پرتاب کردند ، یعنی به داخل زمین چمن و خدا می دانست که چه بر سر آنها می آمد و می آوردند . البته ناگفته نماند که تنها گارد آقای بنی صدر نبود که به ما حمله می کرد و کتک می زد ، بلکه به اتفاق آقایان میلیشیا و چریک های فدائی و دفتر هماهنگی بودند که به ما حمله کردند .

و برای آنها نیز فرصت خوبی بود و آنها هم با شعار " مرگ بر بهشتی ، بهشتی بهشتی طالقانی را تو کشتی و درود بر بختیار " به ما حمله می کردند و با سنگ به سر و دست ما می زدند و ما در جواب آنها فقط " یا حسین " می گفتیم و سنگ هایی که به طرف ما پرتاب می کردند به خود آنها بر می گرداندیم و گاردی ها نیز دائم از برادران ما دستگیر می کردند و با کتک آنها را می بردند و باز هم خدا می دانست چه بر سر آنها می آمد .

برای بار چهارم یا پنجم بود که آنها یعنی گاردی ها گاز اشک آور به داخل ما انداختند تا ما فرار کنیم و من به دلیل این که چشمانم دیگر جایی را نمی دید و نفسم به سختی بالا می آمد دیگر نمی دانستم که کجا هستم و بعد از چند دقیقه که با آتش زدن کاغذ چشمان خودم را کمی حرارت دادم ، یک دفعه متوجه شدم که داخل گاردی ها و میلیشیاها هستم که شعار " مرگ بر بهشتی " می دادند و دبنال برادران ما می کردند و می گفتند که ریشوها را بگیرید .

من هم به دلیل این که کمی ریش داشتم ، دستم را روی صورت خود گذاشتم و صورت خود را می مالیدم که آنها مرا نگیرند و دستگیر نکنند و اگر مرا آنجا دستگیر می کردند که خدا خیلی به من رحم کرد ، آن وقت نمی دانم که چه بر سر من می آمد و شاید هم جنازه مرا تحویل می دادند ، بگذریم .

از آنجا که فرار کردم دیگر شعار " یا حسین " نمی دادم که مبادا مرا دستگیر کنند ، خلاصه از آنجا گذشتم نزدیک زمین چمن شدم که با چشمان خودم دیدم یکی از برادران را دستگیر کرده اند و از سر زمین چمن دانشگاه تا نزدیک تریبون روی زمین می کشاندند تا آنجا برسد ، وسط جمعیت هر کسی مشتی و لگدی بر پیکر غرقه به خون او می زد و خود شما قضاوت کنید که او تا آنجا برسد دیگر آیا زنده می ماند ؟

خلاصه من دوباره داخل برادرانم شدم که با گاز اشک آور و سنگ ما را به درب اصلی دانشگاه رساندند و از دانشگاه بیرون کردند و در همین حال بودیم که آمبولانسی آمد و جنازه های مرده زنده داخل آن می انداختیم که غرق خون بودند و ساعت در حدود شش بعدازظهر بود که من دیگر خسته شده بودم و میلیشیا همچنان با سنگ ها به اتفاق گاردی ها و چریک های فدائی ها و غیره به ما حمله می کردند.

حتی بیرون از دانشگاه نیز از کارشان دست برنداشتند و از درب اصلی دانشگاه و دو درب چپ و راست آن به ما حمله می کردند که هر عده ای از یک طرف فرار می کردیم و فقط جواب ما شعار بود و سنگ هایی که به سوی ما پرتاب می کردند ما به خود آنها بر می گرداندیم و آقای بنی صدر همچنان می گفت و دستور می داد که این چماقدارها را بزنید و بیرون کنید .

معلوم شد چماقدار چه کسی است ، ولی منظور او ما بودیم ، یعنی به ما می گفت شما چماقدار هستید ، ولی گاردی ها که معلوم نیست از کجایند و چگونه تأمین می شوند و با چه اجازه ای مسئولیت آن میتینگ را قبول کرده اند و چرا باتوم و گاز اشک آور با خود داشتند و خیلی از آنها استفاده کردند ، آنها چماقدار نیستند ؟!! ولی ما که تکیه کلام مان " الله اکبر ، خمینی رهبر ، یا حسین یا حسین " بود ، ما چماقداریم ؟!! "

دوم : اظهارات یکی از اعضای گارد ریاست جمهوری است که نوشته است :

بسم الله الرحمن الرحیم

" حضور محترم خدمت دادستان کل کشور سلام عرض می کنم و پس از تقدیم عرض سلام ، بنده یکی از افراد گارد یگان حفاظت ریاست جمهوری هستم که به دلیل امنیت شغلی نمی توانم خودم را معرفی کنم . خوب حالا می خواهم راجع به جریان چهارده اسفند 59 توضیحاتی بر اساس مشاهداتی که داشتم بدهم و آن به شرح ذیل می باشد :

من در آن روز مسئول کنترل افرادی که می خواستند به تریبون راه پیدا کنند بودم و جریان از آنجا شروع شد ، ابتدا تعداد معدودی در سمت راست تریبون ایستاده و شروع به شعار دادن علیه بنی صدر نمودند . سپس اطلاع داده شد که بلندگو قطع شده است و توسط آقای بنی صدر از تریبون اعلام شد که بلندگو را وصل کنید .

و از همین جا بود که با اطلاع حاصل کردن جمعیت جلوی تریبون شعارهای موافق و به اصطلاح ضد چماقداری شروع شد و چند نمونه از شعارها را قید می کنم : " بنی صدر بلندگو قطع شده این کار حزب می باشد ، کیش کیش چماقدار ، حزب چماق بدستان باید برود گورستان " ، و در حین شعار دادن این گروه صحنه به طور کلی متشن شد و در بعضی نقاط زد و خورد صورت می گرفت .

بعداً برای دفع این جریان از سوی آقای بنی صدر به مردم توسط بلندگو اعلام شد که خودتان این افراد را بیرون کنید . از این هنگام بود که طرفداران به ظاهر بنی صدر دستگیری افراد مخالف را آغاز نمودند و هر شخصی که دستگیر می شد توأم با فحش و کتک به داخل کتابخانه که در کنترل یگان حفاظت ریاست جمهوری که بنده عضو آن هستم راهنمایی می شدند .

و من در این نامه به دلیل این که شخصاً با این کار مخالف بودم نام چند نفر را که در حین کتک زدن افراد به اصطلاح چماقدار مشاهده کردم می نویسم که بدین قرارند : مهدی تهرانی و جهان فیروزی فر محافظ شخصی آقای بنی صدر و چندین نفر از افراد دفتر هماهنگی همکاری های مردم با رئیس جمهور که اگر قیافه های آنها را ببینم می شناسم و دیگر چند نفر از افراد یگان حفاظت یا گارد به نام علی زرکشی ، محمدی و حسنی مقدم و اردستانی .

ضمناً این توضیح را هم بدهم که بنده خودم در محل بازجویی افراد حاضر بودم ، ولی کلتی به دست نیامد فقط یک عدد کلت پلاستیکی یکی از مأمورین گارد پلیس گرفته بود که من گفتم بده آن را ببینم و فشنگ هایش را بردارم که وقتی مشاهده کردم دیدم پلاستیکی است و مأمور مذکور چون من مانع بردن آن به تریبون شدم آن را شکست .

من پس از لحظه ای بعد دیدم در جلوی تریبون کلتی را به مردم نشان می دهند و می گویند با این کلت به استقبال ما آمده اند ، در صورتی که چنین چیزی نبود و دروغ محض است .

حال می پردازیم به جریان درگیری در این رابطه و آن به شرح زیر می باشد : من که عضوی از یگان حفاظت هستم در روز جمعه همان هفته نگهبان درب منزل آقای بنی صدر بودم که فرمانده یگان را دیدم که آمد و پاکتی پر از چاقو و وسایل گرفته از دست دستگیر شده را روی کاپوت یکی از ماشین های اسکورت گذاشت ، سپس تمام محتوی پاکت را روی کاپوت گذاشت و آنگاه دو عدد کلت نیز از افراد اسکورت موتوری گرفته و یک عدد رولور مربوط به یکی از افراد گارد را نیز به آن اضافه کرد و سپس خبرنگار انقلاب اسلامی از آن عکس تهیه نمود و فردایش در روزنامه شان چاپ کردند .

دیگر عرضی ندارم و قضاوت را به قاضی معتدل می سپارم ، امید است که انشاءالله عدالت اسلامی رعایت و من هم بدین طریق دین خود را به اسلام و ایران و مردم مسلمان ایران ادا کرده باشم . "

به امید پیروزی ، خداحافظ

امضاء : یکی از افراد گارد بنی صدر

(یگان حفاظت ریاست جمهوری)

غائله چهاردهم اسفند۱۳۵۹(۸۵)


مطالب پربازدید سایت

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

فرزند شهید آستانه پرست در دیدار با دبیرکل بنیاد هابیلیان خواستار شد:

باید انتقام خون شهدای ترور از منافقین سفاک گرفته شود

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آستانه پرست در دیدار با دبیرکل بنیاد هابیلیان خواستار شد:

باید انتقام خون شهدای ترور از منافقین سفاک گرفته شود

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان